وقتی شش ساله بودم و تازه مدرسه را آغاز کرده بودم، معلم تصاویری را به ما داد تا رنگ آمیزی کنیم. تصایری ابتدائی بودند که با خطوط ضخیم سیاه کشیده شده بودند. به ما گفته بودند که آنها را مطابق الگوهای از پیش تعیین شده رنگ آمیزی کنیم. صیغه روزانه اهوازی می بایست آبی باشد. یک تکه ابر بسیار ضخیم و بزرگ بود که می بایست سفید باقی بماند، چمن ها به رنگ سبز و جاده ای که از میان سبزه ها رد می شد، می بایست قهوه ای باشد. هنوز بیاد دارم که کنار پنجره نشسته بودم و به چمن ها و صیغه روزانه در اهواز بیرون نگاه می کردم و رنگ های آن منظره را با رنگ هایی که معلمان به ما گفته بودند، مقایسه می کردم. نه تنها درختی که در تصویر وجود داشت، شبیه درخت واقعی نبود، بلکه ابرها صیغه روزانه اهوازی نیز مانند تصویر نبوده و رنگ هایی که به ما گفته بودند با رنگ های طبیعت مطابقت نمی کرد.
یکی از صیغه اهواز تلگرام
رنگ قهوه ای ممکن بود برای رنگ آمیزی قسمتی از جاده مناسب باشد، ولی نه برای همه جاده. قسمتی از راه که سایه های صیغه روزانه در اهواز به روی آن افتاده بود، کاملا رنگش متفاوت بود. به جعبه مداد رنگی ام نگاهی انداختم و سعی کردم رنگی مطابق با قسمت تیره جاده پیدا کنم، ولی رنگی وجود نداشت. به چمن ها نگاه کردم، اوایل پائیز بود و رنگ ها با وجود اینکه سبز بودند مانند مداد رنگی های سبز نبودند. چمن های آن منظره واقعا سیر نبودند. رنگ قهوه ای هم داخل داشتند و در سایه های زیر صیغه روزانه اهواز هم کمی رنگ آبی دیده می شد. حسابی گیج شده بودم و با مداد رنگی ام بازی می کردم. همکلاسی بغل دستی ام از دیدن اینکه معلم یکی از صیغه اهواز تلگرام را به خاطر کار نکردن سرزنش کرد. فورا رنگ های لازم را درون جعبه مداد رنگی نشانم داد، تا معلم مرا هم تنبیه نکند. بنابراین از رنگ سبز معمول برای رنگ کردن چمن استفاده کردم، اگر چه اصلا شبیه آنچه من در بیرون می دیدم، نبود.
وقتی نوبت به رنگ آمیزی صیغه روزانه در اهواز رسید، دوستم دوباره رنگ آبی را نشانم داد، اگر چه آن هم رنگ مناسبی نبود. ماجرای کشف حقیقت و یافتن پاسخ سوالات مربوط به حقیقت از دیرینه ترین دغدغه های بشر بوده است. همه ما فکر می کنیم که به حقیقت و اصل رخدادها پی برده ایم و کلی ادعامون می شه که سر از همه چیز در می آوریم. منتها روال پنهان شدن حقیقت در سایه و سلیقه ای شدن و عادی شدن چیزهائی است که به نام حقیقت به خورد ما داده می شود. روزها در پی روزها در گذراست و کودکان هم مرتب در حال رشد و الگوهای ذهنی آنان در ابتدا بسیار ساده و بی آلایش است و براحتی حقیقت را درک می کنند.
خواسته صیغه اهواز تلگرام
اما هرچه بزرگتر می شوند، صیغه روزانه اهوازی می نامم، بیشتر و بیشتر حجابی برروی دیدگان آن ها می افکند و آنان را از درک حقیقت که بسیار هم ساده است عاجز می کند. این چنین است که کودک طبق پسند و خواسته صیغه اهواز تلگرام رشد می کند و همین چرخه را برای کودکان دیگر نیز به گردش وا می دارد! وضعیت آگاهی نیز اینگونه است. تا جایی که فراموش می کنیم ما صیغه روزانه اهواز هستیم، در واقع ما صیغه روزانه اهواز هستیم که صاحب یک بدن هستیم نه جسمی و بدنی که صاحب صیغه روزانه اهواز است! بین این دو جمله تفاوت بسیاری وجود دارد.