اگر مشکلی پیش اومد چی؟ چه مشکلی! . . .
چرا تو به همه چیز سوء ظن داری، اون فقط یه بچه است که به ما احتیاج داره بالاخره تسلیم خواسته اش شد ودر حالی که به در اشاره می کرد گفت: بسیار خوب، می تونی بری ومراقبش باشی به جای رفتن روی لبه تخت، با فاصله، کنارش نشست و با لحنی ملایم و آرام گفت: سایت صیغه اصفهان آناهیتا بخاطر می خواست بگوید به خاطر من ولی به خوبی می دانست که در دنیای سایت صیغه اصفهان آناهیتا او هیچ جایی ندارد به همین دلیل با کشیدن آهی عمیق جمله اش را اصلاح کرد و گفت: بخاطر هم که شده یه امشب رعایت حضور آرشام رو بکن.
اون یه بچه است که دنیایی غیر از دنیای ما بزرگترا داره نذار حس کنه
تو از بودنش در کنار ما ناراضی هستی و احساس غریبی و نا امنی کنه سایت صیغه اصفهان آناهیتا عمیق درچهره معصومش خیره شد این همه مهربانی سایه اصلا برایش قابل درک نبود پس با چشمانی تنگ شده آرام گفت: یعنی باید جلوی این بچه هم فیلم بازی کنم اون خیلی پسر باهوش و کنجکاویه
همین طور حساس و شکننده لبخندی دلپذیر روی لب هایش نشست و مهربان گفت: خوب اگه این تو رو خوشحال می کنه، باشه به خاطر تو منم حرفی ندارم از این جمله سایت صیغه اصفهان آناهیتا پر از شور و شوق شد و با لبخندی ملیح گفت: میشه ازت خواهش کنم
برامون سايت صيغه يابي اصفهان سفارش بدی
برامون سايت صيغه يابي اصفهان سفارش بدی، آرشام سایت صیغه ساعتی در اصفهان دوست داره ؟! سایت صیغه یابی اصفهان نگاهی به ساعتش انداخت وگفت: حالا که سایت صیغه ساعتی در اصفهان می خواید، بهتره با هم بریم بیرون تا این بچه هم حال و هواش عوض بشه وبهونه مادرشو نگیره اما تو تازه از راه رسیدی و خسته ای نگران من نباش، حالاکه مسئولیت این بچه رو قبول کردی باید فکر راحتیش هم باشی سایه از جا برخواست و گفت: پس میرم به آرشام خبر بدم، حتما خیلی خوشحال میشه سایت صیغه یابی اصفهان هم بلند شد و گفت: تو بروحاضر شو، خودم بهش میگم با خوشحالی به اتاق خودش رفت. این اولین باری بود که با سایت صیغه یابی اصفهان بیرون می رفت آرایش ملایمی کرد و شلوار مشکی همراه با پالتو قرمزی که همان روز به همراه نازنین خریده بود پوشید و مقابل آینه ایستاد پالتو واقعا برازنده اندام زیبا وکشیده اش بود رنگ قرمز خوش رنگش به پوست سفید و جذابش می امد داشت خودش را در آینه وارسی می کرد که سایت صیغه یابی اصفهان آشفته و عصبی بی آنکه دربزند وارد اتاقش شد و خشمگین رودررویش ایستاد. از رفتار سایت صیغه در اصفهان شوکه شد و با نگاهی پر از ترس وحیرت به او نگریست، سایت صیغه در اصفهان در حالی که صورتش از خشم قرمز و فشرده شده بود داد زد: باز با این پسره بودی ؟ با ترس قدمی به عقب برداشت و پرسید: با کی؟ خشمگین غرید: همین پسره الدنگ عوضی! درمانده با لحنی لرزان نالید: به من خیلی وقته اونو ندیدم ابروهایش را در هم کشید و فریاد زد: پس چه کسی فکر وکیل گرفتن و توی مخ تو فرو کرده با بهت و ناباوری آرام گفت: وکیل؟؟ آره وکیل اگه تو واقعا قصد جدایی داری، کافیه که مستاصل میان حرفش پرید و گفت: به من نمی دونم منظور تو چیه ؟ نفسش را عصبی بیرون داد وکارت ویزیتی مقابل صورتش گرفت و گفت: منظورم اینه.. .می تونی برام توضیح بدی این روی میز آشپزخونه چی می خواد؟مگه غیر از من و تو کس دیگه ای هم توی این خونه زندگی می کنه ؟ سایه سریع کارت را از دستش بیرون کشید و زیر ورویش کرد تازه جریان را متوجه شده بود، نوشته روی کارت را بلند خواند بهزاد امینی وکیل پایه یک دادگستری سایت صیغه در اصفهان کلافه گفت: خوب که چی ؟
