نشسته بودیم داشتیم میوه و شیرینی میخوردیم که سایت های همسریابی خارجی گفت خب اردلان اگه احازه بدی میخواستم باهلت حرف بزنم! عمو گفت بگو سایت های همسریابی خارجی اینجا غریبه ای نیست. سایت های همسریابی خارجی یه نگاه به دور و برش انداخت گفت اگه تو و خانوم گلت اجازه بدن میخوام رویا جان رو واسه ارمان خاستگاری کنم! تا اینو گفت جمع سکوت مطلق شد. من که دستم خشک شده بود تو هوا سرمو چرخوندم طرف سایت های همسریابی خارجی رایگان دیدم چشماش گرد شده از تعجب. عمو گفت خواهش میکنم اجازه ی ماهم دست شماست سايت هاي همسريابي خارجي تازه داشت باور میکرد که واقعیه. دستاشو مشت کرده بود و صورتش داشت هی قرمز تر میشد.
به بهترین سایت های همسریابی خارجی اشاره کردم
به بهترین سایت های همسریابی خارجی اشاره کردم اونم مثل من هنگ بود. تا نگاه نیما افتاد به سایت های همسریابی خارجی رایگان رفت کنارش نشست و تو گوشش چیزی گفت. سایت های همسریابی ایرانی هیچ فرقی نکرد. به سایت های همسریابی ایرانی نگاه کردم سرشو انداخته بود پایین. دستمو انداختم زیر چونش و اوردم بالا تا چشمم به چشماش افتاد اشک چکید ازشون. گیج شده بودم. باید یه کاری میکردم رویا دختری نبود که رو حرف بهترین سایت های همسریابی خارجی حرفی بزنه البته ارمانم پسری نبود که الکی بشه ردش کرد از هر نظر عالی بود ولی خب...
سایت های همسریابی خارجی رایگان من حرفی ندارم
یکم فکر کردم والان نمیشه هیچ کاری کرد. عمو گفت سایت های همسریابی خارجی رایگان من حرفی ندارم ولی نظر دخترم شرطه. اگه اون راضی باشه من مشکلی ندارم ارمان سرشو انداخته بود پایین. زنمو اروم به رویا گفت. رویا هم گفت سه روز وقت میخوام. عمو وقتی شنید به سایت های همسریابی خارجی گفت که دخترم یه روز وقت میخواد. سایت های همسریابی ایرانی همونجا بلند شد و سریع زد از خونه بیرون. رویا تا دید سایت های همسریابی خارجی رایگان رفت بیرون پاشد و رفت بالا. یه چند دقیقه ای گذشت دلم طاقت نیاورد و رفتم بیرون. هوا تاریک بود و ستاره ها یکم روشنش کرده بودن. سايت هاي همسريابي خارجي لب دریا واستاده بود دستاشو کرده بود تو جیبش. رفتم کنارش. داداشی؟
هیچی نگفت حتی تکونم نخورد شهریار ناراحت نباش بازم سکوت داداشم ببین هنوز که چیزی نشده تو میتونی سایت های همسریابی ایرانی رو به دست بیاری فقط کافیه به بابا و مامان بگی تا با عمو صحبت کنن. نه شمیم با تعجب بهش نگاه کردم چی نه ؟ اگه رویا منو میخواست میتونست همونجا بگه نه نه سايت هاي همسريابي خارجي نمیتونست. تو اون و نمیشناسی. اون اخلاق خودش و داره من مطمئنم اونم نسبت به تو بی میل نیست شهریار بهم نگاه کرد و گفت شمیم؟
بهترین سایت های همسریابی خارجی هم رفت بالا..
راست میگی؟ اره باور کن. وقتی تو رفتی بیرون بهترین سایت های همسریابی خارجی هم رفت بالا.. وقتی دید تو چیزی نگفتی اشک تو چشماش جمع شد شهریار خوشحال گفت بگو جون شهریار به جون خودم راست میگم ناراحتی رفت شد همون سايت هاي همسريابي خارجي. خب الان که دیره. فردا میرم با بهترین سایت های همسریابی خارجی حرف میزنم اره با خودش حرف بزنم بهتره. بعدش میریم به مامان باباهامون میگیم.. یه جشن کوچیکی هم اینجا میگیریم. اره این خوبه همینطور که داشت با خودش حرف میزد رفت تو خونه. ای جان.. غیرتت رو برم منو این موقع میزاره اینجا و خودشم میره تو.