سایت همسریابی موقت هلو


ورود به همسریابی هلو چگونه است؟

سایه که از دستپاچگی و لکنت زبانش خنده اش گرفته بود گفت: حالا چرا این همه ترسیدی، نکنه فک کردی با خون آشام طرفی گوشی را مقابلش گرفت وگفت: بیا بگیر، اینم شوهر

ورود به همسریابی هلو چگونه است؟ - هلو


همسریابی هلو

 برا زبون خودش مشکلی پیش اومده که زبون شما رو قرض گرفته ؟

مستاصل گفت: خودش خودش رفت دستشویی. از من.

 از من خواست که باهاتون تماس بگیرم و اطلاع بدم پس وقتی برگشت لطف کن وبهش بگو با من تماس بگیره چشم، استاد سریع گوشی را قطع کرد و نفسی عمیق کشید. سایه که از دستپاچگی و لکنت زبانش خنده اش گرفته بود گفت: حالا چرا این همه ترسیدی، نکنه فک کردی با خون آشام طرفی گوشی را مقابلش گرفت وگفت: بیا بگیر، اینم شوهره که تو داری از اژدها ده سرم وحشتناکتره باخنده گفت: چی شد!

با این ورود به پنل کاربری همسریابی هلو یخی زیر یه سقف

اون که عین دسته گل می موند، حالا یه دفعه شد اژدها تو هم دلت خوشه ها، موندم چطور با این ورود به پنل کاربری همسریابی هلو یخی زیر یه سقف زندگی می کنی، حالا یه زنگ بهش بزن فک نکنه من چیزی بهت نگفتم تلافیشو سر سروش بیچاره در بیاره خوشم میاد

عینهو پرچم می مونی یه لحظه این وری یه لحظه اون ور آخه وقتی می بینم پرابهت و با جذبه از کنارم رد میشه، از اینکه این ورود به پنل کاربری همسریابی هلو خوشتیپ وبا صلابت شوهر دوستمه پر از غرور می شم و دلم می خواد اینو فریاد بزنم تا همه بدونن اما وقتی رفتار سرد و نچسبشو می بینم دلم به حالت می سوزه سایه درحالی که شماره ورود به پنل همسریابی هلو را می گرفت نگران گفت: حالا کنه اخلاقش تنظیم باشه ورود به همسریابی هلو مایوس گفت: خیلی دلتو خوش نکن چون یه آمپر چسبونده در حد ترکوندن سرسیلندر درجا گوشی را قطع کرد وگفت: اگه اینجوره که می گم ورود به همسریابی هلو اصلا چیزی بهم نگفته خواهشا برا من شر درست نکن، من بیشتر از تو ازش می ترسم با خنده گفت: مگه ورود به پنل کاربری همسریابی هلو خوره! از اونم بدتره تو این دودقیقه که باهاش حرف می زدم ده سال از عمرم کم شد درهمین لحظه گوشی اش زنگ خورد.نگاهی به صفحه مانیتوش انداخت وبا ترس گفت: ورود به پنل همسریابی هلوه، حالا چکارش کنم نازی خوب جوابشو بده تا بیشتر قاط نزده تماس را وصل کرد و با هیجان گفت: بله ورود به پنل همسریابی هلو با لحن خشن وتندی گفت: کجایی، مگه نگفتم تماس بگیر داشتم شماره ات و می گرفتم که اومدی روی خط با لحنی که نشان می داد حرف سایه را باور ندارد گفت: آره تو درست می گی! حالا این دوستت چی میگه قضیه خرید چیه با تشویش آب دهانش را قورت داد وگفت: ورود به همسریابی هلو می خواد بره خرید نامزدی ازمنم خواسته همراش برم همراه ورود به همسریابی هلو باید نامزد و کس وکارش برن نه تو خوب منم دوستشم خوبه خودتم می دونی دوستشی نه چیز دیگه، هیچ دوستی هم همراه دوستش نمی ره خرید نامزدی ولی اون از خواهر برام نزدیکتره

امشب ورود به همسریابی موقت هلو داریم

این لوس بازی ها روبذار کنار و زودتر برو خونه، امشب ورود به همسریابی موقت هلو داریم ورود به همسریابی موقت هلو!. کیا هستن ؟

ورود به سایت جدید همسریابی هلو ومامانم، مگه نه همیشه گیر می دی که چرا نمیان خونمون حالا چرا امشب ؟

جدیدا رسم شده از ورود به همسریابی موقت هلو بپرسن چرا می خوای بیای خونمون ؟!

خوب می تونیم از بیرون غذا بگیریم، منم تا قبل از رسیدن اون ها خودمو می رسونم اگه قراره از بیرون غذا بگیرم که همون بیرون هم بهشون می دم اتفاقا خیلی هم با کلاستره سعی می کنم خیلی زود برگردم وهمه چیزو ردیف کنم .

دیگه داری حوصلمو سر می بری تو برا هر چیزی یه را ه حلی داری ؟ به جای این همه بحث زودتر برو خونه و بدون اینکه منتظر پاسخ سایه بماند گوشی را قطع کرد. با چهره ای گرفته ودرهم به ورود به سایت همسریابی هلو نگاهی انداخت وباغصه گفت: متاسفم ورود به پنل سایت همسریابی هلو من نمی تونم همرات بیام ورود به سایت همسریابی هلو با بهت خیره اش شد وگفت: رفتارت برام خیلی عجیبه سایه، توواقعا همون سایه سرکش چند ماه پیشی، همون سایه ای که اصلا حاضر نبود زیر حرف زور بره واقعا برام سواله که اون چطور تونسته تو رو اینقدر مطیع ورام خودش کنه چه کار کنم

ورود به پنل سایت همسریابی هلو وقتی میگه اگه بخوای رو حرف من حرف بزنی

باید برگردی خونه بابات، باید چکار کنم عصبانی گفت: خوب برگرد، بهتر از این زندگی کوفتی نیست

ورود به سایت همسریابی هلو مجبورم

که هی خفت می خوری ورود به سایت همسریابی هلو مجبورم، باید همه چیزو تحمل کنم با حرص نالید: بچه پرو! خیلی هم دلش بخواد تو زنش باشی، همین حالا هم که اسم اون روته صد تا خواستگار بهتر از اون داری مساله این نیست ورود به پنل سایت همسریابی هلو من نمی خوام باعث ناراحتی پدرم بشم، اون در مورد من احساس راحتی و آرامش داره ومن نمی خوام این همه خوشی رو ازش بگیرم ورود به پنل کاربری سایت همسریابی هلو تو داری خودتو نابود می کنی

من مجبورم ورود به سایت همسریابی هلو، مجبور ورود به پنل کاربری سایت همسریابی هلو! عزیز دلم! من نمی خوام توی زندگی خصوصیت دخالت کنم چون خودت خوب می فهمی که از اولم با این ازدواج لعنتی مخالف بودم ولی اگه این اقا بخواد بیشتر از این آزارت بده وهمین جور سوهان روحت بشه خودم می رم پیش وهمه چیزو بهش می گم نه نازی! خواهش می کنم ورود به سایت جدید همسریابی هلو هرگز نباید بفهمه من تو چه جهنمی گیر کردم ورود به پنل همسریابی هلو خشمش را با نفس عمیقی بیرون داد وگفت:

مطالب مشابه


آخرین مطالب