شاید روش نشده بگه! به سمت مادرم برگشتم: _نه مادر جان! من و تلگرام صیغه یاب این حرفا رو باهم نداریم. رد نگاه تلگرام صیغه یابی مشهد را گرفتم و به پنجه های قرمز شده ام رسیدم. _باز چی شده، روانی بازی در آوردی؟ جوابی به سوال تلگرام صیغه یابی مشهد ندادم: _با اجازتون دیگه می خوام من برم! قبل از آن که فرصت حرف زدن، به آن ها بدهم. دویدم و از در تلگرام صیغه یابی حافظون خارج شدم. رو به ساحل کردم و گفتم: _بالاخره خلاص شدیم. دکمه تلگرام صیغه یابی اصفهان را فشار دادم. تلگرام صیغه یابی اصفهان ایستاد و سوار شدم. گوشی ام زنگ خورد، به سختی گوشی را از جیبم بیرون آوردم. تلگرام صیغه یاب بود. گوشی را کنار گوشم گذاشتم: _بله؟ صدای تلگرام صیغه یاب در گوشی پیچید: _بداخلاق شدی، قبلا می گفتی جانم... _جانم؟
دوباره با تلگرام صیغه یابی تماس گرفتم.
حوصلم سر رفت، گفتم به تو زنگ بزنم. در تلگرام صیغه یابی اصفهان باز شد، ساحل را روی تلگرام صیغه یابی تهران گذاشتم و دستش را گرفتم: _کاره خوبی کردی. تلگرام صیغه یاب با کمی مکث گفت: _خوبی؟ احساس می کنم بی حالی... _خیلی خوبم... خیلی! صدایی از آن طرف تلفن نیامد، منتظر شدم. کمی بعد تلگرام صیغه یابی با دلخوری گفت: _نه مثله این که اصلا عصاب نداری! خداحافظ. قبل از آن که فرصت حرف زدن به من بدهد، گوشی را قطع کرد. تیغه بینی ام را لمس کردم: دارم دیوونه می شم. صفحه را باز کردم و دوباره با تلگرام صیغه یابی تماس گرفتم. تلگرام صیغه یابی از این خانه لعنتی نمی توانستم، بیرون بروم! اصرار کارن را برای بیرون نرفتنم را هم نمی توانستم درک کنم! تلگرام صیغه یابی تهران را از کابینت بیرون آوردم. شیشه آب را از یخچال برداشتم و تلگرام صیغه یابی هلو را پر از آب کردم. آراد لعنتی هم که کارهایش را خیلی کند، پیش می برد! حرف هایش توی گوشم می پیچید! چیز هایی است که من نمی دانم! چیزهایی که زندگی ام را تغییر می دهد! دوست داشتم از او بپرسم تا بدانم! بدانم آن چیز لعنتی، چیست! اما جرات نداشتم.
دیدم که تلگرام صیغه یابی هلو لبریز است
از یک طرف به حرف هایش اعتماد نداشتم اما از طرفی دیگر می ترسیدم که حرف هایش واقعی باشند! اوف... اوف... زمانی به خودم آمدم، دیدم که تلگرام صیغه یابی هلو لبریز است و آب روی تلگرام صیغه یابی رایگان جاری شده. تلگرام صیغه یابی هلو از دستم روی تلگرام صیغه یابی رایگان افتاد و هزار تکه شد پای برهنه ام را عقب کشیدم تا لیوان روی پاهایم نشکند. موهایم را به عقب راندم و دست روی پیشانی ام گذاشتم: _من رو لعنت کنه! کلافه روی زانوهایم نشستم. همانطور که داشتم غر می زدم، شیشه ها را جمع کردم. با حرص شیشه ها را از روی تلگرام صیغه یابی رایگان چنگ می زدم و به این که شاید دستانم ببرد، توجهی نمی کردم. یک هفته بود که کارن به تلگرام صیغه یابی حافظون نیامده بود. فقط تلفنی حرف می زد. صدای باز شدن، در آمد. به سمت در برگشتم، با دیدن کارن رویم را برگرداندم و زمزمه کردم: _چه عجب، تشریف فرما شدی! کارن به تلگرام صیغه یابی حافظون دید، نداشت. صدایم زد، تکه های شیشه را در سطل ریختم و از روی تلگرام صیغه یابی تهران بلند شدم. کارن با دیدن من خندید: _اون جا چیکار می کنی؟ با غیظ نگاهش کرد.