بغض سنگین توی گلوم رو حفظ کردم و با یکی از دستهام سرمو گرفتم و پاهای کرختم رو به سوی خروجی هدایت کردم. توی مسیری که به سختی طی میکردم، مشکیای که در مشتم گره خورده بود رو رها کردم. باید دل میکندم، باید دل میبُریدم؛ از هر چیزی که صیغه ازدواج موقت همسریابی بهش دلبسته بودم! اصل امشب میخوام مرکز رسمی ازدواج موقت صیغه همسریابی تهران و سربِ بُرم! از فرط درد لب زیرینم رو به دندون کشیدم که طعم گس خون و شوری اشک توی دهنم مزهی تلخی رو ایجاد کرد، که باعث شد تموم محتوای معدهام به دهنم هجوم بیارن و عق بزنم. دستهام و بند چارچوب در کردم تا دوباره به صیغه ازدواج موقت همسریابی رایگان نیفتم و بعدترش هم سرفههایی سخت و خشدار بود، که از گلوم بیرون ریخت.
صیغه ازدواج موقت همسریابی رایگان هول میدادم
- با هر سرفهای که میکردم انگار شیشه خورده ها رو به توی صیغه ازدواج موقت همسریابی رایگان هول میدادم و مرکز رسمی ازدواج موقت صیغه همسریابی تهران میتونم بگم، مرگ تدریجی خیلی سخته! ناخوش بیحال پلکی زدم و دستگیره ی فلزی رو توی دستم فشردم. سرگیجه با دردی که تا مغز استخوونم حس میشد، حسابی دستپاچه ام کرده بودند و نمیتونستم درست تصمیم بگیرم. صیغه ازدواج موقت همسریابی نمیدونم باید بمونم و از مرکز رسمی ازدواج موقت صیغه همسریابی تهران خواهش کنم که یه امشبم بهم جا بده یا غرور و دل زخمیام و بردارم و برم؟!
- میون رفتن و موندن گیر کرده بودم و این معده ی لعنتی هم وقت پیدا کرده بود برای پس فرستادن محتواش که خیلی بد خنگترم میکرد. تا اینکه دستهای صيغه ياب ازدواج موقت همسریابی رایگان به دور بدنم حلقه شد و اگه اشتباه نکنم صدای صیغه ازدواج موقت همسریابی بود که توی گوشهام نواخته شد و من و از مرداب حیرونی بیرون کشید. صيغه ياب ازدواج موقت همسریابی رایگان این حال زارت کجا داری میری؟! هنوز هم خشم توی لحن صداش فرمانروایی میکنه. یعنی به اندازه ی سر سوزنم پشیمون نیست؟!
پوزخند جانانه ای زدم و در جوابش با لحنی وا رفته ای گفتم: میرم بیرو... بیرون، شاید هم... یه سر برم قبرستون! به راحتی از آغوشش جدا شدم و توی ثانیهای کوتاه از خونهای که بوی خون و مرگ درش پخش شده بود اومدم بیرون. برای حفظ تعادلم پیشونیم رو به دستم سپردم. خنکای باد مغرب که روی پوست پاره پاره ام پا گذاشت، شوری اشکهام رو به زخمهام فشرد و صورتم آتیش گرفت! روی سنگ ریزهها با پاهای برهنهام صاف ایستادم و برای کاهش سوزش مدام نفس عمیق کشیدم. ای اشکهای مزاحم، چی از جونم میخواید؟! برید رد کارتون نامردا! مگه نمیبینید دارم میسوزم پس چرا تموم نمیشید؟!
صیغه ازدواج موقت همسریابی و زدم
هق صیغه ازدواج موقت همسریابی و زدم و تا توی کوچه رو دویدم، ولی صبر کن! آرتام دنبالم نمیاد؟! توی تاریکی که هر لحظه پررنگتر میشه دنبالم نمیاد؟! به عقب چرخی زدم که مرکز رسمی ازدواج موقت صیغه همسریابی تهران و درحالی دیدم که ایکاش نمیدیدم! کور بودم، کور میشدم! دستهاش رو نثار بهار کرده بود و سعی داشت اون رو به داخل خونه راه بده!. . . پس من چی؟! من با پای برهنه و حالی به قول خودش « صیغه ازدواج موقت همسریابی رایگان ! ؟ مهم نیستم !
صيغه ياب ازدواج موقت همسریابی رایگان یعنی ....؟
این حرکات صيغه ياب ازدواج موقت همسریابی رایگان یعنی « بمیر، صیغه ازدواج موقت همسریابی بمیر خب قدمهای آهسته ام و روبه عقب برداشتم و در همون حال، زمزمه کردم: تموم آرزوهام! دیگه هیچوقت کنارتم نمیام! دیگه هیچ چی از این دنیا نمیخوام! دیگه اشکی توی چشمام نمونده! دیگه حرفی واسه گفتن نمونده! دیگه این روزها رو هیچ وقت نمیخوام! دیگه هرگز کنار تو نمیام! با صدای بوق ممتمد ماشین قلبم از سینه کنده شد و به پشت سرم برگشتم. دستم روی سینهام فرود اومده و بدون لحظه ای مکث شروع کردم به دویدن. صیغه ازدواج موقت همسریابی حافظون ضرباتی که پاهام و آزار میداد