نگاهش را به سایت صیغه یاب اصفهان دوخت
نگاهش را به سایت صیغه یاب اصفهان دوخت و با لبخندی گفت: این کارت ویزیت پدر آرشامه، من از شوق حضورش فراموش کردم اصلا اینوکجا گذاشتم کارت را از دست سایه بیرون کشید وگفت: فکر نکنم تو به این احتیاجی داشته باشی خیلی آرام زمزمه کرد
نه بهش احتیاجی ندارم برگشت که اتاق را ترک کند ولی دوباره به طرف سایه چرخید و با نگاهی غضب آلود به او گفت: تومی خوای این ریختی بیای بیرون؟ آره مگه چشه؟ غرید می خوای تابلو بشی و همه بهت زل بزنن با تعجب گفت: آخه چرا ؟ مگه چه ایرادی دارم ؟ رنگ پالتوت خیلی جلفه کلافه جواب داد: ولی این رنگ ساله، این روزا همه این رنگی میپوشن کارای بقیه به من و تو مربوط نمیشه. تو با این رنگ جلف حق بیرون رفتن از خونه رو نداری من کلی پول بابت این پالتو دادم ایراد نداره عاجزانه نالید: من تازه امروز اینو خریدم می تونی هدیه بدی به ساغر شایدم به اون دوستت، پوست اونا به سفیدی پوست تو نیست که تابلو بشن بغض آلود گفت: یعنی من دل ندارم؟
می خوای بگی اینقدر عقده ای که دلت می خواد همیشه جلب توجه کنی و بقیه بهت خیره بشن نه منظور این نیست عصبی با لحنی محکم گفت: بهتره تا برنامه امشبو کنسل نکردم سریع لباستو عوض کنی سپس با گام هایی محکم و بلند اتاق را ترک کرد.
سایه با حرص دستش را مشت شده اش رادر هوا به طرفش پرتاب کرد وجیغی آرام کشید. از روی اجبار پالتو اش را با یک پالتوی مشکی مدل قارچی عوض کرد و از اتاق بیرون رفت. در حالی که دست آرشام را محکم در دست گرفته بود در کنار سایت صیغه اصفهان وارد پارک بازی سرپوشیده شد.آرشام با دیدن وسایل بازی با خوشحالی دستش را از دست سایه بیرون کشید و به طرف اسباب بازی ها دوید. او هم نگران در حالی که آرشام را صدا میزد به دنبالش دوید. آرشام با سرخوشی این ور و آن ور می دوید و او و سایت صیغه اصفهان برای اینکه مراقبش باشند مجبور بودند بدنبالش بدوند. وقتی خسته از بازی شد رو به سایه گفت: خاله من دیگه نمی خوام بازی کنم من فقط سایت صیغه یاب اصفهان می خوام هر سه به طرف رستورانی که در همان پارک بازی قرار داشت رفتند و در جایی دنج وراحت نشستند سایت صیغه اصفهان سفارشش را به پیشخدمت داد و آرشام با لحن بچگانه اش رو به او گفت: عمو برا من سایت صیغه یاب اصفهان توچولو سفارش دادی؟ سایت صیغه اصفهان لبخندی زد و گفت: نه، چطور مگه ؟
آخه من یه گنده می خوام سایه شکمش را قلقلک داد و گفت: شکم تو به این کوچولویی، گنده می خوای چیکار؟ با غصه گفت: می خوام برا مامانم ببرم، آخه اونم سايت صيغه يابي اصفهان خیلی دوس داره سایه حس کرد دلتنگ مادرش شده پس با محبت موهای نرمش را نوازش کرد و گفت: پس بگو حسابی مامانی هستی؟
بغض کرده نگاهی به سایه انداخت و گفت: من مامانمو اندازه یه دنیا دوس دالم