طهوران
تقریبا به حدی او را متقاعد کرده بودم که حتی به او گفتم که چه مقدار پول باید پس انداز کند تا زیر بار قرض نرود. با این پول می توانست یک ماشین عالی بخرد. اما حالا باید جدی می بودم. آن جا چند صد همسريابي طهوران بودند که احتمالا زیر بار نظریه ی سازماندهی شده ی ازدواج سنتی من نمی رفتند.
با اشتیاق و حرارت دعا کردم: "پدر، من واقعا به یک پاسخ برای این دخترها نیاز دارم. می خواهم حکمت تو را بیان کنم و نه عقاید خودم یا هر کس دیگری را. آیا باید تا بیش از این فراتر نرفته اند، به طهوران بگویم که دست نگه دارند؟ یا شاید تو فکر می کنی که بوسیدن اشکالی ندارد؟ من واقعا نیاز دارم که این موضوع را به زودی بفهمم!" منتظر شدم اما هیچ پاسخی به دعایم احساس نکردم، بنابراین بلند
شدم که بروم و دوش بگیرم. فردای آن روز، روز مهمی بود. وقتی دوش می گرفتم، فکرم مشغول بررسی صحبت ها و اتفاق های احتمالی فردا شب بود، که صدای روح القدس را شنیدم که با من صحبت می کند و تا حدودی خط فکری ام را هدف قرار داده است.
او به من گفت: "تو به دنبال قانون هایی هستی که رفتارهای طهوران تلگرام را محدود کند. قوانین نمی توانند جلودار طهوران باشند. آن قدرتمندی ای که طهوران 3 بدان نیاز دارند، باید از دل روابط بیرون بیاید. تمرکز خود را از آنچه طهوران نمی توانند انجام دهند، بردار و بر آنچه می توانند انجام دهند، بگذار. به ایشان بگو همان قدر می توانند با دوست پسرهایشان پیش بروند که در حضور پدرشان می توانند آن کارها را بکنند. چرا که پدرها پشتیبان و نگهبان پرهیزکاری دختران شان هستند." هیجان زده شدم! نتوانستم به خودم اجازه دهم موضوع به آن جا ختم شود. این کار می توانست بحث را در حد یک سخنرانی درباره ی شریعت تنزل دهد و نوجوانان را بی رمق و ناامید رها کند. در عوض بحث درباره ی داشتن یک رابطه با پدر آسمانی و احترام گذاشتن طهوران تلگرام به پدران زمینی شان می شد. این موضوع درباره ی محدودیت ها، پندها و دستور العمل های اخلاقی که بر سنگ تراشیده شده باشد نبود، بلکه درباره ی حیاتی بود که بر قلب های طهوران حک شده بود. از زیر دًوش بیرون پریدم، خودم را خشک کردم و شروع کردم برای خودم، تقریبا شش صفحه یادداشت تایپ کردم. شب بعد هنگامی به آن جا رسیدم که پرستش و دعا شروع شده بود و من به روشنی احساس می کردم جای من آن جا نیست. آشکارا به عنوان زنی چهل ساله توسط تعداد بسیاری نوجوان احاطه شده بودم. مساله این نبود که نمی توانستم از دستشان در بروم، بلکه تصور می کردم این نوجوانان مرا مانند مادری مزاحم می بینند که آمده است جاسوسی طهوران را بکند.
طهوران ورود
وقتی پرستش تمام شد، از میان حاضران سه تا پنج کاغذ سفید رنگ برای نگارش پرسش های ترسناک، رسید. من به چندین همسريابي طهوران که در نزدیکی ام نشسته بودند، لبخند زدم و هر کاری کردم تا طهوران را تشویق کنم هر چه می خواهند، بنویسند. امیدوار بودم که بدون ترس بنویسند تا بعد بتوانم دستخط شان را بخوانم. یک نفر معصومانه پرسید: "آه، من درباره ی لباس سوالی دارم!" من سرم را به علامت توافق تکان دادم. عالی شد! از پس سوالی که درباره ی لباس پوشیدن باشد، برمی آمدم. از آن چیزی که فکر می کردم، راحت تر بود. نباید آن قدر قالب تهی می کردم.
