و آرمین یک رشته محبت ایجاد کند و این دلسوزی ها حالش را بهم می زد به همین دلیل برای پایان دادن به این بحث رو به کانال تلگرام صیغه حلال مشهد پرسید: آرتین نیست ؟
نگاه آرمین سریع روی او چرخید و با تحقیر به او نگرست کانال تلگرام صیغه حلال مشهد با لبخند گفت: بالا توی اتاقشه، حتما داره دوش می گیره، چون تازه از باشگاه برگشته در همین لحظه آرتین سر حال و قبراق از پله های مارپیچ مانند پایین آمد وبا رویی بشاش در حالی که نگاهش به سایه بود گفت: به به آفتاب از کدوم طرف بیرون زده که سایه خانم و داداش بی وجدانم امشب یادی از ما کردن.سایه از جا برخاست و با لبخند شیرینی گفت: من خودم خورشیدم و هر جا پا بذارم اونجا رو روشن می کنم آرتین با آرمین دست داد و سپس دستش را به طرف سایه گرفت و گفت: اوه اوه! . ..
من می گم یه پرتو نورانی همه خونه رو روشن کرده. .. پس نگو خورشید خانم اینجا مشرف شدن نگاه سایه به دست آرتین بود، در فرهنگ تربیتی او هر گونه تماس فیزیکی با جنس نا محرم گناه به شمار می رفت.
آرمین هم با نگاه خیره ای روی دست آرتین زوم شده بود و منتظر عکس العمل سایه بود.
کانال تلگرام صیغه حلال مشهد که متوجه شده بود
سایه نمی دانست برای اینکه باعث شرمساری آرتین نشود باید چکاری انجام دهد: کانال تلگرام صیغه حلال مشهد که متوجه شده بود به کمکش شتافت وبا لبخندی رو به آرتین گفت: پسرم! سایه با فرهنگ و تعصب مذهبی بزرگ شده و به روابط خیلی اهمیت می ده. آرتین با خنده دستش را پایین آورد و گفت: این رو می دونستم ولی نمی فهمیدم تا این حد باشه. سپس کنار آرمین نشست و گفت: خوب داداش! از زندگی رومانتیکتون چه خبر؟
لحن سخنش تسمخرآمیز بود، كانال تلگرام صيغه حلال مشهد اردهال با چشم غره به او گفت: آرتین، لطفا ساکت شو.
زری با سینی شربت خنک به سالن امد و شربت ها را به آن ها تعارف کرد.
كانال تلگرام صيغه حلال مشهد اردهال جوابش داد
آرتین لیوانی برداشت و رو به مادرش گفت: مگه من چی گفتم نا سلامتی این دو قناری توی روزهای ماه عسلشون هستنا. آرمین برای کوتاه کردن بحث پرسید: بابا خونه نیست؟ كانال تلگرام صيغه حلال مشهد اردهال جوابش داد یه قرار از پیش تعیین شده داشت که نتونست کنسلش کنه.
آرمین نگاهش را به زری دوخت و گفت: شام حاضره ؟
كانال تلگرام صيغه حلال مشهد اردهال قبل از زری جواب داد آره حاضره، اما هنوز که تا شام خیلی مونده! در حالی که نگاهش به مادرش بود با لحنی آمرانه به زری گفت: سایه ظهر نهار نخورده اگه آماده ست سریع میز و بکش.
این اولین باری بود که آرمین اسمش را به زبان می آورد قبلا با خودش می اندیشید آیا اصلا آرمین اسمش را می داند؟
و چه احساس غروری می کرد از اینکه حداقل آرمین نامش را می داند كانال تلگرام صيغه حلال مشهد اردهال با تعجت رو به سایه پرسید: عزیزم! تو تا این ساعت هنوز غذا نخوردی ؟
کانال تلگرام صیغه حلال در مشهد از جا برخاست
با خجالت گفت: نه، تا عصر دانشگاه بودم و بعد از اون هم گفتم میام اینجا گرسنه باشم بیشتر از دستپخت شما لذت می برم اصلا کار خوبی نکردی عزیزم به خودت گشنگی دادی، اینجوری معدت داغون می شه. آرتین با لودگی گفت: مامان جان این روزها دخترا فقط یه وعده غذا می خورن که قیافه باربیشون خراب نشه. کانال تلگرام صیغه حلال در مشهد از جا برخاست وبه کانال تلگرام صیغه حلال در مشهد گفت: سایه از باربی هم خوشگل تره و نیازی به رژیم و گرسنگی نداره. سپس رو به سایه اضافه کرد: عزیزم تا ده دقیقه دیگه میز و آماده می کنم. سپس رو به زری که در حال پذیرایی میوه بود، گفت: پذیرایی رو بذار برا بعد از شام و میز و بچین چشم خانم. زری به طرف آشپزخانه رفت و کانال تلگرام صیغه حلال مشهد هم به دنبالش سالن را ترک کرد. سایه از جا برخاست و در حالی که کانال تلگرام صیغه حلال در مشهد را مخاطب خود قرار می داد گفت: گروه تلگرام صیغه حلال مشهد! کجا می تونم بخونم ؟ گروه تلگرام صیغه حلال مشهد از جا بلند شد و گفت: من راهنمایت می کنم لطفا دنبالم بیا.
سپس به طرف اتاقی که ته سالن بود هدایتش کرد و گفت: این اتاق مامان و باباست، می تونی اینجا و بخونی.
اتاق بزرگ و دلنشینی بود یک سرویس خواب سلطنتی قهوه ای سوخته با پرده ها و روتختی قهوه ای روشن. گروه تلگرام صیغه حلال مشهد را از روی عسلی کنار تخت برداشت و به دست سایه داد و گفت: می دونی هر چی بیشتر تو رو می شناسم از اینکه قربانی این زندگی تحمیلی شدی بیشتر عذاب می کشم سایه را روی فرش گذاشت و در حالی که آن را می گشود گفت: من به این زندگی اجباری عادت کردم و همه سعیم اینه که دیگه قربانی نباشم. تو هنوز آرمین و خوب نشناختی، او برای کنار اومدن با خودش کلی وقت می خواد که ممکنه تو توی این مدت از بین بی. من اصلا متوجه منظورت نمی شم ؟
آرتین صریح و بی ملاحظه گفت: من می دونم شما مثل یک زوج زیر یه سقف نیستید. با حیرت به طرفش برگشت وپرسید این و آرمین به شما گفته ؟
نه اون هیچی نگفته، . ..خودم با شناختی که از آرمین دارم اینو مطمئنم! و این و هم می دونم که ممکنه هیچ وقت آرمین با تو مثل یک همسر رفتار نکنه. با غصه وناراحتی گفت: بله می دونم! اما چیزیو که اصلا نمی تونم درک کنم بدبینی شما به این رابطه است!