سایه رو به آرمین گفت: آرمین من شماره تو رو به آقای امینی دادم و ازش خواستم ده به بعد تماس بگیره و سراغ ادرس سایت دوهمدله و بگیره، حتما اونم تا حالا دلتنگ پسرش شده، خواهش می کنم یه تماسی باهاشون بگیر و بهش بگو ادرس سایت دوهمدلم حالش خوبه و بذاراگه مامانش هنوز به اتاق عمل نرفته ادرس سایت دوهمدلم باهاش حرف بزنه آرمین کارت آقای امینی را از جیبش بیرون آورد و شماره اش را گرفت پس از این که تماس برقرار شد
با معرفی خودش احوالپرسی گرمی با اقای امینی کرد و حال همسرش را جویا شد و با گفتن اینکه آرشام در کنار آن ها شاد و سرحال است خیال اقای امینی را راحت کرد و سپس گوشی را به آرشام داد و اجازه داد پسرک لحظه ای با پدرش حرف بزند
آرشام با لحن شیرین و کودکانه اش همه رفتار و محبت های سایه را موبه مو به پدرش گزارش می داد
آخر سر گوشی را به آرمین داد و با خوشحالی به سایه گفت: بابایی قول داده فردا منو ببره پیش مامانی پیشخدمت در حالی که سفارشاتشان را روی میز قرار می داد پرسید به چیزی دیگه ای احتیاج ندارید
ادرس سایت همسریابی دوهمدل یادگاری ازتون بندازم
آرمین با گفتن نه او را مرخص کرد و در حالی که پیتزای آرشام را مقابلش قرار می داد با لبخندی گفت: اینم یه پیتزای گنده برای آرشام توچولو آرشام تکه ای از پیتزا جدا کرد و گفت: عمو بعد از این که همه پیتزامو اوردم خوردم منو سوار اون ماشینا میتنی می کنی ؟ اره چرا که نه؟ آرشام با خوشحالی دست هایش را بهم زد و گفت: آخ جون چقد خوشبحالم شده هر دو از این جمله آرشام خندیدند و سایه در صورت آرمین چیزی را که در این چند ماه هرگز ندیده بود مشاهده کرد او همیشه به یک لبخند کوتاه اکتفا می کرد که همین هم برای سایه غنیمت بود اما امشب از ته دل می خندید و چقدر صورتش با خنده زیبا و دوست داشتنی می شد بعد از شام همان طور که آرمین به آرشام قول داده بود اورا برای ماشین سواری برد و سایه بیرون با تکان دادن دست آرشام را تشویق به رانندگی می کرد. وقتی هر سه شاد و سر حال به حرف ها و حرکات آرشام با شادمانی می خندید عکاسی به آن ها نزدیک شد و رو به آرمین گفت: آقا می خواید یه ادرس سایت همسریابی دوهمدل یادگاری ازتون بندازم تا که امشب خوبتون در کنار خانواده همیشه براتون خاطره بمونه ؟ آرمین نگاهی به آرشام و سپس سایه انداخت و با ناباوری زمزمه کرد: خانواده! عکاس لبخندی زد و گفت: شما خانواده خوشبختی هستید، من از لحظه ورودتون شما رو زیر نظر دارم. شما واقعا از بودن در کنار هم لذت می برید. خواهش می کنم اجازه بدید این لحظه زیبا رو برای همیشه براتون زنده نگه دارم آرمین خیلی سرد و آرام گفت: فکر نکنم نیازی به این کار باشه عکاس میان حرفش پرید و گفت: شاید همسر و پسرتون دوست داشته باشن یک ادرس سایت همسریابی دوهمدل یادگاری داشته باشن نگاه آرمین در نگاه ملتمسانه سایه گره خورد. او بانگاهش داشت التماس می کرد اجازه دهد یک ادرس سایت دوهمدل یادگاری از امشب داشته باشد، ناگزیر تسلیم نگاه افسونگرش شد ورو به عکاس گفت: فقط یکی! عکاس لبخندی زد و گفت: پس خواهش می کنم یکم به همسرتون نزدیک تر بشید تا ادرس سایت دوهمدل بهتر بیافته آرمین معترضانه گفت: قرار بود یک ادرس سایت دوهمدل خاطره باشه نه ادرس سایت دوهمدل رومانتیک عکاس با خنده گفت: اخه فاصله تون خیلی زیاده اگه اینجور ادرس جدید سایت دوهمدل بندازم انگار که باهم قهرید، نمی خواید بعدا" همسرتون بهتون غر بزنه که نگاهی به سایه انداخت، با خوشحالی مضاعفی سرگرم مرتب کردن موهای ارشام بود.
