با لجبازی گفت: واقعیت همونه که گفتم، من مجبور نیستم چیزی رو توضیح بدم شبکه دوست یابی ماهواره فریاد کشید: آره، تو هیچ وقت هیچ توضیحی برای کثافتکاری هات نداری!
شبکه دوست یابی ماهواره ای با وقاحت ادامه داد
بغض راه گلویش را بسته بود و نمی توانست به راحتی نفس بکشد. در زیر نگاه متعجب و ناباور بچه ها خسته ومعذب بود، عصبی وآشفته قدمی به طرف در برداشت که جمله شبکه دوست یابی ماهواره مثل تیری زهرآگین قلبش را شکافت آره می دونم که مجبوری، خبر دارم که خرج ومخارج بیمارستان پدرت خیلی بالاست
برای کنترل خشمش لبش را با شدت به دندان گزید
شبکه دوست یابی ماهواره ای با وقاحت ادامه داد شایدم پدرت خودش تورو مجبور به این کار کرده آخه از خشم همه وجودش آتش گرفت تحمل هر چیزی را داشت جزء توهین به پدرش را، او یک عمر زحمت کشیده بود که دخترانی درست تربیت کند
پس حقش نبود که این دختر احمق وعوضی اینگونه با آبروی چندین ساله اش بازی کند. به طرف شبکه دوست یابی ماهواره ای برگشت و با نگاهی غضبناک و خشمی بی نهایت دستش را بلند کرد وسیلی محکمی در گوشش نواخت وفریاد کشید خفه شو عوضی!
تنها یک ثانیه فضای کتابخانه در سکوتی مرگ بار فرو رفت خشمگین وهیجان زده می لرزید وقفسه سینه اش نامنظم بالا وپایین می رفت یک طرف صورت شبکه دوست یابی ماهواره ای گر گرفت وبه خون نشست با عصبانیت به طرف سایه هجوم برد و در حالی که نفس نفس می زد سعی می کرد به صورتش چنگ بزند و همزمان فریاد میزد. دختره منو می زنی، حالا می بینی چکارت می کنم، به تکه تکه ات می کنم!
ستایش و نازنین هر دو شبکه دوست یابی ماهواره ای
صدای همهمه وشلوغی فضای کتابخانه را پر کرد. ستایش و نازنین هر دو شبکه دوست یابی ماهواره ای را محکم گرفته بودند وسعی می کردند مانع حمله اش به سایه شوند سایه آشفته گوشه ای خاموش کزکرده بود و به ناسزاهای برنامه دوست یابی تلگرام گوش می داد برنامه دوست یابی تلگرام هرچه به دهانش می رسید بار او می کردواو تنها حرص می خورد بقیه بچه ها هم هرکدام چیزی می گفتند
عده ای از برنامه دوست یابی تلگرام طرفداری می کردند وعده ای هم حرفهای دوست یابی با شماره تماس را نمی توانستند باور کنندصدای فریاد گوش خراش خانم نوری عضو کمیته انضباطی دانشگاه باعث سکوت وآرامش کتابخانه شد خانم نوری چند قدم به طرف آنها برداشت وباصدایی بلند داد زد: اینجا چه خبره ؟
شبکه دوست یابی ماهواره ایستاد
همه بچه ها ساکت شده بودند حتی دوست یابی با شماره تماس هم که داشت به دوست یابی با شماره تماس بدوبیراه می گفت در یک لحظه ساکت شد مقابل او و شبکه دوست یابی ماهواره ایستاد وپرسید: مسبب این شلوغی شما دوتائید؟ نازنین آرام نالید: وای به دادمون برسه! ، حالااین یکی رو کجای دلم بذارم ؟ خانم نوری به بازی دوست یابی وشبکه دوست یابی ماهواره اشاره کرد وبه تندی دادزد: هردوی شما حراست! بازی دوست یابی کیف ووسایلش را به دست نازنین داد ودر حالی که سعی میکرد نگرانی اش را به نازنین منتقل نکند با آرامشی ساختگی گفت: نازی! خواهش می کنم نگران من نباش وبدون هیچ دغدغه ای بروسرجلسه امتحان! می خواست از کنارش رد شودکه نازنین محکم بازویش راگرفت وبا لحنی هیجان زده گفت: بازی دوست یابی تو رو لجبازی وبذار کنار وهمه چیز وبهشون بگو نه نازی من نمی تونم چیزی بگم، چون اصلا مدرکی برا اثبات حرفم ندارم.
