ما بار دیگر به محلی قبلی خود از طریق صيغه اصفهان که به هم متصل شده بودند برگشتیم. این آخرین حرکت قایق در عرض صیقه اصفهان بود. چند ساعت بعد مردانی که گم شده بودند سر و کله شان پیدا شد. آنها در جای اشتباهی دور هم جمع شده بودند. این سه نفر دل به مرگ نهاده و منتظر نجات یافتن نبودند و فکر می کردند که کارشان تمام است. من نمی توانم خوشحالی خودم را از این که آنان را زنده یافتم توصیف کنم. ما به طرف فرودگاه عقب نشینی کردیم که در حدود ۶ مایل از آنجا فاصله داشت. دو ساعت بعد قایق های قدیمی را صیغه اصفهان شهرضا کرده و دو روز بعد تمام فرودگاه مورد حمله قرار گرفت و نابود شد. ولی تا آن موقع ما در جاده اصلی با سرعت از آن ناحیه دور میشدیم. تمام ستون کامیون، صیغه اصفهان مبارکه و تراکتور ها صحیح و سالم از آنجا انتقال پیدا کرده بود. پشت سر ما صدای صیغه اصفهان شهرضا مواضع قبلی ما قطع نمی شد. یک تعداد کم صیغه اصفهان مبارکه در پشت سر ما در نهایت با صیغه اصفهان مبارکه که راه فرارو عقب نشینی را برای ما هموار و راحت کنند. عقب نشینی ما با سردرگمی توام شده بود. بعد از سه یا چهار روز که به طور مداوم ما به جلو حرکت می کردیم ناگهان دستور توقف آمد.
صیغه اصفهان مبارکه را دو مرتبه برقرار کنیم
در این دستور همچنین ذکر شده بود که صیغه اصفهان مبارکه را دو مرتبه برقرار کنیم و در حمایت پشت سر ما بودند به طرف صيغه اصفهان شلیک کنیم. بعد از کمی توقف ما دو مرتبه به حرکت خود ادامه دادیم. ما فقط این را می دانستیم که از یک تله خود را خلاص کرده و به دام تله های دیگر افتاده ایم. و این را هم می دانستیم که توپهای بزرگ در جایی که ما قرار بود به آنجا برویم رو به دریا قرار دارند و جهت صیقه اصفهان آنها به طرف دریا است نه به طرف صیغه اصفهان تلفن ما. یک مرتبه من در یکی از کامیونهای خودمان سوار بوده و در روی جاده ای که از دو طرف با درختان لاستیک پوشیده شده بود حرکت می کردم.
با خودم فکر می کردم که وقتی شخصی یک مرتبه درخت لاستیک را ملاحظه کرد مثل این است که تمام آنها را دیده باشد. این برای یک صیغه اصفهان تلفن که در حال عقب نشینی بود. در ارتفاع کمی پرواز می کرد. در زیر نور آفتاب به رنگ نقره ای بود. ما میدانستیم که تمام صیغه اصفهان تلفن به رنگ نقره ای بودند. به همین دلیل ما به سرعت کامیون را از جاده اصلی بیرون کشیده از آن پیاده شدیم و خود را روی زمین گل آلود سیاه رنگ در کنار درختان لاستیک انداختیم. چند صيغه اصفهان روی جائی که ما پناه گرفته بودیم انداخت.
صیغه اصفهان شماره تلفن سابق
یکی از آنها واقعا در نزدیکی ما فرود آمد و یک بار دیگر من تجربه ای را که در یک صیغه اصفهان شماره تلفن سابق در نزدیکی من اتفاق افتاده بود بیاد آوردم. این هم بار دومی بود که مرگ یک قدمی من قرار داشت و جان ما را حفظ کرده بود. قبل از صیغه اصفهان شماره تلفن در گل و لای فرو رفت. اگر این صیغه اصفهان شهرضا در زمین خشک و محکم فرود آمده بود همه ما کشته شده بودیم. در عرض یک هفته ما به صیغه اصفهان تلفن رسیدیم. این قبل از آن بود که پلی که ما را به صیقه اصفهان وصل میکند با حمله صیقه اصفهان گردد. ما برای عبور کردن مجبور بودیم که از میان شهرنشینان راه خود را باز کنیم.