رفتن تو حیاط بیا بریم رفتم به لیوان چایی واسه خودم و رفتیم بیرون. بچه ها تو الاچیق نشسته بودن و داشتن حرف میزدن. منو همسر یابی صیغه موقت هم به جمعشون اضاف شدیم که روزبه گفت چه عجب خانوم از تخت پادشاهی شون دل کندن... وای نمیدونی چه کار سختی بود جدا شدن از تختم ولی با وجود همسریابی صیغه موقت در اهواز نمیشه خوابید شهریار گفت خوب کرده همسر یابی صیغه موقت وگرنه تو معلوم نبود تا کی بخوابی.. ا باشه پس یه روز همسریابی صیغه موقت در اهواز رو میفرستم سر وقتت تا تو رو بیدار کنه ببینم چه حسی داری!
به پیدا کردن صیغه همسریابی موقت همسریابی نازیار عادت کردم
نه دستت درد نکنه به پیدا کردن صیغه همسریابی موقت همسریابی نازیار عادت کردم.. یع نیم ساعتی بود داشتیم حرف میزدیم توی این نیم ساعت اصلا به سامیار و رز نگاه نکردم اینقدر پررو بودن که بازم کنار هم نشسته بودن البته با شناختی که من از موقت صیغه عکسهای سایت همسریابی طوبی دارم بعید میدونم حالا حالاها دست از کاراش برداره. گوشی همسریابی صیغه موقت در اهواز زنگ خورد از جیبش برداشت و جواب داد به به اقا...سلام. خوبی ؟ مرسی ماهام خوبیم کجایی تو چه خبر ؟ ااا خب پس پاشو بیا اینجا. ما هممون نشستیم جات خالی تو الاچیق. نه بابا مزاحمت چی ؟ اره بیا پس منتظریم. ادرسم واست میفرستم قربانت هممون داشتیم به همسریابی صیغه موقت صیغه میشم اینم شمارم نگاه میکردیم که ببینیم کیه!
نیما پرسید کی بود همسریابی صیغه موقت صیغه میشم اینم شمارم ؟ سایت همسریابی صیغه موقت بود... اهان. دمش گرم چه زود صمیمی شد پسر خوبیه خوشم میاد ازش اره پسر باحالیه. امشب باهاش طبیعی میکنم صیغه موقت همسریابی هلو ابرومون و نبری! برو بابا مگه میخوام چیکار کنم! از من گفتن بود! سرم پایین بود و داشتم به حرفای این دوتا گوش میکردم یه یادم اومد از خاله نازی راستی شهریار خاله نازی کی میان ؟ تو راهن. مامان دوساعت پیش باهاشون صحبت کرد. باش. خوشحال بودم از اومدن خاله. اینطوری نفسم میومد بیشتر میخندیدیم.
با اخم به صیغه ازدواج موقت همسریابی نگاه کرد
سرمو اوردم بالا دیدم رز دستشو گذاشت رو دست سامیار سامیارم خیلی عادی دستشو کشید بیرون و با اخم به صیغه ازدواج موقت همسریابی نگاه کرد اما اون اصلا واسش مهم نبود و یه لبخند بهش زد کسی نفهمید وگرنه ابروش میرفت... البته به من چه اگه میخواد ابروش نره کنار رز نشینه. .والا خودشم دلش میخواد گفتم خوب من برم یه چی بیارم بخوریم! رز گفت واسه من قهوه بیار برگشتم و بهش گفتم من گفتم برم یه چیزی بیارم بخوریم! نپرسیدم چی میخورین! قهوه میخوای پاشو واسه خودت بریز همه داشتن نگاه میکردن تا چشمم به همسریابی صیغه موقت در اهواز افتاد اشاره کرد که تمومش کنم بعد به روزبه اشاره کرد. روزبه سرشو انداخته بود پایین و هیچی نمیگفت.
وای از دست این صیغه ازدواج موقت همسریابی از اخر خودم خفش میکنم... رفتم شیر موز درست کردم و بستنی داخل هر لیوان گذاشتم. یه فنجونم قهوه واسه صیغه ازدواج موقت همسریابی گذاشتم تو سینی و رفتم تو حیاط. از در که اومدم بیرون دیدم سایت همسریابی صیغه موقت داره با بچه ها دست میده و سلام میکنه چون جای من خالی بود کنار همسر یابی صیغه موقت رفت کنارش نشست. منم رفتم پیششون و گفتم سلام همسریابی صیغه موقت صیغه میشم اینم شمارم برگشت و گفت سلام شمیم خانوم حالتون خوبه ؟ ممنون شما خوبین؟
مرسی ممنون سینی رو گذاشتم و گفتم خب بفرمائید شیرموز بستی شمیم خانوم نیما گفت اوف نگفتم با قلب من بازی نکن. نگفتم واسه من از این چیزا نیار؟ من قلبم طاقت نداره خب صیغه همسریابی موقت همسریابی نازیار گفت عیبی نداره خیلی به فکر قلبتی من جای تو میخورم... بعدم لیوان صیغه موقت همسریابی هلو رو برداشت. نیما پرید و لیوان شو گرفت تو غلط میکنی خودم هستم نشستم کنار همسریابی صیغه موقت صیغه میشم اینم شمارم
رو به سایت همسریابی صیغه موقت گفتم بفرمایید
رو به سایت همسریابی صیغه موقت گفتم بفرمایید بخورین صیغه همسریابی موقت همسریابی نازیار لیوانی برداشت و تشکر کرد. فنجون قهوه ی رز و برداشتم و گذاشتم جلوش. قهوه اوردم واست موقت صیغه عکسهای سایت همسریابی طوبی یه نگاهی بهم کرد و گفت مرسی اه اه چندش خانوم. هممون مشغول خوردن بودیم که همسر یابی صیغه موقت گفت خوب بعدش چی ؟ صیغه موقت همسریابی هلو گفت بعد چی چی؟