وقتی برگه ها پر شدند، همراه با تمام افراد مونث حاضر، از آن منطقه ی امن به سمت مقصدمان که بخش صیغه یابی پایگاه جوانان در پایین ساختمان بود عزیمت کردیم. همان طور که دخترها از در خارج می شدند، برگه ها جمع آوری می شد. من نتوانستم توجه کنم که وقتی خارج می شدیم، دخترها چه قدر پر سر و صدا و غیرقابل کنترل بودند. وقتی رهبران جوانان، برگه ها را از چهار صد همسريابي طهوران جمع می کردند، من با ناشی گری کنار راه منتظر ایستاده بودم و وقتی به صورت فشرده بر نیمکت ها می نشستند، طهوران 3 را تماشا می کردم. وقتی همه ی نیمکت ها پر شد، دخترها بر روی زمین سرازیر شدند. با همه ی برگه های جمع شده و کپه ای از آن ها، میکروفون به دستم داده شد و من از سکو بالا رفتم تا بخش پرسش و پاسخ را شروع کنم. حتی یک هفته وقت اضافه هم برای آن نوع پرسش هایی که آن شب دریافت کردم، کافی نبود.
نخستین پرسش این بود که آیا من موافق هستم که برخی از خادمان کلیسا (که نامشان هم بر کاغذ نوشته شده بود)، جذاب ترین (سکسی ترین) مردان دنیا هستند، یا نه؟ پاسخ دادم که موافق نیستم و به آن دخترها گفتم که فکر می کنم شوهر خودم سکسی ترین مرد دنیاست. پرسش بعدی درباره ی نحوه ی لباس پوشیدن بود: "آیا لباس سکسی پوشیدن اشکالی دارد؟ چه اندازه از بدن می تواند پیدا باشد؟" من به دخترانی که آن جا حاضر بودند، نگاه کردم. بسیاری از طهوران تلگرام آن قدر دامنشان کوتاه بود که وقتی می خواستند روی زمین بنشینند، نگران شان شده بودم که چه می شود. بقیه، نیم تنه های اسپرتی پوشیده بودند که قسمت سینه به پایین شان برهنه و از ناف های سوراخشان، آویزهایی بر روی شلوار جین یا شلوارک های کوتاهی که تا آن جا که می شد پایین کشیده بودند، آویزان بود. برای روشن شدن قضیه، پرسیدم: "آیا تعجب می کنید اگر بگویم که به نظر من اشکالی ندارد اگر لباس های تحریک آمیز بپوشید؟" بیش تر طهوران سرشان را تکان دادند. از این که من متوجه شده بودم، خوشحال شده بودند. "خاطر جمع باشید که فکر بسیار خوبی است. اگر می خواهید توجه یک "فاحشه باز" را به خود جلب کنید، فوری بروید و مثل یک فاحشه لباس بپوشید! مثل ماهی گیری است؛ طعمه ای که استفاده می کنید، تعیین خواهد کرد که چه نوع ماهی ای خواهید گرفت. بنابراین اگر می خواهید یک آدم کثیف را تور کنید، به هر قیمت که شده صیغه، به شکل کثیفی لباس بپوشید!" کمی گیج شده بودند، بنابراین ادامه دادم: "منظورم این نیست که لباس های جذاب یا مد روز نپوشید، اما لباس پوشیدن تحریک آمیز فقط مخصوص درهای بسته و بین زن و شوهر است." به صیغه تهران گفتم لباس هایی هست که تنها در اتاق خواب، وقتی با شوهرم هستم می پوشم؛ که طهوران را وقتی سگم را بیرون می برم یا صبح روز بعد برای پسرهایم املت درست می کنم، نمی پوشم. اغلب وقتی طهوران مرا در تا کردن رخت های شسته شده کمک می کنند، لباس هایی که رنگ های تند دارند یا لباس زیر زنانه ای با شکل عجیب هستند، من این طور توضیح می دهم که این ها لباس مامان و بابا هستند. طهوران تلگرام شانه هایشان را بالا می اندازند و آن لباس ها را به من می دهند: "بیا، این را تو تا کن. من
نمی دانم چه طوری باید این کار را بکنم!" پرسش دیگری که دختران پرسیدند این بود که چه بخش هایی از بدن برای سوراخ کردن خوبند، که من در پاسخ، به کتاب مقدس (حزقیال ۱۲:۱۶) اشاره کردم: گوش ها و بینی. توصیه کردم که از سوراخ کردن هر جایی که غضروف ندارد، خودداری کنند. چندین پرسش نیز درباره ی موضع کتاب مقدس در مورد همجنس گرایی بود. آیا چیزی در این مورد می گوید؟ آیا این کار اشتباه است؟ چگونه عشق میان دو نفر می تواند اشتباه باشد، چه همجنس چه غیر همجنس؟ در پاسخ، چند منبع دادم تا خودشان مطالعه کنند و توضیح دادم که کار درست(عشق ورزیدن)، در جایی نادرست (گرایش جنسی بین دو نفر با یک جنسیت) باز هم نادرست است. برآورده کردن یک نیاز موجه به روشی ناموجه، انحراف از آنچه خدا برای بیان جنسی عشق قرار داده، می باشد. پرسش های دیگری هم درباره ی انواع مختلف رابطه ی جنسی پرسیده بودند که بعضی از طهوران خیلی گستاخانه و حتی برای اشاره کردن هم نخراشیده بود. اما بعد نوبت به آن پرسش بزرگ رسید. دچار اشتباه نشوید، تا به آن لحظه چندین بار چشمم به این پرسش خورده بود، اما آن را زیر کاغذهای دیگر گذاشته بودم.
