سایت همسریابی موقت هلو


برای عضویت رایگان در سایت همسریابی پزشک کلیک کنید

سایت همسریابی پزشک اومدم بیدارت کنم بریم لب دریا باشه تو برو بیرون تا من اماده شم بیام سایت همسریابی پزشک باشه پایین منتظرتم.

برای عضویت رایگان در سایت همسریابی پزشک کلیک کنید - سایت همسریابی پزشک


سایت همسریابی پزشک

 

وقتی ارسامو بالا سرم دیدم از ترس دومتر پریدم بالا..... تو... تو... تو اینجا چیکار میکنی؟ سایت همسریابی پزشک لبخندی زد و گفت نترس خانومی منم اینجا چیکار میکنی ؟ سایت همسریابی پزشک اومدم بیدارت کنم بریم لب دریا باشه تو برو بیرون تا من اماده شم بیام سایت همسریابی پزشک باشه پایین منتظرتم.... باشه وقتی سایت همسریابی پزشک رفت..... یه بافت کرمی رنگ با یه شلوار کتون قهوه ای شال بافت کرم پوشیدمو از اتاق اومدم بیرون... همه ی بچه ها. پایین منتظر من بودن با دیدن سایت همسریابی امین که تیپی کاملا شبیه من زده بود پوز خندی زدمو گفتم بریم من حاضرم.... همراه بچه ها رفتیم لب دریا..... از همون بچگی عاشق دریا بودم ارامش خاصی داشت.... روی صخره نشستم....

همین الانشم سایت همسریابی پزشکان نیستی

خاطرات چندسال پیش زنده شدن انگار همین دیروز بود... اگه تونستی منو بگیر جناب سرگرد سایت همسریابی مخصوص پزشکان من تورو نگیرم رهام نیستم همین الانشم سایت همسریابی پزشکان نیستی جناب رهام؛ وایسا رستا نچ رهام؛ من که اخرش دستم بهت میرسه نمیرسه سایت همسریابی پزشکی رستا اروم باش چیشده ؟ رهام؛ یه خرچنگ بزرگ چسبیده به شلوارت با حس اینکه خرچنگ چندش اور به شلوارم چسبیده باشه جیغ بنفشی کشیدم وخودمو پرت کردم تو بغل رهام... روهی جداش کن ولی سایت همسریابی مخصوص پزشکان فقط میخندید به چی میخندی؟ رهام؛ به اینکه به همین راحتی دستم بهت رسید یعنی تو تو دروغ گفتی؟ سایت همسریابی پزشکان لبشو گاز گرفتو گفت من و دروغ؟

من فقط شوخی بات کردم با دستای مشت شدم به سینش ضربه میزدم ومیگفتم خیلی بدی روهی دوباره تو برنده شدی! دستامو گرفت تو چشمای خوشرنگ سبز وعسلیش زل زدم.. رهام؛ رستا؟! غم. عجیبی تو صداش بود جانم سایت همسریابی پزشکی قول بده حتی بعد از من بازم انقدر شیطون باشی لبخندی زدمو گفتم چی میگی سایت همسریابی مخصوص پزشکان قول بده رستا سایت همسریابی پزشکی قول میدم داداشم خیالت راحت شد.... با دستی که جلوی صورتم تکون میخورد از خاطرات دل کندمو به زمان حال برگشتم... نفس؛ دلارا؟ جانم نفس؛ چرا گریه میکنی ؟ تازه متوجه شدم با یاداوری اون روزا بغضم شکسته چیزی نیست عزیزم دلم برا خانوادم تنگ شده نفس؛ راستی نگفتی خانواده ی اصلیت کجان؟ بعدا برات مفصل توضیح میدم حالا بلندشو بریم پیش بچه ها....

کمکم کن سایت همسریابی پزشکان کمکم کن

نفس؛ باشه بریم روزای خوب.... خاطرات شیرین...... تبدیل به یه گذشته ی تلخ شده بودن که با یاداوریشون بغض میکردم.... اون روز نفهمیدم رهام چی گفت.... ولی حالا به خوبی درک میکنم سایت همسریابی پزشکان نگران چی بوده.... میدونم اون بالایی داری نگام میکنی میدونم عصبی از دستم..... ولی سایت همسریابی مخصوص پزشکان من نمیتونم ساکت بشینم ببینم کسی که تورو ازم گرفته راست راست داره تو خیابون میچرخه تو زیر خروارها خاک خوابیدی.... نمیتونم سایت همسریابی پزشکی.... نمیتونم اشکای مامانو ببینمو دم نزنم..... نمیتونم خمیدگی کمر بابارو ببینم وساکت بشینم..... کمکم کن سایت همسریابی پزشکان کمکم کن..... روی یکی از سنگا که دقیقا روبه روی سایت همسریابی امین بود نشستم......

همه مشتاقانه به شلوغ ترین سایت همسریابی زل زده بودن

بچه ها مشغول درست کردن ماهی کبابی بودن.... شیما؛ اهورا ؟ اهورا؛ بله شیما؛ میشه برامون بخونی مگه اهورا خواننده بود اهورا؛ نه راستش اصلا حسش نیست ایدا؛ اقا اهورا خواهشا سایت همسریابی پزشک خب بخون دیگه براشون شلوغ ترین سایت همسریابی اخه گیتارمو نیوردم ایدا؛ من میرم میارم دیگه چی؟ اهورا؛ خب باشه ولی فقط یدونه ایدا؛ قبوله ایدا از جاش بلند شدبه طرف ویلا رفت..... بعد از چند دقیقه گیتار به دست اومد.... ایدا؛ بفرمایید سایت همسریابی امین گیتارو دستش گرفت... با حالت خاصی دستاشو رو تارای گیتار تنظیم کرد همه مشتاقانه به شلوغ ترین سایت همسریابی زل زده بودن.... صدای دلنشین وجذابش با صدای امواج دریا وغروب افتاب یکی شد...

مطالب مشابه


آخرین مطالب