کوتاه می آید و ناخواسته تسلیم اراده قویش می شود.
از اینکه این چنین بازیچه دستش شده بود از دست خودش ناراحت و عصبی بود مجبور بود خودش موهایش را درست کند.مقابل آینه نشست و با وسواس خاصی شروع به پیچاندن موهایش کرد حالا که قرار بود همراه دوست یابی آنلاین رشت در جشن حضوریابد، باید خود را زیبا و دلبر می کرد.
چندین بار مدل موهایش را تغییر داد برای هزارمین بار آرایش صورتش را پاک کرد و از نو شروع به آرایش کرد اگر ساغر بود ظرف چند ثانیه آرایشش می کرد با صدای بازوبسته شدن در کمی دستپاچه شد دوست یابی آنلاین رشت آمده بود و او هنوز حاضر نبود.دوست یابی آنلاین رشت پشت در اتاقش ایستاد و تقه ای به در زد بدون اینکه در را باز کند جواب داد دارم حاضر میشم منم یه دوش می گیرم وحاضر میشم با صدای بسته شدن در اتاق دوست یابی آنلاین رشت تلگرام، نفس راحتی کشید و به طرف کمد لباسش رفت. نازنین درست می گفت باید به دوست یابی آنلاین رشت تلگرام نشان می داد که امل و عقب مانده نیست.
پس همان لباس گردنی نقره ای را انتخاب کرد و پوشید نمی دانست چرا این همه استرس دارد اینبار آرایشش را براساس رنگ لباسش مچ کرد.
زنجیر اهدایی آرتین را به گردن آویخت و برای آخرین بار مقابل آینه خودش را برانداز کرد خودش هم جذب زیبایی وجذابی خودش شده بود اما از اینکه قسمتی از کمر و سینه اش لخت بود معذب وناراضی به نظر می رسید. اما نمی خواست در مقابل دوست یابی آنلاین رشت تلگرام کم بیاورد او و نازنین هر دو معتقد بودند که چون دوست یابی آنلاین رشت تلگرام خارج از کشور درس خوانده از این نوع لباس ها بیشتر خوشش می آید با اینکه این نوع سلیقه را با رفتاردوست یابی آنلاین رشت در تلگرام اصلا هماهنگ نمی دیداما او می خواست همه سعیش را برای بدست آوردن دل دوست یابی آنلاین رشت در تلگرام کند پس خود را مجبوربه پذیرفتن این موقعیت سخت می دانست دوست یابی آنلاین رشت در تلگرام دوباره به در اتاقش ضربه زد وعصبی گفت: توهنوز اون تویی!
سریع جواب داد تا 5 دقیقه دیگه حاضرم با گفتن" سریع باش" از آنجا دور شد
چکمه های ساق بلندش را پوشید خوشحال بود که بوسیله این چکمه ها لااقل لختی پاهایش پنهان می ماند.
گروه تلگرامی دوست یابی رشت روی مبل نشسته بود
شال حریر نقره ای و مانتویش را برداشت و با در دست گرفتن کیفش اتاق را ترک کرد. گروه تلگرامی دوست یابی رشت روی مبل نشسته بود و با کلافگی با موبایلش ورمی رفت با صدای قدم های سایه در پشت سرش از جا برخواست و به طرف جهت صدا برگشت ولی چیزی را که می دید نمی توانست باور کند فرشته ای کوچک وزیبا که تنها دو بال کم داشت رودررویش ایستاده بود و به او لبخند می زد لحظه ای مبهوت چهره زیبا و خیره کننده اش شد نگاهش از موهای نیمه پریشان به چشم های درشت ومخمور و سپس لب های گوشتی خوش فرم و خوشرنگش. حس می کرد در زیر این نگاه مسحور کننده قادر به پلک زدن ونفس کشیدن نیست. چرا که می ترسید این فرشته زیبا ومعصوم از مقابل چشمانش محو شود سپس دستش را جلوی دیدگان گروه تلگرامی دوست یابی رشت تکان داد و گفت: آرمین! آرمین نگاه آرمین روی پلاک زنجیر سایه خیره مانده بود طولی نکشید که به خودش تکانی داد و ماسک بی تفاوتی به چهره زد وآرام گفت: چرا این همه دیر کردی این دیگه چه ریختیه، این چیه که پوشیدی؟ خوب خوب لباسه دیگه توبه این نیم متر پارچه میگی لباس! سایه با اینکه خودش هم از لباسش ناراضی بودولی برای لج آرمین با آرامش گفت: من با این لباس راحتم می خواد یه متر باشه یا ده متر: عصبی روی مبل نشست وگفت پس حالا که تو راحتی قید این مراسم و می زنیم تا هر دو راحت باشیم آرمین خواهش می کنم دوباره شروع نکن: نعره کشید من شروع کردم. .؟! یا تو با این لباس جلف و زنندت ؟! آخه تو چرا به همه چیز گیر میدی، این جور لباس ها امروزه مده و همه می پوشن من با همه کاری ندارم، حرف من تویی که نمی خوام کسی بهت زل بزنه و با نگاش قورتت به اونجا یه مجلس زنونه است ومردا جدان پس داماد چی؟ اون قراره تمام شبو کنار من بشینه ؟ وقتی داماد اومد توسالن، من مانتو ام رو می پوشم خشمگین دوباره داد کشید تو چرا فقط حرف حرف خودته، یه نگاهی به خودت بندازهمه تنت لخته سایه از اینکه مقابل آرمین با این وقاحت ایستاده بود از خودش خجالت کشید پس با شرم مانتواش راپوشید و گوشی تلفنش را از کیفش بیرون آورد و پس از گرفتن شماره گفت: الو. .ساغر گوشی رو میدی به نازی؟ صدای آرمین برخواست که گفت: با اون چیکار داری؟
مقابل دوست یابی آنلاین رشت تلگرام کم بیاورد
مقابل دوست یابی آنلاین رشت تلگرام کم بیاورد. می خوام ازش معذرت خواهی کنم که نتونستم توی مراسم نامزدیش شرکت کنم آرمین خیلی سریع گوشی را از دستش قاپید وبا قطع تماس آن را روی مبل پرت کرد و گفت: بچه شدی ؟ یعنی ی لباس اینقدر برات مهمه ؟
با لجبازی تمام گفت: لباس دیگه ای برای امشب آماده نکردم دوست یابی آنلاین رشت با خشم از جا برخواست ودستش را محکم گرفت و درحالی که او را به دنبال خود می کشید با قدم های بلند وعصبی از پله ها بالا رفت ووارد اتاق سایه شد، با نهایت خشم در کمد لباسش را گشود و چند دست لباس را روی تخت پرت کرد و فریاد کشید: این ها چیند؟
اسمشون لباس نیست؟ با لجبازی زمزمه کرد همه این ها از مد افتاده اند برای کنترل خشمش لحظه ای چشمانش رابر هم فشرد ونفس عمیقی کشید وسپس با ملایمت گفت سایه! من می فهمم که تو امشب فقط قصد داری منو اذیت کنی، والا خودم خوب می دونم تو دختری نیستی که از این جور لباس های جلف و زننده خوشت بیاد، ولی اگه فکر کردی امشب می تونی با احمق فرض کردن من برنده این میدون بشی باید بگم کاملا در اشتباهی، پس تا نزدم به سیم آخر، سعی کن لباست رو از بین همین لباس ها انتخاب کنی، درغیر اینصورت سریع