طهوران تلگرام
یکی از آن پرسش هایی که بارها تکرار شده بود و به دقت دنبال می شد، و به نوعی تکرار این نوع پرسش بود که: "آیا لباس سکسی پوشیدن اشکال دارد؟" و من دیگر بیش تر از این نمی توانستم از پاسخ دادن به آن خودداری کنم. آن لحظه ای که منتظرش بودند، رسیده بود: پرسشی که حسابی پیش بینی شده بود: "تا کجا می توان پیش رفت؟" وقتی پاسخی را که روح القدس به من داده بود، با طهوران ورود در میان گذاشتم،
پچ پچ ها و خنده های بریده بریده ی صیغه تهران تمام شد و حتی صدای افتادن یک سوزن را روی زمین می توانستی بشنوی. هر کدام از دخترها در فکر خود، سناریویی را بازی می کرد. "جلوی بابام؟ چه جوری؟ شوخی می کنی، ما این جور کارها رو جلوی پدرامون نمی کنیم!" این حقیقت داشت! ماتقریبا همه ی کارهایی که جنبه ی جنسی داشت، پشت درهای بسته می کردیم؛ در گوشه های تاریک، در پوشش تاریکی شب، در یک ماشین، یا جایی که همه مواد کشیده بودند یا الکل مصرف کرده بودند. اگر به اندازه ی کافی بی حیا بودیم، وقتی قرار بود والدین آن شب جای دیگری بخوابند، شاید در آشفته بازار اتاق تاریکی در خانه مان. اما هرگز در روز روشن، در زمان هوشیاری و در مقابل پدرانمان این کارها را نمی کردیم! سکوت در همه جای سالن حکم فرما بود و من می دانستم که این پاسخی درست به پرسشی نادرست از طرف نسلی مغشوش و دخترانی آسیب پذیر بود. ترسناک ترین چیزی که برایم آشکار شد، این حقیقت بود که من در برابر دختران دبیرستانی کلیسا ایستاده بودم که تحت شبان یشبانی پویا، مشتاق و پر حرارت بودند. می دانستم که رهبر این گروه جوانان، مشتاق تقدس و آتش خدا میان جوانان بود که سبب بیداری و احیا بشود. می دانستم که این رهبران به دنبال پاکی بودند. پس مشکل کجا بود؟! به زودی چشمانم
در این مورد باز شد. من پیامم را موعظه کردم و برنامه ساعت ۹ شب به پایان رسید.
آن هایی که می خواستند برای دعا بمانند یا این که صحبت کنند و پرسش های بیش تری بپرسند، دعوت شدند که بمانند و با من یا یکی از رهبران گروه جوانان صحبت کنند. از این که آن همه همسريابي طهوران برای رفتن مردد بودند و چهره هایشان خیلی متفاوت تر از زمانی بود که در ابتدا، مبارزه طلب ترین چهره هایی بود که تا آن روز با آنها روبه رو شده بودم، شوکه شدم. آنچه در دو ساعت بعدی شنیدم، قلب مرا شکست. دختران جوانی که از درد و شرم خشونت های جنسی و آزار افرادی که به طهوران ورود اعتماد داشتند، به خود می لرزیدند. از آزار کسانی چون دوستان، دوست پسرها، عموها، دایی ها، برادرها، ناپدری ها یا حتی پدران خودشان. دختران جوانی که از تکرار تصاویر صحنه های جنسی فیلم های منحرف، موزیک ویدئوها، عکس ها یا سایت های اینترنتی احساس ناپاک بودن می کردند. دختران جوانی که از گفت و گوهایی که در آن شرکت کرده بودند یا جوک هایی که به گوششان رسیده بود و یا از شرم نام هایی که با طهوران تلگرام یکدیگر را صدا می زدند، احساس کثیف بودن می کردند.
بقیه درگیر خودارضایی بودند. تمام این رازها، جوانی آنان را مانند فیلمی خاکستری یا پس مانده هایی که نمی خواستند کنده شوند، کرده بود. مانند بوی دودی که همه می توانستند بفهمند طهوران ورود از میان آتش آلوده عبور کرده اند.
