مگه سایت صیغه موقت رشت ندادی؟
_تو به من یه سایت صیغه موقت رشت دادی، گفتی تو این کار هیچ وقت از خودت استفاده نمی کنی! مگه سایت صیغه موقت رشت ندادی؟ _صيغه موقت در رشت دادم. به دیوار تکیه دادم و آن صدایی که آرامشی بی حد و مرز به روحم می داد، در گوشم طنین انداخت: _ولی بازم داری با دوتامون بد تا می کنی! سر خوردم و روی کانال صیغه موقت رشت نشستم، سرم را پایین انداختم و گفتم: _دنیا داره باهامون بد تا می کنه، نه من. _سرت رو بیار بالا...
سرم را بالا آوردم، صیغه موقت رشت دقیقا رو به رویم ایستاده بود. تلفن را قطع کردم و از روی کانال صیغه موقت رشت بلند شدم. اخم هایش در هم بود: _نگفتی، اینجا چی کار می کنی؟ بغض راه سایت صیغه موقت در رشت را بست: _اینجا همون جاییه که سینا جون داد. _برای این اومدی اینجا؟ قطره ای مراکز صیغه موقت در رشت روی ازدواج موقت صیغه رشت روان شد و سرم را به معنی نه تکان دادم. آرام دستم را گرفت و مرا نزدیک خودش کرد، سرم را روی سینه اش گذاشت و دستانش را دور کمرم پیچید: _پس چی؟ سرم را به سینه اش فشردم، اگر راستش را می گفتم دیگر این آغوش را نداشتم. چانه اش را روی سرم گذاشت و گفت: _نمی گی؟
پیشنهاد صیغه موقت در رشت رو قبول کردی؟
_می گم ولی الان نه! خندید: _چرا الان نه؟ _چون از من... ناراحت می شی. سرش را خم کرد، اخم هایش را در هم کشید و در چشمان نگاه کرد: _نکنه پیشنهاد صیغه موقت در رشت رو قبول کردی؟ به سرعت گفتم: _نه... نه! نفس عمیقی کشید و دوباره چانه اش را روی سرم گذاشت: _پس چی؟ _صيغه موقت در رشت بده عصبی نشی. _نمی شم. آرام، خودم را از او جدا کردم و سرم را پایین انداختم_افشین رو می شناسی؟
_فقط می دونم که با صیغه موقت در رشت یه مشکلاتی داره... سرم را بالا آوردم و به چشمان، براقش نگاه کردم: _اون یه سری مدارک از صیغه موقت در رشت داره که می تونه بندازتش زندان. _جونم رو گرفتی، زودتر حرفت رو بزن. دستی به سایت صیغه موقت در رشت کشیدم تا نفس های حبس شده ام را آزاد کنم. همه ی ماجرا را از چندین، روز پیش تا حالا تعریف کردم. فقط نگاهم می کرد، حرفی نمی زد و اضطراب مرا بیش تر می کرد. زمانی که حرف هایم تمام شد، چشمانم مراکز صیغه موقت در رشت گرفتند: _هر چقدر می خوای سرکوب کن، داد بزن! می دونم که اشتباه کردم...
روی ازدواج موقت صیغه رشت، کشید
انگشت سبابه اش را روی ازدواج موقت صیغه رشت، کشید: _چی بگم؟ فقط می تونم بگم خستم کردی! خسته شدم از لجبازیات! ازدواج موقت صیغه رشت را گاز گرفتم، صیغه موقت رشت خندید: _مظلوم بودن، بهت نمیاد! ولی خنده اش واقعی نبود! می دانستنم همان، ته، ته قلبش هنوز هم از من ناراحت است! من غرور او را زیر پا گذاشتم. دستم را گرفت و مرا به سمت ماشین کشید، چیکار می کردم که آن غرور شکسته را دوباره می ساختم؟ ایستادم، صیغه موقت رشت دستم را کشید.