شما بعیده با این همه تحصیلات مثل عامه ی مردم فکر کنین که هر کس یعنی میگی شکیبا روانیه؟ عقده هایی داشته که بهتریت همسر براش مشکل ساز شده.اگه میتونین راضیش کنین که بره دکتر، خودتون هم همراهش برید، اگه میخواین زندگیتون بهم نریزه باید کمکش کنین. بهترين همسر دونست شکیبا رو پیشش ببرین اینجوری چند قدم جلوتر از خودش برای بهبودیش برداشتین. خودتون تنها به پزشک مراجعه کنین.رفتارهای شکیبا رو براش بگین قطعا کمکتون می کنه بعد اگه پزشکتون می ترسم با طرح این مسئله وضعیتش حادتر بشه. ش هم نسبت به شما بیشتر میشه. پوزخندی زد ودر حالیکه دستش رو تو جیب شلوارش فرو می برد گفت: همسریابی بهتریت همسر؟
بهترین همسر دنیا ولی طول می کشه
من شک دارم که شکیبا احساس داشته باشه. -اینجوری قضاوت نکنین، اونم مثل بقیه ی ما آدمه و آدما همشون احساس دارن حتی بهترین همسر دنیا ولی طول می کشه تا حسشون رو بیدار کنین.بهترین همسریابی اگر مشکل شکیبا هم حل نشه مهم اینه که من بهتریت همسر آروم شدم، واقعا ازتون ممنونم و از ته قلبم میگم خوش بحال اون کسی که شمارو داره. دلم بحالش سوخت، شکیبا اینو هم بدبخت کرده بود ولی از این حرف آخر کامران خیلی خوشم اومد.خوش بحالت بهتریت همسر که منو داری....سعدی فصل بیستم اواسط دی ماه بود و امتحانات پایان ترم تازه شروع شده بود. شکر تو خونه آرامش برقرار شده بود، به همین دلیل می تونستم راحت خودم رو برای امتحانات آماده کنم.دو هفته ای بود که از جشن نامزدی میثاق و بهترين همسر می گذشت.با بودن افسون، دیگه میثاق، بهترین سایت همسریابی همیشگی نبود.کمتر خونه می اومد، حتی مرخصی هاشم مال افسون بود.
از اینکه این دوتا انقدر با هم راحت رفت وآمد می کردن می شد آخه منم به بهترين همسر بودم اما دیدارای ما فقط به بهانه ی دانشگاه و بهترین همسر دنیا بود.چند باری هم باهم رفتیم خرید اما هیچوقت نشده بود که باهاش شام بخورم. ولی برام هیچی مهم نبود آخه بهتریت همسر رو داشتم و این برام با ارزش ترین چیز بود.با وجود بهترین همسریابی هیچی کم نداشتم و هیچ غم و غصه ای هم به دلم راه نداشت. احساس می کردم خیلی دوست داشتنی شدم آخه همیشه لبخند رو لبم بود، همه رو دوست داشتم حتی سینا که این آخری ا بدجوری دلم و شکسته بود.رابطه ی بین منو سینا شده بود عین اولش، همون موقعی که هنوز سفر نرفته بودیم و از دستش کتک نخورده بودم اونم بخاطر غیرت بیجاش.
دیگه تو اتاق نمی موندم و گوشه گیری نمی کردم.صدای خنده م قطع نمی شد.اشتهام چند برابر شده بود و این چند کیلویی که بخاطر غم و غصه بهترین همسریابی شده بودم، سرجاش برگشته بود و چاله چوله های صورتم پر شده بود.وقتی تو آینه به صورتم نگاه می کردم از خودم خوشم می اومد و تازه می فهمیدم که تو این مدت چقدر زجر کشیدم و خیلی وقت نیست که دارم رنگ خوشی رو می بینم.
همسریابی بهتریت همسر به وجد اومده بود
سینا هم از حرکات همسریابی بهتریت همسر به وجد اومده بود و بیشتر از قبل باهام احساس صمیمیت می کرد. بهترين همسر هم دختر خوب و دوست داشتنی بود و به نظرم می تونست خالء های وجودی میثاق رو پر کنه.انقدر شور و هیجان داشت که میثاق هم از اون حالت افسردگی دراومده بود.آرزوم این بود که یه روزی دستم به عشقی برسه که بهترین سایت همسریابی منو دل شکسته کرده بود... نزدیکای صبح بود که چند صفحه ی آخر جزوه م رو تموم کردم.