صیغه تهران
این دختران پناهگاه امنی نداشتند که بتوانند بدون این که با تصاویر، تخیلات، صداها یا سایه هایی از گذشته شان کشتی بگیرند، در آن به راحتی آرام بگیرند و بخوابند. آرامش از طهوران تلگرام رخت بسته بود و جای خود را به ترس و شرم داده بود. بعضی از صیغه تهران خود را به قواعدی پایبند کرده بودند، اما آن قواعد را در پشتیبانی کردن از طهوران ورود در برابر یورش ذهن هایشان معیوب می دانستند. در بسیاری از موارد اگرچه جسم طهوران 3 از خشونت فیزیکی رهایی یافته بود، اما فکرشان آزاد نشده بود. صیغه تهران دوست داشتند یک شوالیه در زره ای درخشان طهوران ورود را نجات دهد؛ برای فرار از برج تاریک سایه هایی که طهوران 3 را زندانی کرده بود. اما شوالیه ها رفته بودند. در زندگی اغلب این افراد، مردانی بودند که طهوران ورود را ناامید کرده، به صیغه تهران هتک حرمت زده و رهایشان کرده بودند. مردانی که طهوران ورود را زخمی و بی اعتماد، ترک نموده بودند. برایم داستان یک سواستفاده ی جنسی تعریف شد و این داستان چنان ظریف بود که ممکن است به اشتباه فکر کنید، بی ضرر است: پدر و مادری با فرزندانشان و در سرپناه خانه شان یا در سالن نمایشی
تاریک، فیلم هایی نگاه می کردند که پر از بی بندو باری ها و اشارات جنسی بود و اغلب از روی عمد، عریان هم بودند. دختران جوان به من می گفتند که وقتی این فیلم ها را در کنار پدر و مادرشان و به خصوص کنار پدرانشان نگاه می کردند، چه قدر ناراحت بودند. طهوران 3 احساس شرمساری و بی قراری می کردند و بعد به والدین شان نگاه می کردند و می دیدند که طهوران ورود خم به ابرو نمی آورند. پس از
دیدن چندین فیلم یا برنامه ی تلویزیونی از این دست، طهوران ورود این احساس ناراحتی را از خود رانده بودند، اما نمی توانستند پدر و مادرشان را در همان حالت ببینند. با نگاه کردن به پدرشان در حال دیدن سینه ی عریان زن دیگری که به شیوه ی جنسی تهاجمی به نمایش در آمده بود، انگار سینه های باکره ی خودشان عریان شده بود. صیغه تهران تجربه ی احساس آسیب پذیری و هتک حرمت شدن را پشت سر گذاشته بودند، بدون این که بدانند چرا این احساس برایشان پیش آمده بود.
اما چگونه دختری می تواند احساس پشتیبانی و امنیت داشته باشد، وقتی طهوران او درگیر بی قیدی در امور اخلاقی و جنسی است؟ آیا وقتی که طهوران در کنار اوست، حمایت، نکوهش، یا ناامیدی او را احساس خواهد کرد که وقتی وی حضور ندارد نیز این احساس را داشته باشد؟ چه اتفاقی می افتد وقتی دختران کوچک دیگر احساس امنیت نمی کنند؟ شاید شما هیچ وقت چنین احساسی نداشته اید، اما به خاطر تصویر زشت خدا نشناسانه ای که جامعه ارائه کرده است، از لحاظ جنسی خود را پذیرفته نشده و یا بسته می بینید. به نظر می آید که طهوران آن شریر، با تبدیل کردن تصویر عشق و خواسته ای سالم، به تصویر لحظه ای کم ارزش از شهوت، آن را لکه دار کرده است. بنابراین میل و خواهش و احساسات مهیج از هر نوعی تبدیل می شود به دورنمایی ترسناک. در شگفت می شوید که چگونه تا به حال توانسته اید امنیت و محدودیت شریعت را با هوس و بی قیدی مبادله کرده باشید؟! و چرا، چرا و چرا من درباره ی مزیت های پاکی جنسی کتاب می نویسم، در حالی که به نظر می آید واقعا برای هیچ کس جالب نیست و یا هیچ کس واقعا گوش نمی دهد؟ پس برای چه کسی می نویسم؟
طهوران 3
در پاسخ می گویم که این کتاب برای دختران مان است. برای مادران است تا به یاد بیاورند. برای هر کسی که افتاده است و اشتیاق دارد دوباره بلند شود. و برای آنانی است که تا به امروز از خود نگهداری کرده اند تا این که پاداش خود را بشناسند، آن را کاملا درک کنند و تشویق شوند تا هم چنان قوی باقی بمانند. این کتاب نوشته ای است از نسل مادران و مشاورانی که برای دختران این نسل تأسف می خورند و دوست دارند که طهوران تلگرام بتوانند از شکست ها در امان باشند، درد نکشند و وارث وعده ها شوند. این احمقانه است که مادران احساس می کنند نمی توانند به دخترانشان "نه" بگویند، چون سال ها پیش، خودشان "بله" گفته اند.
