با سرعت کیکش را تمام کرد و جرعه ای از لیوان آبمیوه اش نوشید. خم شد؛ کفش هایش را پوشید
و رو به نام سایت های همسریابی که از زمان تمام شدن حرف هایشان به او زل زده بود؛ گفت: بریم؟
سری تکان دا د و از جا بلند شد. کت و پیراهنش را صاف کرد. بریم. در کنار هم راه افتادند.
اسامی سایت های همسریابی بین المللی نیم نگاهی به میز کرد و گفت: این همه زیاد اومد. اسراف شد.
نگران اونا نباش. بچه ها اخر شب غذا های دست نخوره رو بسته بندی می کنن می دن بیرون.
نگاهی به چهره جدی نام سایت های همسریابی انداخت. به کیا می دن؟ پرده را کنار کشید و راه را باز کرد
تا اول یکتا بیرون برود. بچه های کار و چند تا خانواده. دستش را به طرف راه پله گرفت: بفرمایید بیرون. یکتا آهانی گفت و بیرون رفت. با هم از پله ها پایین آمدند. اسامی سایت های همسریابی معتبر بدون نگاه کردن به دور و برش نگاه خیره پرسنل را می توانست احساس کند. معذب کمی شالش را جلو کشید و فاصله بین خودش و نام سایت های همسریابی را زیاد کرد که ثبت نام سایت های همسریابی متوجه شد و استین مانتواش را کشید و او را به خود نزدیک کرد. اسامی سایت های همسریابی معتبر نگاه متعجبش را از آستینش گرفت و به صورت جدی ثبت نام سایت های همسریابی دوخت. استینش را از دست او کشید و دیگر تالشی برای ایجاد فاصله نکرد. نزدیک در بودند که ثبت نام سایت های همسریابی به سمت مسئول صندوق رفت
و جدی گفت: امید من دیگه امشب نمیام حواستون به همه چی باشه.
اسامی سایت های همسریابی بهترین همسر کرد
پسر جوان مطیع سر تکان داد و محکم گفت: چشم آقا. حواسمون هست. برید به سالمت. اسامی سایت های همسریابی بهترین همسر کرد و بیرون آمدند. تا رسیدن به ماشین و سوار شدن اسامی سایت های همسریابی موقت چیزی نگفت
. هم زمان با روشن شدن ماشین، به سمت اسامی سایت های همسریابی بهترین همسر برگشت و شاکیگفت: چرا استین منو کشیدی؟ آب شدم از خجالت جلوی پرسنل. بدون نگاه کردن به اسامی سایت های همسریابی موقت جدی جواب داد:
اونا چون تا حاال دختری کنار من ندیده بودند براشون تازگی داشت اما دور شدن تو دلیلی نداشت. باالخره باید بفهمن. این بار نگاه نمی کردن دفعه بعد نگاه می کردن. تا حدی متقاعد شده بود؛ سکوت کرد و تا رسیدن به مقصد دیگر چیزی نگفت. با ایستادن جلوی ساختمان بزرگی با نمای سنگ، به طرف اسامی سایت های همسریابی بهترین همسر برگشت و با تعجب ابرو باال انداخت. اینجا کجاست؟
کمربندش را باز کرد و جواب داد: پیاده شو خودت می فهمی. ٙ، دو باشه ای گفت و پیاده شد. ساختمان دو طبقه ای بود.
طبقه پایین کرکره برقی داشت که نشان می داد یکی برای در ورودی وپشت آن یکی که بزرگ تر بود؛
ویترین است. عصر پنج شنبه بود و روز تعطیل طلافروش ها. با باال رفتن کرکره برقی یکی از درها، نگاهش به تابلو بالای ساختمان «"شعبه شیراز » افتاد. "طالفروشی زمانی اسامی سایت های همسریابی معتبر در شیشه ای را باز کرد. در را نگه داشت و رو به اسامی سایت های همسریابی موقت گفت: بیا داخل. ٙ، ریموت را زد تا چراغ ها را روشن کرد و بعد از وارد شدن اسامی سایت های همسریابی ایرانی کرکره پایین بیاید.
صنف میاد گیر می ده ببینه در با ز. اسامی سایت های همسریابی ایرانی بی توجه به حرف اسامی سایت های همسریابی مشغول دیدن مغازه بود. سالن بزرگی بود. سمت راست ویترین های مشکی قرار داشت که به ترتیب در هر کدام النگو، انگشتر، دستبند و... بود.
در سمت چپ مبل های چرم مشک ی راحت و لوکسی برای استراحت کردن قرار داشت و کف مغازه پارکت بود. طراحی مینیمال آن، احساس راحتی و خوبی به مشتری ها می داد. به طرف اسامی سایت های همسریابی برگشت.طراحی داخلی اش حرف نداره. دست به سینه ایستاد و با لبخند گفت: چند ماه براش وقت گذاشتیم. نگاهی به ساعتش انداخت و تند گفت: حاال اینجا رو بیخیال بیا باال، زیاد وقت نداریم. آخر مغازه، پله مارپیچی سفیدی داشت که به طبقه بالا می رفت. از پله ها باال رفتند که به راهرو کوتاهی رسیدند. چهار در، در راهرو بود که اسامی سایت های همسریابی جلوی آخرین در ایستاد. در چرم مشکی رنگ با زدن کارت باز شد. اسامی سایت های همسریابی ایرانی کنجکاو پشت سر اسامی سایت های همسریابی وارد اتاق شد. اتاق نسبتا بزرگی بود. کاغذ دیواری هایی با زمینه سفید و گل های طالیی رنگ و وسایل اتاق تماما مشکی بود. به سمت نام سایت های همسریابی برگشت که روی صندلی اش نشسته بود و مشغول گشتن در کشو های میز بود. خیلی رنگ مشکی رو دوست داری نه؟ سرش را باال آورد و جواب داد:
اسامی سایت های همسریابی بین المللی نگاهش
آره. رنگ سنگین و شیکیه، مخصوصا برای محیط کار. و باز مشغول گشتن شد. اسامی سایت های همسریابی بین المللی نگاهش را از اطراف گرفت و حواسش