توی این بخش خیلی ها هستند که عاشق همند و برای یک لحظه بیشتر باهم بودن شب را تابه صبح
می کنند؛ فقط کافیه به تک تک این اتاق ها سربزنی اونوقته که متوجه میشی پدرت با داشتن تو، تازه ازهمه اون ها خوشبخت تره، ببین اوناها! پسربچه پنج ساله ایه که هنوز طعم ومزه این زندگی رو درست و حسابی نچشیده، هنوز مدرسه نرفته، اون داره درد بیماری رو تحمل می کنه که اصلا نمی دونه چرا سهمش از این زندگی شده، بینشون پسر 18 ساله ایه که تازه هدف زندگیشو پیدا کرده جزء دورقمی های کنکور امسال بوده ودختر یکی یکدونه ای که همه زندگی پدر و مادرشه آهی کشید وادامه داد کم نیستند
از این نمونه هایی که ناخواسته اسیر این بیماری شدن
هیچ کدومشون حقشون این درد و رنج نیست ولی این چیزیه که توی سرنوشتشون رقم خورده.
سایت همسریابی خارج از ایران تحت تاثیر حرف های پرستار با غصه و اندوه گفت: شما شغل پر ازغصه و دردی دارید زندگی کردن با این همه درد آدم و افسرده می کنه یک سایت همسریابی در خارج از ایران همه زندگیش شغلشه، ما با مرگ هرمریضی می میریم و با شفای هر کدومشون عمر دوباره ای می گیریم نفس عمیقی کشید و دوباره گفت: شیفت من تمومه و باید برم ولی امیدوارم توی شیفت بعدیم پدرت مرخص شده باشه سایت همسریابی در خارج از ایران با گفتن این حرف اتاق را ترک کرد حرف های سایت همسریابی برای خارج از ایران همه ی ذهنش را مشغول خودش کرده بود چقدر دلش برای پسرک 5 ساله می سوخت او در این دو سال بارها ناظر زجر کشیدن پدرش بود و هر بار دور از چشم پدرش ساعت ها از زجر کشیدنش گریسته بود
پدرش در این سن و سالش بیشتر اوقات تحمل این درد جانکاه را نداشت حال چطور یک طفل معصوم این درد را تحمل می کرد
با یاد آوری مادرش و اینکه هنوز منتظر اوست صورت پدرش رابوسید و گفت: بابا می رم مامان و مجبور کنم بره خونه و کمی استراحت کنه باگفتن این حرف دستی روی موهای نرم پدرش کشید و اتاق را ترک کرد بیرون بخش خانم و آقای مشایخ کنار مادرش و همسریابی ایرانیان خارج از کشور ایستاده بودند مهری با دیدنش او را به آغوش کشید و بوسید آقای مشایخ هم با بوسیدن پیشانی اش مهربان گفت: دخترم حال پدرت چطور بود ؟ سایت همسریابی برای خارج از ایران که از وضعیتش راضیه، اما هنوز زیر چادر اکسیژنه که پرستار میگه به خاطر تنگی نفسه خوب، تونستی باهاش حرف بزنی فعلا"نه! خوابیده،اثرات داروها خیلی قویند آقای مشایخ آهی کشید و گفت: بیچاره علی! فکر می کنی به من اجازه میدن یک لحظه ببینموشون آره فکر کنم!
همسریابی ایرانیان خارج از کشور به همراه پدرش
چون من اومدم بیرون وبابا بدون همراست همسریابی ایرانیان خارج از کشور به همراه پدرش به طرف نگهبان رفت و سایت همسریابی خارج از ایران با اشاره به صندلی های انتظار روبه مهری گفت: بفرمایید راحت باشید ناهید و مهری روی صندلی کنارهم نشستند و سایت همسریابی خارج از ایران روبرویشان نشست و با مخاطب قرار دادن مهری گفت: لطف کردین تشریف آوردید مهری با لبخند تلخی گفت: عزیزم تو باید دیروز ما رو در جریان می ذاشتی، ما جزءخانواده تو هستیم شرمنده این کوتاهی منو ببخشید ایراد نداره عزیزم، همسریابی در خارج از ایران گفت خیلی ترسیده بودی، به هر حال که خطر رفع شده همسریابی در خارج از ایران کنار همسریابی خارج از ایران نشست و همسریابی خارج از ایران روبه مادرش گفت: مامان! بهتره شما برگردید خونه و استراحت کنید، من اینجا پیش بابامی مونم نه دخترم تو برو، من اینجا راحترم شما 24 ساعته که یک لحظه هم استراحت نکردید ممکنه نخواسته مریض بشید، خواهش می کنم من توی خونه دلم اصلا آروم وقرار نداره مهری میان حرفش آمد و گفت: ناهید جون بهتره به حرف همسریابی خارج از ایران گوش بدی و چند ساعتی و استراحت کنی
با این روند تو هم از پا می افتی و ان وقت کی می خواد از علی مراقبت کنه استراحت می کنم
برم خونه همسریابی در خارج از ایران
ولی همین جا توی ، دلم راضی نمیشه برم خونه همسریابی در خارج از ایران که تا آن لحظه سکوت کرده بود روبه ناهید گفت: اما آلوده است و ممکنه بیماری بگیرید
همسریابی خارج از ایران هم درس داره، حالا فصل امتحاناتشه همسريابي خارج از ايران از جا برخاست و کنار مادرش نشست و با مهربانی گفت: همه زندگی من فدای یک تار موی شما و بابا، چطور می تونم برم درس بخونم وقتی بابا با این حالش روی تخت بیمارستان افتاده
توی این شرایط چطور فکرمو متمرکز درس کنم ناهید به طرفش برگشت که دوباره اعتراض کند اما بادیدن کبودی صورتش با دلواپسی پرسید ببینم صورتت چی شده ؟ نگاه مهری و همسریابی خارج ایران در هم گره خورد، چیزی را که در آن لحظه فراموش کرده بود کنجکاوی مادرش بود، ناهید دوباره گفت: همسريابي خارج از ايران با توام چرا صورتت کبود شده از سر ناچاری با لبخندی زورکی گفت: روی پله ها لیز خوردم وبا صورت پرت شدم پایین ناهید در حالی که صورتش را وارسی می کرد با لحنی سرزنش آمیز گفت واه واه دختره دست و پا چلفتی چه به روز خودش اورده، حالا حالت خوبه ؟
آره مامان خوبم، می بینی که سرو مرو گنده پیشت نشستم آره می بینم چقد سالمی، اگه نخواسته سرت به جایی می خورد من باید چیکار می کردم
نگاهش را به همسریابی خارج ایران دوخت
حالا که نخورده ناهید نگاهش را به همسریابی خارج ایران دوخت و گفت: پسرم! تو که این دختر بی دست و پا رو می شناسی خواهش می کنم توی خونه بیشتر مراقبش باش همسریابی خارج ایران با شرمساری نگاهی به همسريابي خارج از ايران انداخت وسکوت کرد اما نگاه شماتت بار مهری همچنان آزارش میداد همسريابي خارج از ايران روبه مادرش گفت: مامان خواهش می کنم دیگه دست از سرزنش من بردار، من که بچه نیستم یه اتفاقی بود که به خیر گذشت چی چی رو به خیر گذشت، نصف صورتت سیاه و کبوده مامان لطفا این بحث و تمومش کن و حاضر شو با همسریابی ایرانیان خارج از کشور برگرد خونه سایت همسریابی خارج از ایران