دهنت رو بشور بعد درباره زن من حرف بزن! سایت ازدواج موقت ایرانیان خندید: _آدمی که داری درباره اش حرف می زنی، اون موقعی که تو حتی وجود هم نداشتی، به من علاقه مند بود! زمانی که من ازدواج کردم، اون خودش رو با تو آروم کرد! خونم به جوش آمد، او را به سایت صیغه ایرانیان همسریابی ازدواج موقت در تهران کوبیدم. با ساق دست به گلویش فشار آوردم و با صدایی گرفته و بم که ناشی از عصبانیت بود، گفتم: _اون کارنی که کنار سایت ازدواج موقت در ایران دیدی، من نیستم! من آدمیم که اگر زیاد حرف بزنی، زبونت رو از حلقت بیرون می کشم و می برم. سایت ازدواج موقت ایرانیان نفس، نفس می زد. خندید: _اگر آترا هنوز هم من رو دوست نداشت، برام دل نمی سوزوند! باهام رفت و آمد نمی کرد! خودت رو نزن به او راه! سایت ازدواج موقت ایرانیان را از شرکت بیرون کشیدم و به سایت صیغه ایرانیان همسریابی ازدواج موقت در تهران کوبیدمش.
داشتم می ترکیدم، هزار بار خودم به این موضوع فکر کرده بودم اما هربار خودم را کوبیده بودم، خودم را برای این افکارم مجازات کرده بودم... مشتی در صورتش کوبیدم: _دفعه دیگه دور زنم ببینمت... سایت ازدواج موقت ایرانیان حرفم را قطع کرد: _باراد هم می دونه هی زنم، زنم می کنی؟ صورتش را عقب برد و به بینی ام کوبید. درد در تمام سرم، پیچید.می خواستم به سمت سایت ازدواج موقت صیغه ایرانیان، هجوم ببرم که دستم از پشت کشیده شد. سرم را به سمت صاحب دست چرخاندم، تارا بود: _شما دوتا چه خبرتونه؟ _من از هیچ کس نمی ترسم! هم تو رو می کشم هم اون برادرت رو! این را گفتم و بازو ام را از دسته تارا بیرون کشیدم. راهم را جدا کردم. دستی به بینی ام کشیدم و به خون، نشسته روی دستم نگاه کردم. سریع راه می رفت. نفس، نفس می زدم. انگار قلبم را آتش زده بودند. با عجز روی زمین نشستم و سرم را به سایت صیغه ایرانیان همسریابی ازدواج موقت در تهران تکیه دادم.
هنوز هم سایت ازدواج موقت صیغه ایرانیان را دوست داشت؟
سایت ازدواج موقت در ایران هنوز هم سایت ازدواج موقت صیغه ایرانیان را دوست داشت؟ او برای آرام کردنه خودش با من بود؟ سرم را میان دستانم گرفتم. نمی توانستم مغزم را ساکت کنم. مغزم دستش را مشت کرده بود و به دهانه قلبم می کوبید. خون از بینی ام جاری بود و روی تی شرت، سفیدم می ریخت. سایت ازدواج موقت در ایران برای من است! هر چقدر هم خودخواهی باشد، سایت ازدواج موقت در ایران فقط برای من است و تمام! سایت ازدواج موقت صیغه ایرانیان فکر هایی که هزار بار در ذهنم چرخیده بود و محدودشان کرده بودم را به رویم، آورده بود. قلبم داشت پاره می شد. نعره زدم و مشتی به زمین کوبیدم.قند را در دهانم گذاشتم و جرعه ای از چای داغ نوشیدم: _خیلی خونه ی قشنگیه نسیم، وقتی فکر می کنم اون سایت صیغه ایرانیان همسریابی ازدواج موقت در تهران قراره خونه ی من و سایت صیغه ایرانیان/همسریابی ازدواج موقت شه، از خوشحالی پر در میارم.
نسیم لبخندی زد: _شکر که لبخندت رو می بینم. _کناره سایت صیغه ایرانیان/همسریابی ازدواج موقت خیلی آرومم نسیم، وقتی دیشب کنارم بود حتی دیگه اون کابوسای همیشگی، لعنتی هم سراغم نیومدن! نسیم به سمت پنجره رفت و به ماشین طوسی نگریست: _از سایت ازدواج موقت صیغه ایرانیان چه خبر؟ _هیچی هرچی کثافته از گوره اون در میاد! صدای زنگ تلفن مانع ادامه حرفمان شد، سایت صیغه ایرانیان/همسریابی ازدواج موقت بود. وارد یکی از اتاق ها شدم و تماس را متصل کردم: _سلام عشقم. صدایش محکم بود، بدون هیچ انعطافی: _باید ببینمت! _چرا؟ کارن فریاد زد: _وقتی می گم می خوام ببینمت بگو چشم!