رسیدیم و بغل زدم تا سیغه یابی و عرفان پیاده بشن. خودمم بعد از زدن ادکلن کاپیتان بلکم، پیاده شدم و نگاهم رفت سمت صیغه یابی که لباسش رو ببینم مناسب هست یا نه! یعنی لباس کوتاه تر از صیغه یابی تهران نبوده بپوشه؟! من نمی فهمم، چرا رو زانوش پارست؟! خب بابا، کل پاش که معلومه! درسته من خودم تو تیپ زدن همیشه لش و رو به مد بودم؛ اما دلیل نمی شه بذارم خانمم هم از صیغه یابی تلگرام لباس ها بپوشه! ندای ضدحال: از کی تا حالا صیغه یابی محتشم، خانم شما شدن؟! خب الان نیست؛ ولی می شه! آره بهش می گم؛ اما نه الان... باید یکم باهاش صمیمی تر شم و بعد از انجام و حل شدن پروندم...
صیغه یابی مشهد خر دیدمت! بیا جلوتر!
و گرنه الان می فهمه که با نقشه وارد زندگیش شدیم و هم از من هم از صیغه یابی در تهران متنفر می شه! موهای سیغه یابی چقدر بلنده؛ یعنی این پسری که اینجائه با دیدن موهای ساینا، مثله من لذت می بره؟! گه خورده! هر کی به صیغه یابی من نگاه کنه، خشتکش رو جر می دم! بله، من یه همچین آدم با غیرتیم، خخ! گوشی سیغه یابی تو دستش لرزید، جواب داد: هان، بنال! ا ِه، خب پ کوشین؟ کی؟ من؟ آهان، آره... مانتو آبی لی تنمه. باو، من نمی بینمتون... صیغه یابی مشهد خر دیدمت! بیا جلوتر! خب بابا، مگه کوری؟!
من رو به صیغه یابی تهران بلندی نمی بینی؟ مثله مرغ دارم بال بال می زنم؛ یعنی تا این حجم کوری، مگس! آها... بیا جلوتر... آفرین! سمت چپت رو ببین! حالا هم بای. وقتی دیدم صیغه یابی هلو رفیقی که عرفان گفته بود میاره و اون کس صیغه یابی در قم بوده، اولش که دیدیمش، متعجب شدم؛ ولی بعدش ته دلم یه جوری شد، سراسر آرامش! یکم اطمینان، یه حس ناشناخته که ازش سر در نمی اوردم! اصلا تیپش به استاد دانشگاه نمی خورد، خیلی لش لباس پوشیده بود؛ یعنی از اون اخم و جدیت سر کلاس، این مدل لباس پوشیدن یکم تعجب آور بود و من یکی کپ کردم! لباسش ناموسا خیلی خوب بود، حال کردم! منم که خودم لباس هام اوکی بود، زوج خوبی می شیم ها! وات؟! زوج؟!
اما صیغه یابی در قم نشسته بود تو ماشین و بعد از 2 مین اومد بیرون
باز زد به سرم! تو راه، کلی آهنگ گوش دادیم و منم همش رو از حفظ بودم و داشتم همراه آهنگ می خوندم. مامانم صداش محشر بود و تعریف می کرد که مادر مادرمم صداش عالیه، منم مثه مادرم صدام خیلی خوب بود و علاقه شدیدی به خوندن دارم، پیانو زدنمم خیلی خوبه! عالی می زنم و 8 ساله که به طور حرفه ای پیانو می زنم. رسیدیم و در عقب رو باز کردم و پیاده شدم؛ اما صیغه یابی در قم نشسته بود تو ماشین و بعد از 2 مین اومد بیرون. واو، چه بوی خوبی! یادم باشه ازش بپرسم مارک ادکلنش چیه. گوشیم زنگ خورد، صیغه یابی تلگرام بود. جواب دادم و بعد صیغه یابی تهران خوب ایسگاش کردم، اومدند سمتمون (بهاره، سحر، علی، کیومرث) بهاره رو بغل کردم و بعد سحر با کیومرث دست دادم و یه چشمک زدم و به صیغه یابی مشهد هم دست دادم و لبخند زدم؛
وایستا ببینم، صیغه یابی هلو داداشمه!
اما تا اومدم دستم رو ول کنم، دستم رو سفت تر گرفت و کشید سمت خودش و پرت شدم بغلش! زیر گوشم گفت: شایان وصله تو نبود خانم چشم سبز من! وات؟! چشم سبز من؟! خانم! نکنه، نکنه صیغه یابی تلگرام منو دوست داره؟! وایستا ببینم، صیغه یابی هلو داداشمه! اون داداشمه، غلط های اضافه! اون فقط یه دوست و یه برادر می تونه برای من باشه، نه چیز دیگه ای! نه بابا صیغه یابی، مگه می شه؟! منظورش اصلا این ها نبوده! آره بابا، مگه داریم؟ صیغه یابی هلو کی؟ علی؟ صیغه یابی مشهد اسکله خودمون؟! ولش باو! امشب نهایت لذت رو ببریم.
آخه چرا صیغه یابی تهران مدلی منو نگاه می کنه؟
بچه ها متعجب از بودن شاهین و صیغه یابی در تهران، در کنار من بودن و منم دیگه معطل نکردم و رفتم برای بچه ها جریان رو گفتم. صیغه یابی در قم اخم هاش شدید تو هم بود و نگاهای عصبیش، من هم کلافم کرده بود! خب چرا؟ مگه من چیکار کردم؟! دیگه داشت کم کم کفرم در میومد! آخه چرا صیغه یابی تهران مدلی منو نگاه می کنه؟ الاناس بیاد منو بخوره! وویی! صیغه یابی تلگرام: کی موافقه براش گیتار بزنم؟! بیا بشین بینیم باو... با صیغه یابی هلو صدات! اعتماد به نفس تو رو من داشتم، الان با چنگال رفته بودم مرتضوی رو جر داده بودم! همه خندیدن و گفتن: بگیر بشین باو... تو 3 ماهه رفتی کلاس و عین این 3 ماه مارو سرویس کردی! صیغه یابی مشهد: باشه باو، کی دیگه بلده آهنگ بزنه؟