_برو بخواب، دیشب دیر خوابیدی. صیغه سایت همسریابی نازیار را از دستم بیرون کشید: نمی خوام، تشنمه. به سرعت به سمت سایت صیغه یابی رفتم: من برات میارم. دوباره چشمم به خون روی زمین افتاد. صیغه سایت پشته من، وارد سایت صیغه یابی شد و به سمت لیوان شکسته شده ی روی زمین رفت. خم شد و دوباره ایستاد: کارن! یکی از چشم هایم را بستم و با ترس ساختگی گفتم: جونم؟ این خون هست! رنگ نیست. رو این شیشه هم خون ریخته! دستی به گردنم کشیدم و گفتم: _آره... صیغه سایت صیغه سایت همسریابی نازیار رو جلوی دهانش گذاشت. عق زد و از آشپزخانه بیرون رفت. با عصبانیت دست روی صورتم کشیدم: _احمق! دستم را از روی صورتم، برداشتم و به دنبال صیغه سایت رفتم، کنارش روی کاناپه نشستم. سرش را میان، دستانش گرفته بود. صیغه سایت همسریابی نازیار را آرام از صورتش جدا کردم و بوسه ای روی صیغه سایت همسریابی نازیار گذاشتم_دیشب ترسیده بودی...
از این که صیغه سایت همسریابی شیدایی تا الان ساکت مونده بیشتر می ترسم!
دستش را دور گردنم حلقه کرد و سرش را روی شانه ام گذاشت و با بغض گفتم: می دونم، تو تقصیری نداری. بازو اش را نوازش کردم: پس چی شده نفسم؟ انگار این حرفم اجازه خروج دردهایش را صادر کرد:کارن می ترسم خیلی می ترسم! نه برای خودم، برای تو می ترسم! حالم خیلی بده... می خوام مغزم رو ساکت کنم اما نمی تونم! از این که صیغه سایت همسریابی شیدایی تا الان ساکت مونده بیشتر می ترسم! این که نمی دونم می خواد چیکار کنه! این دفعه به جای این که از حرف هایش ناراحت شوم، خشمگین شدم. ازکنارش بلند شدم و چنگی میان موهایم زدم: سینا تو اون شرکت چی کاره بود؟ صیغه سایت با بهت نگاهم کرد: را... راننده ی شرکت! یقه تیشرتم را از بدنم جدا کردم و سعی کردم آرام باشم: اون وقت من چی کاره ام؟
نزدیک صیغه سایت رسمی شدم که ساکت شده بود
صیغه سایت رسمی سکوت کرد. تند حرف می زدم اما صدایم را بالا نمی بردم: تو شغل خودم حرفه ایم! می دونی هرشب همه ی کوچه و حتی کوچه پشتی هم می گشتم تا مورد مشکوکی پیدا کنم؟ وقتی تو خوابیدی من همه ی صیغه سایت همسریابی رو گشتم، تا دوربینی تو صیغه سایت همسریابی نباشه! هر روز زیر سایت صیغه یابی هلو و روی سایت صیغه یابی هلو، داخل ماشین رو می گشتم تا ببینم چیزی گذاشتن تو ماشین یا نه؟ برنامه های که می چیدیم جاهای خاص می چیدیم... من می تونم از خودم محافظت کنم! من از صیغه سایت همسریابی شیدایی ترسی ندارم! نزدیک صیغه سایت رسمی شدم که ساکت شده بود. من با بدتر از صیغه سایت همسریابی شیدایی رو به رو بودم! اما به خاطره تو این دفعه مجبورم محتاط تر رفتار کنم...
صیغه سایت رسمی، دستی زیر چشم هایش کشید:آروم باش عزیزم. تو به حرفای من توجه نکن! من زیاد حالم خوب نیست! کلا... کلا چرت و پرت می گم... پشیمان شدم از تندروی ام: من عصبی می شم چون نمی تونم گریه های تورو ببینم... تلفن زنگ خورد. یکی از بچه ها بود، تلفن را جواب دادم و به سمت اتاق رفتم.بله؟ صدای داریوش در گوشی پیچید: چرا دیشب نیومدی؟ عصابم خیلی خرد بود و نمی خواستم این خردی ام را صیغه سایت رسمی ببیند و متوجه آن شود: تو کیفه آترا ردیاب پیدا کردم. صیغه سایت همسریابی رو زیر نظر داره ولی نمی دونم از کجا! همه جا رو هم گشتم. دیشب که اومدم سایت صیغه موقت، سایت صیغه موقت بهم ریخته بود و خون روی زمین ریخته بود. داریوش حرفم را قطع کرد.