دریا با آمدن امیرعلی، کیفش را برداشت و رفت. بعد ازرفتن دریا، بزرگترین سایت همسریابی ایستاد و رو به گفت: امشب دیگه بی قضا و بال فکر کنم بشه حرف زد. نه؟
بزرگترین سایت همسریابی جدید تک خنده ای کرد
بزرگترین سایت همسریابی جدید تک خنده ای کرد. -اره.بریم. با هم بیرون آمدند و سوار بزرگترین همسر یابی شدند.
هر دو در سکوت کرده بودند. بزرگترین سایت همسریابی، جلوی دکه ای ایستاد و با گرفتن دو لیوان قهوه داغ برگشت. لیوان را به طرف بزرگترین سایت همسریابی انلاین گرفت. -بخور. خوب سرده می چسبه. لیوان را گرفت. -ممنون.بعد از خوردن قهوه ای که در سکوت، صرف شد.
بزرگترین سایت همسریابی ماشین را روشن کرد و کمی جلوتر کنار پارکی ایستاد. نگاهش به روبرو بود. -بزرگترین سایت همسریابی انلاین، خسته شدم. بریدم. صدایش خش داشت. بزرگترین سایت همسریابی انلاین معتجب شد
. بزرگترین همسریابی که او در این چندین سال دیده بود، با این مرد پر بغض روبرویش یک دنیا تفاوت داشت. سکوت کرد تا ادامه دهد. کار خودش بود. فقط با تو و دریا خوب بود. بعدم که کارن و پرنیان بزرگترین سایت همسریابی ایران سال پیش دیدمش.
- دختر خوبی بود
- شیطنت داشت
- اما سرش تو اومدن توی اکیپتون.
- من مثل شما نبودم.
- خشک بودم.
- سرد بودم.
در واقع ادا شما رو در می آوردم که از اکیپ عقب نیوفتم وگرنه من خیلی فرق می کردم با شما. بعضی بزرگترین همسر یابی رو درک نمی کردم. مثال چرا ما باید با این قد و هیکل بریم شهر بازی؟
اما میومدم. من این قدر نقشم رو خوب بازی کردم که هیچ کدومتون شک نکردید که اونی که پا به پاتون اومد خود بزرگترین همسریابی نبود.
بزرگترین همسریابی بود که توی نقشش غرق شده بود. می خواستم بهش نزدیک شم. اما نتونستم بهترین بزرگترین همسریابی. چون هم جنسش نبودم. چون ابزارعالقه بلد نبودم. من اینکه برم بگم فدات شم.عشقم، عزیزم رو جز یک همسریابی دو همدم بزرگترین سایت بازی بچگونه که تازه مد شده بود چیزی نمی دونستم.
چون ندیدم اطرافم. خونه ما چیزی کمتر از پادگان نبود. فقط صبح تا صبح یک سالم نظامی کم داشتیم. فکر می کردم دارم راه رو درست می رم. بزرگترین سایت همسریابی ایران سال گذشت.
هی گفتم درست می شه درستش می کنم. کم کم برم جلو. می خواستم اولم شرایط شغلی و بزرگترین همسر یابی درست شه دیروز اومده با خوشحالی خبر عروسیش رومی ده بهم. چی کار کنم بهترین بزرگترین همسریابی؟
لحن مظلوم و بغض دار جمله آخرش، دل بهترین بزرگترین همسریابی را ریش کرد. برایش غیر قابل باور بود. بزرگترین همسریابی سال عاشق مهرسا بود و حاال...
نمی دانست در جواب این مرد خسته چه بگوید. خودش بیشتر گیج بود. بزرگترین همسریابی ایران و مهرسا... مهرسا همیشه در مورد بزرگترین همسریابی ایران به شوخی می گفت: مگه تو دل هم داری؟
اما بزرگترین سایت همسریابی جدید می دانست
مغرور سنگ دل. لحنش زمان ادای این جمله طنز بود؛ اما بزرگترین سایت همسریابی جدید می دانست، نظر واقعی مهرسا همین است. بزرگترین همسر یابی
کجا بود که ببیند همان د ل سنگ، چه گنجشک وار برای او می تپد. با یاداوری نگاه های عاشقانه رد و بدل شده دیروز کارن و مهرسا، با ناامیدی نفسش را رها کرد. بزرگترین همسریابی ایران خراب کرده بود. بزرگترین سایت همسریابی ایران سال، راه را اشتباه آمده بود.