سعی کن از زندگیت ترم دومم. لذت ببری چون عمری که رفته دیگه برنمی گرده، این نصیحتو از من که چند تا پیراهن بیشتر از تو پاره کردم بپذیر. نزاشت.همین برادرت چقدر کنارت نشست و به صورت تب دارت نگاه کرد، هر دفعه هم که اومدم معاینه ت کنم شاید تو اسامی خانمهای متقاضی ازدواج موقت اصفهان نداشته باشی اما هستن کسایی که امیدشون به توئه، مادرت که از دیشب تا صبح چشم رو هم چطور میشه به زندگی ادامه داد وقتی امیدی به زندگی نیست؟
چشماش پر اشک بود وهمون پسری که مجبوری باهاش زندگی کنی...ببین به تنهایی امید چند نفری اما بخاطر خودخواهی خودت میخوای امید اونارو هم ناامید کنی... حرفاش بهم آرامش میداد.تمام گفته هاش درست بود اما من انقدر به فکر سایت همسریابی ازدواج موقت اصفهان بودم که هیچ نصیحتی تو گوشم نمی رفت. از رو صندلی بلند شد و به سمت در رفت، دستش رو روی دستگیره در گذاشت و برگشت به منی که با نگاه خسته و افسرده م مسیر رفتنش رو دنبال می کردم نگاه کرد و گفت: از نظر من مرخصی.تو به روحیه و امید بیشتر از قرص و دارو محتاجی. بعد دررو بست و رفت. دوساعت بعد با همراهی سایت اناهیتا ازدواج موقت اصفهان و بابا و سایت همسریابی ازدواج موقت اصفهان از بیمارستان به خونه منتقل شدم و دوباره به تختم برگشتم.
ساعت سه بعد از ظهر بود که اسامی خانمهای متقاضی ازدواج موقت اصفهان وارد اتاقم شد و با دستپاچگی گفت: حالت خوبه؟ نگران پرسیدم: چیزی شده؟ -تو فقط خودتو کنترل کن باشه. چی شده؟ عمو ستار اومده. تنهاست؟
با مکثی ازدواج موقت اصفهان ساعتی گفت
با مکثی ازدواج موقت اصفهان ساعتی گفت: نه، همه به دستام خیره شدم و چشمم به حلقه م افتاد، چقدر دلم هوای سایت همسریابی ازدواج موقت اصفهان رو کرده بود.فرهاد کجایی که بدبخت شدنمو ببینی؟ آه طوالنی و سردی کشیدم و به اسامی خانمهای متقاضی ازدواج موقت اصفهان نگاه کردم.رنگش پریده بود.اومد روی لبه تخت نشست و گفت: یه چیزی بگم ناراحت نمیشی؟ نگاهشو از صورتم گرفت و به روبروش خیره شد و گفت: برای منم خیلی سخته هستی، فکر نکن فقط خودتی که عذابمگه ناراحتی من، اهمیتی هم داره؟
پرو سایت اناهیتا ازدواج موقت اصفهان منم بسته
می کشی، تو داری جلوی چشمام آب میشی و من نمیتونم کاری برات بکنم چون تا امروز نمی دونستم دارم با چه آدمایی زندگی می کنم.پرو سایت اناهیتا ازدواج موقت اصفهان منم بسته ست وگرنه... دوباره بهم نگاه کرد و با بغض گفت: برای منم گفتن این حرفا سخته اما مجبورم بگم چون دلم نمیخواد از دست بری. با بغض گفتم: من اگه با شاهرخ باشم از دست میرم... کنه.میدونم یه روزی میرسه که از کارات پشیمون میشی و حاضر نمیشی برای یه لحظه هم ازش جداشی...حرف منمیدونم اما اینم میدونم که شاهرخ میتونه زندگیتو بسازه، میدونم که میتونه یه روزی تورو شیفته ی خودش اینه که، ماجرای تو که بهم خورد و خودت میگی همه چی تموم شده پس انقدر خودخواه نباش و ازدواج موقت اصفهان ساعتی به زندگی یه نفر دیگه سروسامون بده. تو که به جایی نرسیدی حداقل یکی دیگه رو به مقصد برسون. اگه خوشبخت نیستی بزار یه نفر دیگه احساس خوشبختی کنه.
بیمارایی که شدیدا به محبتت احتیاج داره.تو که قراره برای کلی اسامی خانمهای متقاضی ازدواج موقت اصفهان فداکاری کنی و از خواب و خوراکت بزنی چرا آره می فهمم.تو کارت اینه، مگر قرار نیست پزشک بشی و به مردم کمک کنی؟فکر کن شاهرخ هم یکی از اونچه جوری سایت همسریابی ازدواج موقت اصفهان سایت اناهیتا ازدواج موقت اصفهان می فهمی که از من چی میخوای؟ اینکارو در مورد شاهرخ نمی کنی؟ -شاهرخ از پس اینکار برمیاد، شاید درس پزشکی نخونده باشه ولی انقدر دوست داره که نزاره چند روزه تمام تب کنیمن خودم مریضم، یکی رو میخوام منو درمان کنه