در حال صیغه روزانه ارومیه، مقداری از این جریان را به صیغه ارومیه تلگرام جذب می نمائیم که بایستی همان میزان که جریان ورودی داریم، جریان خروجی نیز داشته باشیم تا شخصی متعادل باقی بمانیم. ایجاد تعادل بین تمامی صیغه در ارومیه واقعا ضروری است ولی خوب خیلی از ما تک بعدی می شویم و خیلی چیزها را فدای یک چیز می کنیم. مثل این ماجرائی که برای من به تازگی در خاله ارومیه رخ داد.
صیغه در ارومیه و وضعیت فعالیت
هفته پیش جلسه هیئت مدیره در شرکتمان تشکیل شده بود و من و مدیر عاملم هم در جلسه بودیم. رئیس هیئت مدیره اصلا از گزارشات صیغه در ارومیه و وضعیت فعالیت شرکت راضی نبود.
بعد از حدود سه ساعت جلسه که تبدیل به جلسه توجیهی و توبیخی بیشتر مدیر عامل و کمتر من شده بود و من هم حسابی خسته شده بودم، یکی از مشتریان محصولات تولیدی ما به دفتر مرکزی آمده بود تا از نزدیک برای اولین بار با هم آشنا بشویم و خلاصه بگذریم که یه دو ساعتی هم با ایشان صحبت کردم که البته ایشون با صیغه ارومیه تلگرام زیادی که داشت سعی می کرد من را راهنمائی کنه و اشکالات فنی و کاری مرا برطرف کنه و این خود هدیه بزرگی از طرف خاله ارومیه برای من بود. من همچنان شامل لطف این شخص بودم تا اینکه شماره تلفن های دیگری از شرکت را پرسید، و من هم سایر شماره تلفن های شرکت را که او نداشت بهش دادم و دیدم روی کاغذی که مربوط به فاکتور خرید از ما می شه یه خط بزرگ کشید و روی آن اسم منو نوشت و گفت: شماره موبایلتو بهم بده. و سرش رو برد پائین و با خوکار آماده نوشتن روی کاغذ بود. تو وضعیت خاصی قرار گرفته بودم، از جهتی دوست ندارم وقتی که کارم تموم می شه و از شرکت میام بیرون به مسال کاری فکر کنم.
من یک صیغه در ارومیه هستم
چون من یک صیغه در ارومیه هستم و روزی هشت نه ساعت برای سیر کردن شکم خودم و مستقل بودن کار می کنم، البته بگم مجبوری نیست با صیغه ارومیه تلگرام کار می کنم و همه کارهایم را دوست دارم با صیغه ارومیه تلگرام انجام بدم، و بعد از پایان کار سایر وقت آزادم را به کارهای مورد علاقم، می پردازم. و دوست دارم بین تمام فعالیت هایم یک نظم و چیدمان خوب وجود داشته باشه و سعی می کنم برنامه های مختلف را با هم قاطی نکنم. چون اشخاصی مانند این صیغه روزانه ارومیه دوست داشتنی ما، خیلی زیادن و دوست دارن تمام زندگیشونو فدای کارشون کنند. که این خود انتخاب آزادی است که این اشخاص برای داشتن این وضعیت آگاهی انتخاب کردند. با خودم گفتم اگه من شماره ام را به او بدهم دقیقا شروعی خواهد بود برای انتخابی شبیه او، انتخابی برای گزیدن شرایط زندگی و آگاهی چون او. تازه یک صیغه روزانه ارومیه که نیست ما حداقل دویست صیغه روزانه ارومیه اینطوری داریم! و هر لحظه از شبانه روز باید در حال جوابگوئی به تلفن های آن ها باشم و از طرف دیگه هم نمی خواستم باعث رنجشش بشوم!!!
بالاخره تصمیم گرفتم و گفتم: متاسفم، نه، من نمی تونم شماره شخصی ام را به شما بدهم. سرش را از روی کاغذ بلند کرد و همون طور بهت زده منو نگاه می کرد. بلافاصله گفتم بعد من از تموم شدن کار خاله ارومیه به امور شخصی خودم می پردازم و کارم را با زندگیم قاطی نمی کنم! و عذر خواهی کردم تا ناراحت نشه. بعد از چند ثانیه نگاه کردن من چند بار بی اختیار گفت: خیلی خوبه، خیلی خوبه که می تونی اینطوری باشی. خلاصه وضعیت سریع عوض شد و سر و سامان گرفت و من هم نفس راحتی کشیدم.