همیشه از بحث با او لذت می برد به همین دلیل در حالی که به دنبالش به راه می افتاد با لبخند گفت: باید افتخار کنی کنار اتاقک آسانسور ایستاد. او گفت: تو باید به وجود من در کنار خودت افتخار کنی کنارش ایستاد و دکمه احضارآسانسور را زد وبا اشاره به او گفت: با این ریخت وقیافه، مگه چیزی هم برا افتخار داری تو داری از قیافه من ایراد می گیری، هرکه منو می بینه فک می کنه یه مدلینگم صیغه موقت قم تلگرام لبخند تمسخر آمیزی زد وگفت: پس خانم مدلینگ لطفا پالتوت و بپوش، چون با این لباست پاک آبروی منو بردی درب آسانسور باز شد و در کنار هم وارد اتاقک شدند و سایت صیغه موقت قم گفت: کی می خواد نصف شبی منو ببینه ممکنه یکی بالا باشه اون وقت تو رو با این ریخت می بینه فک می کنه اینجور لباس پوشیدن مد روزه و فردا همه دخترا با لباس خواب میان خیابون کیف و کتاب هایش را به دست صیغه موقت قم تلگرام داد و با غرغر کردن پالتواش را پوشید وارد آپارتمان که شدند بعد از روشن کردن همه لوستر ها یک راست به طرف پله ها رفت ودرحالی که خمیازه ای بلند می کشید از پله ها بالا رفت، صیغه موقت در قم پشت سرش با تمسخر گفت: خانم مانکن مواظب باش با این همه خواب چاق نشی از رو فرم بیرون بیای به طرفش چرخی زد و به تندی گفت: اگه یه بار دیگه منو مسخره کردی هرچه دیدی از چشم خودت دیدی لبخند شیرینی به رویش زد وگفت: می خوام بدونم چه کار می کنی انگشت اشاره اش را به طرفش نشانه رفت وتهدید آمیز گفت: همین انگشت رو تو جفت چشمات فرو می کنم
با خنده انگشت تهدیدش را پایین آورد و گفت: تسلیم، فعلا هنوز جوونم و به این چشم ها نیاز دارم تو هم اینقدر بخواب تا بشی مثل اصحاب کهفمی خواست وارد اتاقش شود
که صیغه موقت در قم دوباره گفت: راستی! اگه خوابت نبرد از یک تا ملیارد بشمار برا ریاضیاتت خوبه و با خنده وارد اتاقش شد وارد کلاس شد همه بچه ها با وسواس خاصی سرگرم حل و محابسه همورک بودند در حالی که نگاهش روی بچه ها می چرخید آرام از کنارشان گذشت
وسرجای همیشگیش نشست از حرکات بچه ها خنده اش گرفته بود
همه دستپاچه وهیجان زده بودند از اقتداروسرسختی صیغه موقت در قم بی اختیار پر ازغرور شد از اینکه مردی با شخصیت صیغه موقت قم که برای همه قابل احترام وستایش بود همسر او بود.
به خود می بالید اما ناخودآگاه از این فکر نسنجیده کوهی از غم بردلش آوارشد
کانال صیغه موقت قم دفترش را برداشت
صیغه موقت قم متعلق به او نبود واو نمی توانست به عنوان همسرش به خود افتخار کند آهی کشید وغمگین سرش را بر روی جزوهایش انداخت در همین لحظه امید مرادی یکی از بچه هایی که از سال اول با هم بودند وتقریبا تمام واحدها را باهم پاس کرده بودند کنارش ایستاد و در حالی که دفترش را روی جزوه اش قرار می داد با رویی گشاده گفت: شرمند خانم ستوده ممکنه راه حل همورک رو به منم بگید لبخندی زد وگفت: ولی شما که همیشه مشکلات بچه ها رو رفع می کنید باخنده گفت: ولی امروز تو همورک گیر کردم ونمی تونم به جواب نهایی برسم کانال صیغه موقت قم دفترش را برداشت و شروع به محاسبه کرد در نیمه های راه نگاهی به امید که بالای سرش ایستاده بود انداخت وگفت: خواهش می کنم راحت باشید، اینجوری من معذبم نه من همین جوری راحترم مساله را تمام کرد
کنار کانال صیغه موقت قم ایستاده بود
ودرحالی که دفتر مرادی را به طرفش می گرفت گفت: ببخشید اگه بیانم خوب نبود لبخندی زد وگفت: اتفاقا برعکس بیان شما خیلی عالیه، من همیشه از نحوه تدریس شما لذت می برم، مطمئنم اگه یه روزی استاد شدید همه دانشجوهاتون عاشق تدریستون می شن خنده ای کرد وگفت: جدی، شما خیلی به من انرژی مثبت می دید در همین لحظه صیغه موقت قم وارد کلاس شد
ودر برخورد اول نگاهش بر روی امید که به فاصله کمی کنار کانال صیغه موقت قم ایستاده بود افتاد در حالی که نگاهش روی آندو بود وسایلش را روی تریبون گذاشت و با لحنی محکم امید را برای محاسبه فرا خواند
منتظر ماند صیغه موقت قم تلگرام از کلاس خارج شود
امید با آرامش به صیغه موقت شهر قم نگاهی انداخت و با لبخند گفت: والا بیچاره بودم با گام هایی پر از اعتماد به نفس از پله ها بالا رفت ومقابل کلاس ایستاد وساده وروان در میان بهت وحیرت صیغه موقت شهر قم همورک را با روشی بغیر از روش سایت صیغه موقت قم محاسبه کرد. پس از حل مسائله صیغه موقت قم با گفتن بفرمایید او را دعوت به نشستن کرد وسریع شروع به تدریس درس جدید کرد، اما سایت صیغه موقت قم در تمام طول کلاس در حالی که سنگینی نگاه پر از خشم صیغه موقت قم تلگرام را برروی خودش حس می کرد ذهنش مشغول رفتار امید مرادی بود ونمی توانست دلیل قانع کننده ای برای دروغش پیدا کند با پایان وقت کلاس منتظر ماند صیغه موقت قم تلگرام از کلاس خارج شود وسپس با عجله وسایلش را برداشت وخارج شد وبه طرف کلاس زبان رفت اما در آستانه درب کلاس بود که دوباره امید مقابلش ظاهر شد خودش را کنار کشید
تا اواول وارد شود ولی امید با دست به او اجازه ورود داد وبا لبخند گفت: اصولا خانما مقدم ترند از او تشکر کرد و از کنارش گذشت که امید گفت: شرمنده خانم ستوده به طرفش برگشت وبا احترام گفت: خواهش می کنم بفرمایید!!
از استاد شریفی شنیدم موضوع تحقیق هر دومون یکیه متعجب یک تای ابرویش را بالا داد وگفت: جدی! نمی دونستم