شیطون میگه با کله برم تو صورتش. صیغه یابی کرج با نگاه نافذی که روبه من انداخت گفت: تا مطمئن نشم این بچه من صیغه اش نمیکنم.
منم با خوشحالی گفتم: پس من اینجا میمونم تا شما مطمئن بشین!
نوچی کرد و گفت: دوست ندارم حرفم رو دوباره تکرار کنم.
تا میرم دوش بگیرم حاضر باش. و همان طور که داشت از پذیرایی خارج میشد گفتم: خوب پس لعیا خانومم بیاد!
برگشت و همان طور که با سوظن نگاهم میکرد گفت: نترس. همچین مالی نیستی کاریت داشته باشم!
عکس زنان صیغه کرج با چشم و ابرو اشاره کرد
خون زیر پوستم دوید و لال شدم. اون رفت و من موندم وسط پذیرایی و در فکر اینکه حالا چیکار کنم. عکس زنان صیغه کرج با چشم و ابرو اشاره کرد که زود باشم. من هم با بالا انداختن ابروهام گفتم نمیخوام. لبش را گاز گرفت تا نخندد و شانه هایش را به معنی خود دانی بالا انداخت و رفت. چشمم به موبایل روی میز افتاد، فکر کنم مال صیغه یابی کرج باشه. به جهنم که اینجا دوربین داره باید یه زنگ باهاش به تلگرام صیغه در کرج بزنم. اون که بی معرفتِ رفته، من باید با معرفت باشم دیگه. به این ور اون ور نگاه کردم تا فعلا کسی من رو نبینه بعدا بفهمن یه کاریش میکنم.
گوشی را زود برداشتم وبه اتاقم رفتم.
رمز نداشته باشه که نداشت. یعنی شماره خانوم کرج منو دید، عاشقتم شماره خانوم کرج! زود شماره تلگرام صیغه در کرج رو گرفتم و باصدای بوق ضربان قلبمم تند تر می شد. صدای الو گفتن تلگرام صیغه در کرج که اومد زود پشت سر هم حرفام رو ردیف کردم. _الو همسریابی رایگان کرج زود باش بیا دنبالم، بدبخت شدم، زود باش. همسریابی رایگان کرج با صدایی که گرفته بود گفت: حوری، امید اومده! قلبم از صیغه روزانه کرج ایستاد و دنیا روی سرم آوار شد. صدای عکس زنان صیغه کرج آمد که میگفت: - از وقتی اومده دم خونه بست نشسته آدرست رو بدیم. باباهم میگه رفتی سفر. اوضاع افتضاح بود افتضاحتر شده و گریه کرد. با هیجانی که نمیتوانستم کنترل کنم گفتم: - صیغه موقت در فردیس کرج تو دیدیش؟
- آره دیدمش. التماس کرد جات رو بگم ولی من باید چی میگفتم.
و باز زد زیر گریه. با التماس گفتم
صیغه موقت در فردیس کرج تو رو جون
صیغه موقت در فردیس کرج تو رو جون عکس زنان صیغه کرج بیا نجاتم بده از اینجا، تو رو با جیغ گفت: اسم اون عوضی رو نبر، ازش بیزارم. با خواهش گفتم: - صیغه موقت در فردیس کرج زود باش. و قطع کردم و بدو رفتم سمت میزی که موبایل روش بود. آخرین تماسم از رو گوشی پاک کردم و گذشتم جاش. ضربان قلبم رو صد بود انگار که داشتم دزدی میکردم. همان طور عقب عقب داشتم از میز فاصله میگرفتم که خوردم به یکی. برگشتم دیدم لعیاست و نفسی از سر آسودگی کشیدم. لعیا با ترس گفت: - خانوم جان رنگتون عینهو گچ شده، چی شده؟
با ضربان قلبی که صدایشان صیغه روزانه کرج را کر میکرد گفتم: هیچی، انگاری فشارم افتاده! و لعیا بدو بدو رفت برایم آب قند بیارد. با صدای صیغه یابی کرج که صدایم میزد نگاهم به سمت بالای پله ها کشیده شد. همان طور که با حوله صیغه روزانه کرج موهاش رو خشک میکرد با داد گفت: