سایت همسریابی موقت هلو


خرید بلیط هواپیما چارتر 118

حرف شما درسته پدرجان، هیچ چیزی نمیتونه ارزش دخترتون رو برآورد کنه، اما من خودم میخوام یه هدیه به بلیط هواپیما چارتر 118 فروش خانوم بدم!

خرید بلیط هواپیما چارتر 118 - بلیط هواپیما


خرید بلیط هواپیما چارتر 118

سهیال صدایش زد و از او خواست چایی ببرد. فنجان های سفید با خط های طالیی درون سینی سطلنتی طالیی چیده شده بودند. قوری را برداشت و درونشان را چایی ریخت. سینی را برداشت و از آشپزخانه خارج شد. به سمت پدربزرگش که کنار محمود نشسته بود رفت و سینی را مقابلش گرفت. پدربزرگش با لبخند گفت: -اول مهمونا دخترم

سینی به دست به سمت سمیه که با دخترش و سینا کنار یکدیگر چشم. نشسته بودند رفت و سینی را مقابل سمیه گرفت.

-دستت دردنکنه عروس خوشگلم. ستاره لبخندی زد و گفت: -نوش جان.

بلیط هواپیما چارتر 118 لبخندی زد

سینا با چشمکی که چشم غره ستاره جوابش شد فنجانش را برداشت بلیط هواپیما چارتر 118 لبخندی زد و زیر لب تشکری کرد. به همه تعارف کرد روبهروی خشایار که رنگ لباسش را با ستاره ست کرده بود ایستاد. خشایار سینی را گرفت و روی میز روبهرویش گذاشت

و درحالی که خیره بلیط هواپیما چارتر 118 بود گفت: ستاره که حال خشایار را درک میکرد ناراحت با کمی فاصله کنارشممنون، بشین. نشست. خاله اش روی مبل تک نفره روبهرویش نشسته بود و لبخندی را مهمان چهره درهم ستاره کرد.

سمیه در حالی که خم میشد فنجانش را روی عسلی بگذارد گفت: -با اجازه اتون حاال که دخترگلمون هم اومد بحث اصلی رو شروع کنیم. ساالرخان پس از نیمنگاهی به ستاره گفت: -اختیار دارید بفرمایید. -همه میدونیم برای چی اینجا جمع شدیم، جوونا همدیگه رو دیدن پسندیدن.

وظیفه من بود به عنوان بزرگتر خدمت برسم و دختر گلتون رو برای پسرم خواستگاری کنم. ساالرخان کمی به سمت جلو متمایل شد و گفت: بلیط هواپیما چارتر 118 گویا استرس داشت و سرش را پایین انداخته بود. سهیالشغل آقا داماد چیه ؟

پاسخ داد: -بلیط هواپیما چارتر 118 دستش به دهنش میرسه، یه شرکت معماری داره. ساالرخان سرش را تکان داد و گفت: بابت ستاره تنها نوه دختری منه، یادگار پدر و مادر باید همه چیز خیالم راحت باشه که شرمنده پدر و مادرش نشم. این دختر چه وقتی خانواده اش بودن چه نبودن الی پرقو بزرگ شده، نذاشتم آب توی دلش تکون بخوره. میخوام بعد از ازدواجش هم همینطور باش سهیال لبخندی زد و گفت: خودمه نمیذارم آب توی دلش تکون بخوره، منم نمیخوام پیش اوننگران یتون رو درک میکنم. خیالتون راحت باشه ستاره مثل دختر شرمنده بشم. ساالرخان تایید کرد.

همه میدانستند بلیط هواپیما تی چارتر 118 و ستاره قبال حرفهایشان را زده بودند پس بحث مهریه را باز کردند. ستاره خجالت زده سرش را پایین انداخته بود. خشایار تمام مدت خیره بلیط هواپیما تی چارتر 118 بود. محمود حرف از مهریه به سال تولد بلیط هواپیما چارتر 118 خرید میزد و سهیال هم تایید کرده و چیزهایی بهش اضافه کرده بود. همگی با صدای ساالرخان سکوت کردند: -این مراسم خواستگاری علتش عشقیه که هر دو بهم دا رن، اگه روزی این عشق به پایان برسه دیگه زندگی کردن فایده نداره حاال چه مهرییک سکه باشه چه هزار تا، من با دخترم معامله نمیکنم ارزش اون رو پول مشخص نمیکنه برای دخترم مهریه نمیخوام؛ فقط میخوام خوشبخت بشه.

روی لب های همه لبخند نشسته بود جز محمود که عصبی به پشتی مبل تکیه زد و چیزی نگفت.

باالخره بلیط هواپیما تی چارتر 118 به حرف آمد

باالخره بلیط هواپیما تی چارتر 118 به حرف آمد: -حرف شما درسته پدرجان، هیچ چیزی نمیتونه ارزش دخترتون رو برآورد کنه، اما من خودم میخوام یه هدیه به بلیط هواپیما چارتر 118 فروش خانوم بدم! یک ویال توی شمال داریم

که یادگار پدرب زرگ که از جدش بهش به ارث رسیده،

میخوام اون رو به عنوان مهریه که نه یک هدیه به بلیط هواپیما چارتر 118 فروش خانوم بدم. سالارخان لبخندی زد و گفت: -اگر بحث هدیه باشه، من مشکلی ندارم. گویا بحث تمام شده بود. دنیز گفت:

-پس آقا دهنمون رو شیرین کنیم دیگه سالار خان لبخند زد و گفت: -هیچوقت مانع عشق دخترم نمیشم، مبارک باشه باباجان. دنیز بلند کل کشید و گفت: -آقا مبارکه، عروس خانوم نمیخوای یه شیرینی تعارف کنی. بلیط هواپیما تی چارتر 118 چشم غرهای به دنیز رفت و لب زد: -سرب هسر بلیط هواپیما چارتر 118 فروش نذار. دنیز پشت چشمی نازک کرد و گفت: -اوه چه غیرتی. ستاره از جا برخاست

دست پدربزرگش و صورت خاله اش را بوسید. سپس به سمت سهیال رفت و یکدیگر را بوسیدند. بلیط هواپیما چارتر 118 خرید خم شد دست ساالرخان را ببوسد؛ اما ساالرخان مانع شد و گفت: -زنده باشی پسرم، دخترم دستت امانته. بلیط هواپیما چارتر 118 خرید دست ساالرخان را فشرد و گفت: -مثل چشمهام ازش مواظبت میکنم.

مطالب مشابه


آخرین مطالب