خب بچه ها.. . . صدای آژیر پایگاه، حرفش را تهران صیغه موقت گذاشت. از پشت میز که بیرون آمد؛ ستوان ساکت در اتاق را باز کرد: قربان.. .. نگاه های خیره و صیغه موقت تهران ارزان هر چهار نفر، باعث شد کمی آهسته تر توضیح بدهد! گزارش یه قتله.... فکر کنم مربوط می شه به همن! مازیار نفس پر حرصی کشید و از کنارش گذشت. صیغه موقت تهران کجاست و صیغه موقت تهران ارزان هم پشت سرش راه افتادند. تهران صیغه موقت شرق اما برعکس همیشه با آرامش، جلیقه اش را مرتب کرد.
اسلحه ها را داخل غالفش گذاشت و با برداشتن هندزفری اش از اتاق بیرون رفت. نیما، کنار در اتاق علی، همراه چند از افراد ایستاده بود، با دیدن، تهران صیغه موقت شرق لبخندی زد و رو به رویش ایستاد: سالم فرمانده.. . ببخشید.. . . تهران صیغه موقت ساعتی نگذاشت ادامه بدهد: مراقب باش تا برگردم؛ صيغه موقت تهران شد اول بهم تهران صیغه موقت بده.. . منتظر نشد نیما چشم حتی بگوید و سریع بیرون دوید. باران برعکس صبح که نم نم می بارید از یک ربع قبل، تند شده بود. ماشین ها جلوی در ساختمان بودند. در را برایش گروهبان جوانی باز کرده بود. وقتی نشست همان در را بست و چند لحظه ی بعد ماشین ها آژیر کشان از بیرون رفتند. محل قتل این بار در صیغه موقت تهران با عکس از خیابان های مرکزی شهر بود. داخل یکی از کوچه های منتهی به خیابان؛ از ماشین های که آنجا حضور داشتند متوجه محل شدند و وارد کوچه شدند.
صیغه موقت تهران کجاست باعث نشد
صیغه موقت تهران کجاست باعث نشده بود مردم صيغه موقت تهران جمع نشودند! فقط خوبی اش این بود که، خودشان زیر بالکن ها ساختمان ها پناه گرفته بودند و عقب ایستاده بودند. به ساختمان نگاه کرد. تهران صیغه موقت کنارش ایستاد و آرام گفت: صیغه موقت تهران با عکس از ارتباطا قطع شد برعکس دو قتل قبلی این قتل در خانه اتفاق افتاده بود! اپارتمان پنج طبقه ی تک واحدی جلویش بود. صیغه موقت تهران کجاست را تابلوهای ساختمان جلب کرد. تابلو دو وکیل آن صیغه موقت تهران ارزان بود! وارد خانه شدند و با هدایت وارد طبقه ی سوم شدند. یعنی محل قتل. به جای آسانسور تهران صیغه موقت شرق از پله ها صیغه موقت تهران ارزان رفت. طبقه اول و دوم ؛ تابلوهای همان دو صيغه موقت تهران را دید. در واحد طبقه ی دوم نیمه باز بود.
پاگرد را رد کرد و جلوی در طبقه ی سوم ایستاد. در خانه باز بود و جلوی در دو ایستاده بودند. اما داخل خانه کسی نبود. تهران صیغه موقت ساعتی اول داخل شد و افرادش پشت سرش وارد خانه شدند. دقیقا رو به روی در اولین چیزی که به چشمش خورد نوشته بود. صیغه موقت تهران با عکس رنگ قرمز.... همان طور خونسرد، با آرامش و خوش خط! یکی از ابروهایش تهران صیغه موقت رفت. این بار متوجه چیزی شد. زمین نشست و به نوشته ها خیره شد. بعضی از حروف را انگار محکم تر نوشته بود. یا دوبار روی هم... مثل در مکافات. .. یا تهران صیغه موقت ساعتی در است... ایستاد و به ستوانی که کنارش بود، گفت: -امیر، عکس های خوبی بگیر. . .. -قربان. . .. با صدای مازیار برگشت. مازیار با سر به اتاقی که سمت چپ در ورودی قرار داشت، اشاره کرد.