اونقدر خسته بودم که نفهمیدم کی خوابم برد... با تکونای سایت همسریابی در تبریز چشمامو باز کردم. با صدای گرفته و بغض... گفت.؛آری... همسریابی تبریز... پاشو اینجا نخواب پاشو برو لباساتو عوض کن بخواب رو تخت... سر جام نشستمو دستی به صورتم کشیدم. و یه کشو قوسی به بدنم دادم... جااان این آناست... حتما خواب زده شدم. یه دامن کوتاه با.یه تاب دکلته که پنج سانتی بالای نافش بود رنگ مشکی وتضادی بین پوست و لباسش واقعا جذاب ترش کرده بود.
موای مشکی شم بالای سرش دم اسبی بسته بود. با آرایشی که از شب داشت.این همسریابی در تبریز هم بلده از این کارا بپاشدم داشت رو برگه یه چیزی رو یاد داشت میکرد رو کاغذ منم لباسامودراوردموفقط ی شلوارک پوشیدم رفتم تو آشپز خونه و یه لیوان آب خوردم.خواستم بر گردم که دلم واسش قنج رفت. ای جان...عروسک خودم امشب چی پوشیده... گریه اش بیشتر شد... همسریابی تبریز تلگرام کمکم کن من نمیخوام سر دو راهی قرار بگیرم. اگه شد حتما کمکت میکنم اما این تصمیم خودته.اگه بابات بگه همسر اجباری رو نمیخوای و تورو برای همیشه برمیگردونه... نزاشت ادامه حرفمو بگم. دستاشو دور کمرم حلقه کردو سرش روی سینه ام گذاشت.... با داد گفت...آدرس همسریابی در تبریز همدم منی....
همسریابی تبریزی عشق منی
همسریابی تبریزی عشق منی تو همه چی منی من تورو تنها نمیزارم.ینی نمیشه که بزارم چون جونم به همسریابی تبریزی بسته است.... و با صدای بلند گریه کرد همسریابی در تبریز نزاررر....با دستم سرشو نوازش کردم که روی سینه ام بود اون دستم که دور کمرش بود و بالا و پایین کردم که ارومش کنم... آروم باش قلبممممم... آروم باش جونم... منم بی تو نمیتونم سایت همسریابی آناهیتا در تبریز... تنهات نمیزارم...فردا با بابات حرف میزنم و همه چی درست میشه... حالا آروم باش.... و یکم خم شدم و زانوی دوتا پاشم خم کردم و با یه حرکت کشیدمش بالا......
من سایت همسریابی در تبریز رو دوست داشتم
من سایت همسریابی در تبریز رو دوست داشتم عاشقش بودم دیوونه واررر. و عشق سایت همسریابی در تبریز هم برام ثابت شده بود اگه تموم دنیا روبروم باشن همسریابی تبریز تلگرام رونمیتونن ازم بگیرن سایت همسریابی موقت در تبریز. هر دو نفس نفس میزدیم. همسریابی در تبریز. جونم همسریابی تبریز. حیف قول دادم مرده و قولش... واگرنه الان دست به کار شده بودم وباهم... نزاشت ادامه بدم... همسریابی در تبریز