بابا بهم رسید سرم پایین بود بغض گلوم خیلی اذیتم میکرد...دیگه غرور معنی نداشت... نبود دفتر همسریابی در اصفهان ینی نبود دفتر همسریابی در اصفهان... اشک چشمام جاری شد و شونه هام لرزید دفاتر همسریابی در اصفهان منو گرفت تو آغوشش آروم باش جون همسریابی اصفهان... آروم باش گل پسرم.. صدام باال رفت... بابا همسریابی در اصفهان تیر خورد بخاطر من... همه با لحن حرف زدن من گریه کردن مخصوصا مادرم که واقعا آنارو عین دختر خودش به حساب میاورد... آرمان: لعنتی هامون عوضی نگوو...دفاتر همسریابی در اصفهان نگو که کار هامون بوده.. چی میگفتم...
اگه بالیی سر مراکز همسریابی در اصفهان میومد خودمو نمیبخشیدم چون بخاطر من اینطوری شده بود... حرکت دستای بابام رو پشتمو حرفایی که میزد بیشتر اشکمو در میورد... بنگاه همسریابی در اصفهان یادت باشه هیچ برگ خزون دیده ای بی اذن نمیریزه. آروم باش پسرم باید کنیم.... .. باخاموش شدن چراغی که باالی در اتاق بود فهمیدم عمل تموم شده... همه ایستادن... خودت به خیر کن نکنه آنامو ازم گرفتی و اومدن خبرشو بهم بدن با باز شدن در دکتر اومد بیرون...آرمان جلو رفت. وباهاش دست داد.سرمو بین دستام گرفته بودم.. فقط همسریابی در اصفهان رو ازم نگیر... حرفای آرمانو اصال نشنیدم فقط دکتر گفت.... عمل و انجام دادیم..اما مشکل اینجاست بخاطر خون زیادی که از بیمار رفته ایشون در حالت کما هستن و ضریب هوشیشونم پایینه این...این چی میگفت...
سایت همسریابی در اصفهان...آنا.. . تموم فضا دور سرم میچرخید
سایت همسریابی در اصفهان...آنا.. . تموم فضا دور سرم میچرخید ینی همسریابی در اصفهان نباشه...ینی چی نفسم نباشه. ... کسی که ضریب هوشیش اینقدر پایین باشه...مگه برگشتنیم هست...در اتاق که باز شد واسه اومدن مراکز همسریابی در اصفهان ایستادم.سایت همسریابی در اصفهان با لباس صورتی بیمارستان... رو تخت از اتاق اومد بیرون... چشماشو بسته بود چه آروم انگار خواب بود...چشماشو قشنگ رو هم گذاشته بود سایت همسریابی در اصفهان رو ازم دور کردن. تحمل وزنمو نداشتم رو بدنم رفتم عقب و به دیوار تکیه دادم.. حرفای همسریابی در اصفهان تو سرم اکو میشد بنگاه همسریابی در اصفهان دلم شور میزنه من بی تو هیچم. حاال این منم که بی سایت همسریابی در اصفهان شدم...
مرکز همسریابی در اصفهان اومد کنارمو گفت بیا بریم
مرکز همسریابی در اصفهان اومد کنارمو گفت بیا بریم بگم دفتر همسریابی در اصفهان رو کجا خوابوندن.... تکیه مو از دیوار گرفتم چشمای مرکز همسریابی در اصفهان به قرمزی میزد فقط تو نیستی که ناراحتی. .. مراکز همسریابی در اصفهان اونقدرخوب بود که همه ما واسش ناراحتیم آریا. سرمو انداختم پایین راست میگفت مراکز همسریابی در اصفهان واسه همه عزیز بود. راه افتادم دنبال مرکز همسریابی در اصفهان جلوی یه بخش واستاد و گفت اینجاست...نباید سر و صدا کنیم به التماس واست اجازشو گرفتیم منو آرمان...