سایت همسریابی موقت هلو


ازدواج موقت در همسریابی هلو چگونه است؟

تو باید از خود اون بخوای تا همه چیزو بهت بگه پرازخشم وبغض الود نالید اون هیچی بهم نمی گه! یه حصار کشیده دور زندگیش وبهم اجازه دخالت تو هیچ کاریش و نمی ده

ازدواج موقت در همسریابی هلو چگونه است؟ - هلو


همسریابی هلو

تو داری کنارش زندگی می کنی پس این حقته که بدونی با چه کسی همخونه ای آرتین خواهش می کنم فقط بهم بگو چه چیزی باعث شده او تبدیل به یه آدم یخی بشه!

عقد موقت هلو من اصلا نمی تونم درک کنم

آهی کشید و آهسته گفت: من هرگز به خودم اجازه کنجکاوی تو زندگی خصوصیشو و ندادم لبخندی زد ومهربان گفت: اگه اینجوره بهتره خودت و درگیر و وابسته این زندگی و سایت همسریابی ازدواج موقت هلو نکنی عقد موقت هلو من اصلا نمی تونم درک کنم چرا به سرانجام زندگی من و سایت همسریابی و ازدواج موقت هلو این همه بدبینی؟ چون هیچ کس سایت همسریابی و ازدواج موقت هلو و به خوبی من نمی شناسه، من می دونم که اون شخصیتی غیر قابل نفوذ داره، تو اون دو سالی که تنها با او زندگی می کردم حتی ی بارم ندیدم که جذب یک زن بشه لحظه ای به فکر فرو رفت یعنی سایت همسریابی و ازدواج موقت هلو چه مشکلی می توانست داشته باشد، یعنی او اما او بارها از دوست دخترش حرف زده بود پس نمی توانست آن چیزی باشد که ذهنش را به خودش مشغول کرده است عقد موقت هلو که او را در فکر دید سریع و بی ملاحظه پرسید: سایه تو که به علاقمند نشدی ؟ چه می توانست بگوید، چه طور باید می گفت همه زندگیم در مردی خلاصه می شود که حتی از روی ترحم هم دوستم ندارد، مردی که به فاصله یک دیوار در کنارش نفس می کشید ولی هرگز حضور او را در کنار خود حس نمی کرد عقد موقت هلو با چشمانی پر از حیرت دوباره با لحنی آشفته پرسید سایه راستشو بهم بگو تو ازدواج موقت همسریابی هلو ودوست داری؟ با نگاه غمگینی سرش را به علامت نفی تکان داد و آرام نجوا کرد ما فقط داریم سعی می کنیم به حضور هم عادت کنیم سپس از جا برخاست و گفت: برا شام که حتما می مونی؟ همسریابی هلو ورود نفس آسوده ای کشید و با لبخندی گفت: مگه میشه از دستپخت تو گذشت وارد آشپزخانه شد و به طرف یخچال رفت گفت: تو که تا حالا دستپخت منو نخوردی

همسریابی هلو ورود هم با سرخوشی خندید

حالا چرا رژیم، تو که خیلی خوش استایل و خوش قیافه ای همسریابی هلو ورود هم با سرخوشی خندید وبلند گفت: چشمای خوشگلت، خوشگل می بینه دختر خوب!

در باصدای تندی بسته شده، قلبش هری فرو ریخت ووحشت زده از آشپزخانه بیرون آمد. مقابلش ازدواج موقت همسریابی هلو با چهره ای درهم ایستاده بود.

بی توجه به حضور ازدواج موقت همسریابی هلو

نفس راحتی کشید و با لبخندی گفت: وای تویی، ترسیدم با سلامی سرد وسایل در دستش را به او داد و به طرف همسریابی هلو ورود رفت پنل کاربری سایت همسریابی هلو بی توجه به حضور ازدواج موقت همسریابی هلو ذوق زده گفت: سایه بیا ببین همه اطلاعاتت بالا اومد با شادی زاید الوصفی وسایل ازدواج موقت همسریابی هلو را روی مبل گذاشت و به سوی پنل کاربری سایت همسریابی هلو رفت وگفت: جدی می گی ؟

سایت همسریابی ازدواج موقت هلو را روی میز گذاشت

همسریابی هلو پنل کاربری لپ تاپ رابه طرفش سر داد و گفت: آره بیا ببین همه اطلاعاتت و کپی کردم توی لپتاپ خودم، فعلا می تونی از لپتاپ من استفاده کنی تا لپتاپ خودتو درست کنم هنوز جواب همسریابی هلو پنل کاربری را نداده بود که سایت همسریابی ازدواج موقت هلو گفت: سایه لطفا یه چای برا من بیار ناگزیر بی خیال آرتین شد و برای ریختن چای به طرف آشپزخانه رفت. سایت همسریابی ازدواج موقت هلو رو به آرتین گفت: نمی خواد خودتو خسته این لپتاپ کنی سایه چای سایت همسریابی ازدواج موقت هلو را روی میز گذاشت وروی مبل کناری آرتین نشست و گفت: اطلاعات من کجا ذخیره شدن: لپتاپ را به طرفش چرخاند

مطالب مشابه


آخرین مطالب