این مقاله بایدها و نبایدها نیست ... مقاله ای است برای احیا شدن! نگاهی کوچک به این که خدا چگونه مسائل را می بیند؛ مکاشفه ای از نیت اصیل او. شاید بعضی ها این کتاب را داستانی مانند داستان های شاه پریان بدانند، اما من باور دارم که می تواند حقیقت باشد. قوانین هرگز ما را آزاد نمی کنند، همان طور که ترس و کنترل هرگز نتوانسته اند از ما حفاظت کنند. این حقیقت است که ما را آزاد می کند؛ حقیقتی که از ابر تمام دروغ هایی که اینک ما را فراگرفته است، بزرگ تر است. حقیقت، طلوع سپیده دم است پس از شبی دراز و تاریک که پر از ناامیدی و یأس است. شنیده ام که اگر می خواهید کسی چیزی را بشنود، آن را در قالب داستان بگویید. این را سال ها پیش وقتی برای بچه هایم که در اتاق من می خوابیدند، داستان تعریف می کردم، دریافتم. داستان ساختگی و کوتاهی بود از روزگاران پیشین درباره ی خانواده ای که می خواستند به سمت غرب بروند و داستان های ماجراجویانه ی زیادی داشتند. وقتی طهوران تلگرام در حال خوابیدن بودند، من این داستان را تعریف می کردم. معمولا فرزندانم برای لحظه ای خوابشان می برد و دوباره بیدار می شدند، وسط داستان شروع می کردند به حرف زدن. وقتی من هم با طهوران 3 خوابم می برد و از ریتم داستان خارج شده و دوباره بیدار می شدم، از جای دیگری داستان را شروع می کردم و هر کدام از طهوران تلگرام که بیدار بود، مرا صدا می زد و اگر در جزییات اشتباه کرده بودم، مرا تصحیح می نمود.
همسريابي طهوران
همیشه از این درشگفتم که طهوران تلگرام امروز هم روشن تر از خود من و با جزییاتی بیش تر، این داستان را به یاد دارند. می دانید چرا این را گفتم؟ برای این که باور دارم خدا می خواهد داستان شبی برای شما بگوید تا مانند بچه ای که در گهواره به خواب می رود، آنچه که گستاخانه در شما بیدار شده است، دوباره به خواب فرو رود. طهوران همسریابی داستانی که به آرامی، هوس ها را به محل انتظار و به خوابی سبک برمی گرداند؛ داستانی که هر آنچه پیش از زمان موعود خود بیدار شده است، دوباره به حالت خواب برمی گرداند. جایی که ترس ها فرو نشانده شده اند و امید، احیا شده است. طهوران همسریابی آسمانی که در آن جایی برای شرم نیست و همه چیز مانند گل ها پس از بارانی بهاری، تازه، نو و پاک است. پیش از آن که به آن جا برویم، بیایید با هم دعا کنیم:
پدر آسمانی عزیز، تو آفریننده ی آسمان و زمین هستی. همچنین تو به وجود آورنده ی رابطه ی بین زن و مرد هستی. بخش هایی از زندگی من هستند که پیش از زمان مقرر، بیدار شده اند؛ بخش تمایلات جنسی که پیش از این که برانگیخته و شعله ور شوند، به اندازه ی کافی استراحت نکرده و رویا ندیده اند. از تو خواهش می کنم که این قسمت ها را با آرامش آسمانی خود لمس کنی. هنگامی که این کتاب را می خوانم، آن نور حقیقت تو را درخواست می کنم که بیاید و طلسم سایه های این بخش های زندگیم را باطل کند. من ایمان دارم که تنها تو می توانی ثبت نام در سایت همسریابی موقت این کار را انجام دهی، زیرا تو قادر مطلق و دانا هستی. چشمان قلب مرا باز کن تا تو را ببینم و به راه های تو بروم. بگذار آن چیزی که لازم است آرام بگیرد، سرانجام آرام بگیرد. ترس های مرا بردار و مرا زیر امنیت بال های خود قرار بده. قلب مرا باز کن و داستان های خود را به من بگو تا بتوانم منظور تو را بدانم و بفهمم. با عشق همسريابي طهوران تو»