صيغه موقت تهران می دونید...
تو نیازی نیست در مورد اتفاق اون شب معذرت بخوای. صیغه موقت تهران اخم کرد و گفت: _من معذرت نخواستم فقط... خنده ام گرفته بود، دختر کوچولو چه ادای آدم بزرگ ها را هم در می آورد. دستم را به سینه ام زدم: _شما درست حدس زده بودید، دستکاری ماشین کاره باراد بود. چشم های تیله ای طوسی رنگش دو برابر شد: _شما جدی می گید؟ دست های ظریفش شروع به لرزیدن کردند. انتظار هرگونه عکس العملی را از دختر متفاوتی که رو به رویم نشسته بود را داشتم. دوباره صیغه موقت در تهران آب را به سمتش گرفتم: _بخورید آروم شید. لیوان را از دستم گرفت ولی به جای اینکه بخورد، لیوان را در دستش گرفت. _صيغه موقت تهران می دونید که.. با صدای خرد شدن شیشه یکه خوردم و حرفم نصفه ماند، جمعیت حاضر در کافه همه به سمت ما بازگشتند. گفتم هر گونه عکس العملی ولی این یکی دیگر نه.به دستش نگاه کردم پر از خون شده بود درست مانند چشم هایش که از فرط هیجان و عصبانیت قرمز شده بودند.
احتمال می دادم که در صیغه موقت تهران با عکس رو به روی کافه باشد.
با سرعت بلند شدم به سمتش رفتم. _تو چیکار کردی؟ انگار در حال خودش نبود، به دستانش نگاه کرد و سپس به من. تیکه های درشت سایت صیغه موقت تهران در دستانش فرو رفته بودند. خواستم دستش را بگیرم که دستم را پس زد و با سرعت از کافه بیرون رفت. پول کافه را حساب کردم و کیف دستی و عینک آترا را که جا مانده بود را برداشتم، از کافه بیرون رفتم، احتمال می دادم که در صیغه موقت تهران با عکس رو به روی کافه باشد. با قدم های بلند راهی نسبتا کوتاه را طی کردم، همانطور که حدس زده بودم روی یک صیغه موقت تهران تلگرام بی رمق تکیه داده بود و دست خونین اش را بی حرکت هم راستای بدنش قرار داده بود. نفسم را عمیق بیرون دادم و با قدم هایی محکم تر به سمت آترا رفتم. آترا متوجه حضور من شد اما توجهی نکرد. گلویم را صاف کردم و کیفش را جلوی چشمش تکان دادم. حدقه چشم هایش را ناتوان بالا آورد و به من نگاه کرد، آب دهانش را قورت داد و با دست سالمش آهسته کیف را از میان دست هایم بیرون کشید. نگاهی به دست صيغه موقت تهران انداختم، خون ریزی اش زیاد بود و خون حتی روی زمین هم جاری شده بود.
از صیغه موقت تهران ارزان بیرون بروم
همانطور که نگاهم به دست آترا بود لبم را تر کردم و گفتم: _خونریزی دستتون خیلی زیاده باید بریم درمانگاه! آترا با چشم های بی حالتش که حالا هیچ رنگی جز غم نداشت به من چشم دوخت و گفت: _من از اینجور جاها خوشم نمیاد. دهانم را نیمه باز کردم تا جوابش را بدهم که گفت: _اگر هم بخوای لجبازی کنی، تا فردا صبح پا به پات هستم. دست هایم را پشت سرم قلاب کردم و گفتم: _نه صيغه موقت تهران خانوم، لجبازی برای بچه هاست! دهانش را باز کرد تا چیزی بگوید اما صدایی از آن خارج نشد، راهم را کج کردم تا از صیغه موقت تهران ارزان بیرون بروم اما دلم برای آن دختری که روی نیمکت پارک، بی دفاع نشسته بود و پنج دقیقه پیش، نزد من دم از بی کسی می زد سوخت. روی پاشنه پا چرخیدم و گفتم: می رم از داروخونه برات چند تا چیز بگیرم همینجا بمون. منتظر جواب نشدم و به سرعت از پارک بیرون رفتم. سوار ماشین شدم و ماشین را به نزدیک ترین داروخانه هدایت کردم.
روی صیغه موقت تهران تلگرام نشستم
داروهایی که می خواستم را خریدم و بیرون آمدم و به صیغه موقت تهران ارزان بازگشتم، فکر می کردم زمانی که برگردم آن جا نخواهد بود اما همچنان با همان حالت روی نیمکت نشسته بود. به سمتش رفتم و کنار صیغه موقت تهران روی صیغه موقت تهران تلگرام نشستم، آرام دست خونی اش را با دستمال بالا آوردم، از خون خیلی بدم نمی آمد، آترا اعتراضی به این حرکتم نکرد. فقط چند تکه شیشه بزرگ را توانستم در بیاورم، و تکه های کوچک تر... نمی دانم، نبود یا من ندیدم اما حتما باید به درمانگاه می رفت چون این کار من فایده ای نداشت. آنقدر حواسم پرت بود که هربار که می پیچیدم، نادرست بود و مجبور می شدم، دوباره از نو شروع کنم. هیاهوی صیغه موقت تهران با عکس نمی گذاشت تمرکز کنم، دوباره باند را جا به جا پیچیدم، برای بار سوم دوباره از اول شروع به بستن کردم. صیغه موقت تهران حواسش پرت جای دیگری بود و اعتراضی هم نمی کرد. دوباره اشتباه پیچیدم.