خب، خب، استاد اینجا رو من نفهمیدم... یه بار دیگه می شه توضیح بدین! آرادفر: خانم محتشم، یکبار دیگه بیشتر توضیح نمی دم، حتما خوب گوش کنید! اوکی باو، خنگ که نیستم! آرادفر: مگه من دوستتونم که با من این طوری حرف می زنید؟! وای، بلا به دور! من اصلا رفیق هام همه باحالن، شیطونن، مثله شما یبس نیستن! ایش! بهاره: ام، نه منظورش اینه که ماها... چیزیم... ولی آدرس مراکز صیغه در شیراز چیزید... یعنی شما... جدی ای، ماها شیطونیم... آره! از سال هفتم مراکز صیغه در شیراز ادبیاتش ضعیف بود و کلماتش رو اشتباه بیان می کرد! نخیرم، ادبیاتم همیشه 19 و 20 بود!
نمی تونم از مراكز صيغه موقت در شيراز پرتش کنم بیرون!
چی می گی بهاره؟! من کی نمره پایین تو ادبیات گرفتم؟ بهاره: ام، چیزه... بهتره تمومش کنی مراكز صيغه در شيراز، تو بشین دیگه حرف نزن! بچه ها بسه! شماها دیگه نخندید، مسخرش رو در نیارید، با هر یه کلمه میز رو گاز می گیرید! بچه ها لال مونی گرفتن. آرادفر یبس یه زهرخندی زد و گفت: بفرمایید بشینید، به اندازه کافی تایم کلاس رو گرفتید... بار آخره تذکر می دم! این دختر چقدر شیطونه! اصلا نمی شه باهاش کل کل کرد؛ چون نتیجه ش می شه قهوه ای شدن خود آدم! نمی تونم از مراكز صيغه موقت در شيراز پرتش کنم بیرون! پوف؛ اما یه چیز عجیب اینه که وقتی به صورت مراکز صیغه موقت در شیراز نگاه کردم، قیافش بدون هیچ حالتی بود. چشم هاش عجیب نگاه می کرد، نمی شد فهمید ناراحته؟!
خوشحاله؟! ولی بعد هر چند دقیقه به نیم رخ مرکز صیغه در شیراز زل می زد و این موضوع به شدت، به طور عجیبی من رو حرص می داد؛ اما مراکز صیغه در شیراز کاملا حواسش به توضیحات من بود، شایان با حسرت به مراكز صيغه در شيراز نگاه می کرد، تو نگاهش حسرت بی داد می کرد؛ اما وقتی نگاهش رو از مرکز صیغه در شیراز می گرفت، صورتش خالی از هر گونه احساسی می شد! خودت کمکم کن این پرونده رو هم حل کنم! یه خسته نباشید گفتم و باز هم مرکز صیغه در شیراز مثله چی سرش رو انداخت و با دو و همراه شیطنت همیشگیش با بهاره زودتر از همه رفت بیرون. اصلا دلم نمی خواست کلاس تموم شه، دوست داشتم تا ابد سر این مراكز صيغه موقت در شيراز با شیطنت های این دختر بمونم، تموم شدن کلاس برام مثله عزا بود!
تو رو جون مرکز صیغه یابی در شیراز، بیا با من وارد رابطه شو؟!
اما یاد حرف افتادم، وقتی که گفت: با سوژه هاتون قاطی نشید و وارد مراکز صیغه شیراز احساسی نشید، شماها با کارتون ازدواج کردید! پوف! وجی: آخه اسکل، الان مراکز صیغه در شیراز خانم برای آدرس مراکز صیغه در شیراز دعوتنامه فرستاده که تو رو جون مرکز صیغه یابی در شیراز، بیا با من وارد رابطه شو؟! نه خب؛ اما با این کارهاش... کم کم جوری می شه که من برم بهش بگم تو رو جون مادرت، بیا با من وارد مراکز صیغه شیراز شو! یعنی چی؟ یعنی الان تو از مراكز صيغه در شيراز خوشت میاد؟!
آره، کارهاش برام جذابه، شیطنت هاش، سوتی دادناش، اصلا اخمش وسط درس... همه و همش شیرینه! ببین وجدان جان، جدیدا بی ادب شدی ها، خیلی هم بی ادب شدی! در ظمن، سیک اگه تیر داشت، الان بودی! حالا هم برو نبینمت... باش باو، ما که رفتیم بای. خل شدم رسما! پیش به سوی اداره، ببینیم دنیا دست کیه!امیرعلی! پاش رو به احترام، جفت کرد و سلام داد. پوف، این عجب گاویه ها! مثلا رفیقیم؛ اما باز احترام می ذاره! امیرعلی، صد بار نگفتم وقتی خودمون دوتایی هستیم، نمی خواد احترام بذاری...
اما خانواده مراکز صیغه موقت در شیراز توی یه تصادف مردند
پسر رفیقیم ها! می دونم؛ اما چون عادت کردم، یادم می ره. باشه، دیگه تکرار نشه ها! چشماش رو باز و بسته کرد و گفت: باشه، چشم داوش! امیرعلی، خبر جدید داری؟ چیزی شده که برامون مهم باشه؟ نه؛ اما خانواده مراکز صیغه موقت در شیراز توی یه تصادف مردند و پرونده بعد دو سال بسته شده، به علت عدم سر نخ برای اثبات عمدی بودن تصادف... دقیق سال بعد از تصادف، مراکز صیغه موقت در شیراز قراردادی رو با شرکت آقای محتشم امضا کرده، بعد تو همون تاریخی که شروع همکاری مراکز صیغه موقت در شیراز و علیرضا محتشم صورت گرفته، تو سال بعدش تو همون ماه و روز، اولین پیام شایان به مراكز صيغه در شيراز داده شده؛ یعنی چند سال پشت سر هم تو همون روز و ماه یه سری اتفاق میوفته!