ببخشید دیگه بیشتر از این در توانم نیست. خندیدم و گفتم روانیه بابا پسره! بعدم رفتم بالا. روی تخت دراز کشیدم. من وسط دراز کشیدم و مراکز صیغه در تبریز و نفسم کنارم تا دم دمای صبح حرف زدیم تا اینکه کم کم چشم سه تامون گرم شد و خوابیدیم. صبح با صدای جیغی با وحشت نشستم رو تخت. یه گیجی به دور و ورم مرکز صیغه یابی در تبریز میکردم. مراکز مجاز صیغه در تبریز انداختم پائین و چشمامو مالوندم. ..دوباره که سرمو اوردم بالا مراکز صیغه در تبریز و دیدم که داره ریز ریز میخنده. تا فهمیدم کار این دیوونه بوده یه مرکز صیغه یابی در تبریز بد بهش انداختم و گفتم حالت خوبه ؟ این سرو صداها چیه میکنی سره صبحی ؟! سره صبحی؟ یه مرکز صیغه یابی در تبریز به ساعت بندازید مادمازل...
مراکز صیغه در تبریز کو؟
به ساعت دیواری یه مراکز صیغه یابی تبریز انداختم. .45/11 اوه اوه یازده بود. ..مرکز صیغه در تبریز گفت حالا دیدی ؟ خوب دیگه توهم. مراکز صیغه در تبریز کو؟ رفت مستراب بشاشه اه مرکز صیغه در تبریز بیشعور حالم و بهم زدی خب چیه ؟ تو میری مستراب کار دیگه ای میکنی ؟توهم مدستشویی می کنی دیگه... مرکز صیغه در تبریز برو گمشو بیرون ماهم الان میایم.. باشه بابا.. تا رفت پاشدم و رفتم جلوی ایینه. خب امشب عید، الان باید برم صبحانه البته صبحانه که چه عرض کنم ناهار بخورم بعدم شروع کنم به چیدن سفره ی هفت سین. مراکز صیغه در تبریز که از دستشویی اومد رفت موهاشو بست و رفت پائین. منم سریع رفتم یه ابی به سر و صورتم زدم لباسام و عوض کردم و رفتم پائین.
بیشتریا نشسته بودن تو حال ولی محمد و مراکز صیغه موقت در تبریز و سامیار نبودن. منم چیزی نپرسیدم که کجا رفتن. یه چند لقمه خوردم و لوازمم رو اوردم پایین. هرکسی یه نظری میداد که کجا بچینم! با یکم مشورت و فکر کردن سفره رو کنار پنجره ی بزرگ توی پذیرائی انداختیم. پذیرائی کلا دوتا پنجره داشت که سرتاسر دیوار و گرفته و بود یه منظره ی خیلی بزرگ از بیرون و نشون میداد. دریا و ساحلش. مطمئنم خیلی قشنگ میشد. از کنار پنجره میزا رو گذاشتم و همینطور از بزرگ به کوچیک بیشتر میرفت سمت پنجره.
ساتن و روشون انداختم و مرتب کردم بعضی جاهاشو صاف میکردم بعضی جاشو شلوغ. وقتی ساتن و تور درست شد ظرفا رو اوردم و هر کدوم رو با کلی فکر سر جاشون میزاشتم همینطور تو فکر بودم که محمد و سامیار و سارگل اومدن. سارگل گفت به به مرکز صیغه در تبریز...از اینکه کارا نکن بابا ماها از خودمون خجالت میکشیم. وا چرا خجالت بکشی ؟ واسه اینکه من از تو بزرگترم اینکهرا رو نمی کنم خب نکنی! مگه من برسم به سن رسیدم چون تو مراکز صیغه یابی تبریز شدی منم باید بشم ؟ جواب قانع کننده ای بود. ..
گفتم افرین مراکز صیغه یابی در تبریز
قانع شدم خندیدم و گفتم افرین مراکز صیغه یابی در تبریز دستاشو کرده بود تو جیب شلوارش و داشت نگاه میکرد. بهش گفتم مورد پسند واقع شد جناب؟ مراکز صیغه یابی در تبریز بهم نگاه کرد هاا؟ میگم مورد پسند واقع شد ادرس مراکز صیغه در تبریز؟ اخه خیلی کارشناسی زل زدی بهش. اهان...اوم بد نیست میشه تحملش کرد. من واسه تو ننداختم که بخوای تحملش کنی محمد رو به مراکز صیغه موقت در تبریز گفت بیا عزیزم ما بریم بشینیم پیش بقیه. خسته شدی... دست مراکز صیغه یابی در تبریز و گرفت و رفتن.
مراکز صیغه یابی در تبریز گفت تو که واسه من ننداختیش
مراکز صیغه یابی در تبریز گفت تو که واسه من ننداختیش واسه چی میپرسی ؟ همین طوری..خواستم احساس شلغم بودن بهت دست نده یه نظریم از تو پرسیده باشم. خیلی مرسی مراکز صیغه موقت در تبریز خواهش میشه. اومد کنارم واستاد و اروم گفت مراکز صیغه موقت در تبریز ؟ حالا چه واسه من انداخته باشی چه نه به نظر من سفرت عالی میشه. مثل خودت... یه چند ثانیه هنگ کردم مراکز صیغه یابی تبریز بعد سرمو اوردم بالا و زل زدم تو چشماش. اونم زل زده تو چشمای من. ..افتاب افتاده بود تو چشماش و عسلی تر شده بود چشماش. یه عسلی خیلی قشنگ. بعد از چند دقیقه یه اوهومی کردم و مراکز مجاز صیغه در تبریز برگردوندم. .