اگه توبگی اونا آرمین و فرا میخونن واون مجبورمی شه مدرک ارائه بده با غصه گفت: نازنین آرمین دوست نداره سوژه دانشگاه بشه، اون نمی خواد کسی از رابطه ما خبردار بشه، قبلا بهم گفته هرگز به حراست نمی گه که من زنشم. خریت نکن برنامه دوست یابی ۲۰۱۸ اونها تو روتوی خونه آرمین دیدند، سه نفر هم هستند که برای بدبخت کردن توکافیه. تازه رضا هم هست که می تونه شهادت بده تو داری با آرمین زندگی می کنی من نمی تونم کاری کنم نازی. با نهایت استیصال نالید برنامه دوست یابی ۲۰۱۸ اگه واقعیت ونگی اخراجت می کنن.
لبخندتلخی زد وگفت: ایراد نداره این یکی روهم مثل همه آرزوهای دیگم به گور می برم. تو داری باحماقتت همه زندگیتوبه باد می دی. بالبخندی تلخ، دستش رافشرد وازکنارش دورشد.
همه وجود ش پر از دلهره و استرس بود، وبی اختیار از اینهمه دلنگرانی میلرزید.
مطمئن بود که برنامه جدید جایگزین بیتالک دوست یابی تحت هیچ شرایطی واقعیت را افشا نخواهد کرد، او با این دختر یکدنده و لجباز بزرگ شده بود ومی دانست که اینقدر مغرور و سرکش است که هرگز خودش را مقابل آرمین کوچک و خار نخواهد کرد. نمی توانست ساکت بماند و بد بخت شدن تنها دوستش را ببیند پس ناچارا" دست در کیف برنامه جدید جایگزین بیتالک دوست یابی کرد و گوشی همراهش را بیرون آورد و شماره آرمین را گرفت با تک بوقی صدای خسته و ملایم آرمین درگوشش پیچید
بله دانلود برنامه دوست یاب بیتالک!
حال دانلود برنامه دوست یاب بیتالک خوبه ؟
لحن صدایش گرمای عجیبی داشت که باعث دلگرمی اش می شد پس آرام گفت: سلام دکتر! منم ایزدی! لحن گرم و صمیمیش یک آن پراز تشویش و نگرانی شد وپرسید: خانم ایزدی! اتفاقی افتاده!حال دانلود برنامه دوست یاب بیتالک خوبه ؟
آنقدر هیجان زده بود که نمی دانست باید از کجا شروع کند پس بغض آلود بی مقدمه گفت: دکتر شما چه جور آدمی هستین! چطور می تونید فقط به فکر خودتون باشید در حالیکه سایه در کنارتون داره نابود می شه! با بی حوصلگی گفت: درست حرف بزنید بدونم منظورتون چیه ؟
بغضش ترکید و اشک هایش سرازیر شد میان هق هق گریه گفت: سایه به خاطر شما و غرورتون داره همه چیزشو از دست می ده!
شما اول زندگیشو، بعد احسا ساتشو و حالا هم تنها چیزی رو که براش مونده دارید ازش می گیرید عصبی و آشفته داد زد تو رو یه لحظه آروم بگیر، تا بفهمم چی می گی! ، اصلا سایه کجاست ؟ کی زندگی و احساسشو ازش گرفته ؟