اینا همه شون توی یه بانک در سمت و جاهای کانال تلگرامی صیغه یاب کار می کردن باید ربطشون رو پیدا کنیم. که حتما دارن! مازیار.. . تو و بچه هات این پرونده رو دنبال کن. از اول بگرد و از اول برو دنبال هر چیزی که توی پروندهبله کانال تلگرامی صیغه یابی تبریز.؟ وجه مشترکی بین این سه نفره. انگیزه ی قتل ها مشخص بشه قاتل رو می شه پیدا کرد. یادت نره؛ هر چه قدر هم بخواد تمیز کار کنه کانال تلگرامی صیغه یابی همدان چیزی جا می ذاره! از اون نوشته ها استفاده کن. اون داره پیغامی رو به ما و کانال تلگرامی صیغه یابی تبریز به کسای دیگه! باید بفهمیم چه کسایی می تونن توی لیست سیاهش باشن. خیلی شبیه یه پاک سازیه!
کانال تلگرامی صیغه یابی تهران سرش را تکان داد
می خوام مثل همیشه شسته، رفته تحویلم بدی گزارشت رو. کانال تلگرامی صیغه یابی تهران سرش را تکان داد: حتما فرمانده. نگران نباشین. کانال تلگرامی صیغه یابی تهران کنار کانال تلگرامی صیغه یابی تهران که روی مبلی نشسته بود ایستاد خب حضرت داماد؛ شما هم بگرد فعال دنبال این زنه! باید بینیم کی بوده و اون جا چی کار می کرده. نه فقط نیما؛ بلکه پنج نفر دیگر هم لبخند زدند. جوری که پسر خجالتی کانال تلگرامی صیغه یابی در تبریز سرش را پایین انداخت: کانال تلگرامی صیغه یاب فهمیدم! کانال تلگرامی صیغه یاب به سمت میزش رفت و قبل از این که سر جایش بنشیند، گفت: پاشین برین به کانال تلگرامی صیغه یابی رایگان برسین.
دست خالی نیاین می کشمتون وگرنه! هر شش نفر به سمت در خروجی رفتند. کانال تلگرامی صیغه یاب کمی تعلل کرد تا بقیه زودتر از او خارج شوند. با این که قبال تهدید شده بود؛ اما دلش نمی گذاشت.. . یک نگاه کوتاه انداخت به نیم رخ خسته و متفکر سهند و پیشمان از فکری که داشت. بیرون رفت. حالش را درک می کرد. باید باز هم به گفته ی خود سهند، به او فرصت می داد.. .. کانال تلگرامی صیغه یاب در فکر بود. شناسایی این کانال تلگرامی صیغه یابی تبریز شاید تاثیری روی پرونده اش نداشت اما نگران وضع کودک بود. با امیدواری این که نیما بتواند، چیزی پیدا کند، گوشی را برداشت تا با بیمارستان تماس بگیرد. هنوز دو رقم اول شماره را نگر فته بود که صدای آژیر پایگاه بلند شد. نگاهی به باران یک ریز پشت پنجره انداخت. گوشی را سر جایش گذاشت و بلند شد. قبل از این که اسلحه هایش را داخل غالفش بگذارد در باز شد و نیما در حالی که دستش هنوز روی دستگیره بود بلند گفت: -کانال تلگرامی صیغه یابی در تبریز یه سرقت مسلحانه از یه طالفروشی... کانال تلگرامی صیغه یابی تهران که کنارش رسیده بود؛ با دست روی شانه اش زد: -با من بیا نیما....
کانال تلگرامی صیغه یابی مشهد با من بیا
به سمت درخروجی راه افتاد و بلند صدا کرد: -کانال تلگرامی صیغه یابی مشهد با من بیا. .. دانیال از اتاق آلما بیرون آمد و به دو پشت سرش حرکت کرد. چند لحظه ی بعد؛ ماشین های کانال تلگرامی صیغه یاب کشان؛ خیابان های خیس را پشت سر گذاشتند تا به محل سرقت برسند. این جور پرونده ها؛ با اینکه پر از تنش و سخت بودند.
اما مزیتی که داشتند؛ حل زود هنگامشان بود. بعد از سه ساعت سخت و بحرانی؛ تیم پایگاه ویژه در حالی که سه نفر از کانال تلگرامی صیغه یاب را دستگیر کرده بود به پایگاه برگشت. جز دو نفری که دست خالی، فرار کرده بودند و کانال تلگرامی صیغه یابی مشهد که مجروح شده بود، مشکل دیگری پیش نیامد. با ورود بهنام، کانال تلگرامی صیغه یابی در تبریز دوان دوان به سمتش آمد: -فرمانده اگه می شه یه سر برین بیمارستان! کانال تلگرامی صیغه یاب با تعجب پرسید: -واسه چی بیمارستان ؟ چی شده، مشکلی برای کانال تلگرامی صیغه یابی رایگان ناصری پیش اومد؟!
نیما و دانیال هم که پشت سرش کانال تلگرامی صیغه یابی مشهد ایستاده بودند نزدیک تر شدند. مازیار نفس عمیقی کشید: -نه! من از ناصری خبر ندارم! اما. .. و اسه اون بچه. .. زنگ زدن از بیمارستان و گفتن بیدار شده و همه ش داره گریه می کنه. الما و یکی از بچه ها رفتن اما همین چند دقیقه ی پیش الما زنگ زد و گفت هنوز بچه گریه می کنه. این قدر حالش بد شده بود که بردنش بخش مراقب های ویژه! کانال تلگرامی صیغه یابی همدان با دهان باز به حرف های مازیار گوش می داد.