ادرس جدید سایت دوهمدل را با لبخندی شیطنت آمیز
با یک حرکت آنی دستش را به دور کمرسایه حلقه کرد و او را با نرمی خاصی به طرف خودش کشید.سایه متعجب از این رفتار آرمین با نگاهی گنگ و متحیربه طرفش برگشت ولحظه ای نگاهشان در هم قفل شد آرمین آرام در گوشش زمزمه کرد
اگه می خوای ادرس جدید سایت دوهمدل خوشگل بیفته این اخمای زشتو ازروی صورتت جمع کن از این حرف آرمین بی اختیار لبخندی روی لبش نشست. عکاس ادرس جدید سایت دوهمدل را با لبخندی شیطنت آمیز انداخت وگفت: از این بهتر نمی شد، کاملا طبیعی ورومانتیک، تا ده دقیقه دیگه ادرس جدید سایت دوهمدل حاضر میشه
سایه که هنوز تحت تاثیر رفتار آرمین گیج بود.سریع خودش را از آغوشش بیرون کشید وبا صدای آرام و خفه ای گفت: آقا خواهش می کنم دوتا برامون بزن عکاس با خوشحالی گفت: چشم خانم و از آن ها جدا شد.
آرشام بعد ازاینکه عکاس از آن ها دور شد دست سایه را گرفت و به طرف اسب های متحرک کشید.آرمین یک بلیط برایش تهیه کرد و او را روی اسب قرارداد و در کنار سایه ایستاد و گفت: دوتا آدرس جدید سایت همسریابی دوهمدل و می خوای چیکار سایه به آرشام که بر روی اسب از مقابلش می گذشت دست تکان داد و گفت: یکی رو برای خودم می خوام یکی هم برا ادرس سایت دوهمدله پس من چی؟ در حالی که نگاهش به روی ارشام بود با لحنی آرام گفت: تو که از من متنفری، آدرس جدید سایت همسریابی دوهمدل منو می خوای چیکار؟ نفس عمیقی کشید وگفت: پس وظیفه من فقط پرداخت پول آدرس جدید سایت همسریابی دوهمدل هاست؟ ای خسیس، اگه زورت می گیره پول دوتا ادرس سایت همسریابی دوهمدل بدی خودم پولشو میدم پس حالا که این همه دست و دلبازی لطف کن پول شام امشب و هم حساب کن منو با این تهدیداتت نترسون خودت خوب می دونی که حساب بانکیم پر از پوله کدوم حسابت؟ همون که تو برام باز کردی با لبخند مرموزی گفت: پس خبر نداری که بعد از آخرین اولتیماتومی که بهم دادی و گفتی به پول من احتیاجی نداری حسابتو خالی کردم با بی تفاوتی شانه بالا انداخت و گفت: جدی! . .. نمی دونستم ؟
آدرس جدید سایت همسریابی دوهمدل منو می خوای چیکار؟
حرکاتش را زیر نظر داشت و به خوبی حس می کرد که تظاهر به بی خیالی می کند پس با پوزخندی گفت: می تونی امتحان کنی؟ با اینکه کمی دلخور شده بود ولی به روی خودش نیاورد وبا غرور گفت: به هرحال من از اول هم بهت گفته بودم که به پول تو احتیاجی ندارم آرمین از این همه غرور او لبخندی زد و گفت: اگه به پول من احتیاجی نداری پس امروز با پول کی رفته بودی خرید؟
خیلی سرد و آرام گفت: با کارت اعتباری خودم، مامانم هنوز هم ماهانه توی حسابم پول می ریزه آرمین از این حرفش براشفت و با خشم بازویش را به چنگ گرفت واورا به طرف خودش چرخاند وبه طوری که کسی متوجه نشود گفت: خواهش می کنم این غرور لعنتیتو بزار کنار، اونا خودشون به خاطر بیماری و هزینه داروهای پدرت واقعا تحت فشارن پس سعی نکن توهم باری باشی رو دوششون با خشم بازویش را از دست آرمین بیرون کشید و با چهره ای درهم گفت: من از روز اول هم بهت گفتم نمی خوام وبال گردن تو باشم با لحنی که سعی می کرد ملایم باشد گفت: سایه تو وبال گردن من نیستی این وظیفه منه که مخارج تو رو بدم، خواهش می کنم اینو بفهم با لحنی بغض آلود گفت: من نمی خوام! نمی خوام تا روزی که توی خونه توهم زیر دین تو باشم