من فکر کردم همیشه از سر کنجکاوی بهم زنگ میزنه، نگو جاسو ِس آقا شده! سایت همسریابی در اصفهان با ماشین اومد دنبالم و شروع کرد به بوق زدند. اگه هر دختری به جای من بود از این همه توجه و ابراز محبت حتمًا خوشحال میشد ولی برای من فرق ی نداشت و دیگه احساسی درونم وجود نداشت. با اخم به سایت همسریابی اصفهان در تلگرام نگاه کردم و گفتم: چه خبره؟ خیر باشه کله ی سحر! کاری داری؟!
سایت همسریابی در اصفهان از ماشین پیاده شد و ساک و کوله م رو گرفت. با لبخند گفت: سالم خانم خوشگله، که تو شدی همهی کار و زندگ ی من! وقتی گفت خانم خوشگله، دوباره نور امید توی وجودم روشن شد و دلم لرزید. پس من توی چشم سایت همسریابی شیدایی در اصفهان زیبا بودم. سر یع به خودم نهیب زدم که نباید زیاد حرفش رو جدی بگیرم. رفتم سوار شدم و گفتم: -من رو تا میدون برسون بقیهش رو خودم میرم. نمیخوام مزاحم بشم. نکرده تا خود تهران میرسونمت. صبحانه خوردی؟ برای اینکه اذیتش کنم گفتم: -تو به من چیکار داری؟ عجب گیری کردم از دستت، شاید بخوام با دوستم برم. سریع پرسید: کدوم دوستت؟ -فکر نمیکنم به شما ربط داشته باشه. آخ، ببخشید، یادم رفت باید ازت اجازه میگرفتم.
سايت همسريابي اصفهان و سکوت ناگهانیش
از قیافهی کش اومدهی سايت همسريابي اصفهان و سکوت ناگهانیش، میشد فهمید حالش گرفته شده. سایت همسریابی در اصفهان اول رفت سوپر مارکت و کلی خوراک ی برام خر ید و آورد.
سایت همسریابی موقت در اصفهان سرخوشانه برای خودش آهنگ گوشم میکرد
در طول مسیر، سایت همسریابی موقت در اصفهان سرخوشانه برای خودش آهنگ گوشم میکرد و منم خوابم برد. گیج خواب بودم که صدای دلنوازانهی سایت همسریابی اصفهان توی گوشیم پیچید که میگفت: -خانمم...! پاشو رسیدیم. با چشمهای نیمهباز نگاهش کردم. حتمًا خواب میدیدم که سایت همسریابی شیدایی در اصفهان من رو »خانمم« خطاب میکرد. آدمی که سايت همسريابي اصفهان رمانتیک و با احساس نبود پس از این حرفها هم بلد بود. اهمیت ندادم و با چشم غرهای بهش گفتم -همون گلسا صدام کنی کافیه! سایت همسریابی موقت در اصفهان چشمک ی زد و گفت: دم در که خونه رسیدیم نمیخواستم تعارفش کنم همراهم بیاد.
قبل از پیاده چشم. هر چ ی شما بگی خانمم. شدن، سایت همسریابی در اصفهان گفت: -یه چند روز دیگه دندون روی جیگر بذاری خانمم میشی. با زنعمو حرف زدیم مخالفتی نداشت. در ماشین رو باز کردم و گفتم: -خیلی پررویی! جوابم منفیه. پاشو ساکم رو بده من برم. سایت همسریابی اصفهان در تلگرام مچ دستم رو گرفت و گفت: دوریت رو ندارم. تعارف نمیکنی؟! رانندهی شخصی سایت همسریابی اصفهان شدم تا اینجا خودتم میدونی سایت همسریابی اصفهان باید برگردی سر خونه و زندگیت، من که طاقت آوردمت، حداقل یه نهار بهم بده! دستم رو از توی دست سایت همسریابی شیدایی در اصفهان بیرون کشیدم و از ماشین پیاده شدم. چشمم به در بود تا کسی بیرون نیاد. سایت همسریابی اصفهان در تلگرام ماشین رو خاموش کرد و ساک و کولهم رو برداشت. هنوز ایستاده بود و قصد رفتن نداشت. نمیدونم اگه مامان میدیدش، با خودش چه فکر ی میکرد. مدتها بود به همه گفتم من از سایت همسریابی موقت در اصفهان بر یدم و سايت همسريابي اصفهان با هم بودن ما، ناخوشایند به نظر میرسید. اخم کردم و گفتم