بود. کنار خیابان ایستاد که ماشین خارجی مدل باال یی جلوی پایش ترمز زد! ترسیده یک قدم عقب رفت. در سمت راننده باز شد و راننده از ماشین پیاده شد! و رو به روی خرید خانه در تهرانپارس غربی دیوار قرار گرفت. خرید خانه در تهرانپارس غربی دیوار با دیدن فرد نفس آسوده ای کشید و خواست به سمت راست خیابان برود که با صدای مرد سرجایش می خکوب شد. -کجا میری ؟
برسونمت! خرید خانه در تهرانپارس غربی دیوار با چشمان گردی گفت: -وا، به توچه! سیاوش لبخند عمی قی زد و گفت: -لج بازی رو بذار کنار کجا میخوای بری؟
هرجا بری پی دات میکنن! اول هم از هتل ها و مسافرخونه ها شروع میکنن.
کوله پشتی اش از روی شانه اش سرخورد و پایین افتاد غمگین گفت: -چرا باید اعتماد کنم؟!
خريد خانه در تهرانپارس غربي جای گرفت
سیاوش کنار خريد خانه در تهرانپارس غربي جای گرفت خم شد و کوله پشتی را از روی زمین برداشت و به سمت ماشین حرکت کرد و گفت: -بیا میفهمی علتش رو! در سمت شاگرد را باز کرد و خ یره به خريد خانه در تهرانپارس غربي شد.
- خريد خانه در تهرانپارس غربي لبش را گزید
- و مردد به سمت ماشین حرکت کرد و سوار شد
- لبخند آسوده ای روی لب های سیاوش
- جای گرفت! کوله پشتی را در عقب ماشین BMV
- اش گذاشت و خودش نیز سوار شد
- و ماشین را به حرکت در آورد.
- -چرا از دست خانوادهات فرار میکنی؟!
خرید اپارتمان در تهرانپارس غربی تهران عصبی گفت: -فقط قرار شد بهم کمک کنید نه اینکه فضولی کنید! سیاوش آرام خندید و درحالی که حواسش به جلویش بود گفت: -دختر برای اینکه بهت کمک کنم اول باید بفهمم چرا داری از دست پسرخاله ات فرار میکنی خرید اپارتمان در تهرانپارس غربی تهران که حرصش گرفته نفس عمیقی کشید و گفت: -پسرخاله ام میخواد به زور باهام ازدواج کنه ولی من ا ی ن رو نمیخوام چون همه رو راضی کرده واسه این ازدواج من فرار کردم همین! حاال شما یه دلیل بیار که بتونم بهتون اعتماد کنم! سیاوش با یک دستش فرمان رو گرفت و خم شد به سمت خرید اپارتمان در تهرانپارس غربی تهران، خرید خانه کلنگی در تهرانپارس غربی چسبید به صندلی و گفت: -چیکار میکنی؟
داشبورد را باز کرد و پوشه کوچکی از آن بیرون کشید داشبورد رانترس با داشبورد کار دارم. بست و سرجایش قرار گرفت.
ماشین را کنار خیابان پارک کرد و پوشه را سمت خرید خانه در تهرانپارس غربی گرفت.
خرید خانه در تهرانپارس غربی متعجب پوشه را گرفت و گفت: -این چیه؟
سیاوش کامل به سمت خرید خانه در تهرانپارس غربی برگشت و گفت: -چندتا مدرک برای تایید حرفام! حاال هم به حرفام گوش بده. -باشه. واسه همین از روز اولی که دیدمت یه حس آشنا یی نسبت بهت داشتم! کار توی کافی شاپ رو برات جور کردم و وقتی اسم و فامیلت رو شنیدم فهمیدم کی هستی! تو دختر عمو فیروز هستی رفیق پدرم کسی که من عمو صداش میکردم! پوشه رو باز کن و عکسا رو ببین. خرید خانه در تهرانپارس غربی پوشه را باز کرد و دوتا عکس از آن ب یرون کشید. به علت چراغ های روشن خیابان درون ماشین روشن بود. متعجب و حیران به عکسها نگاه میکرد! عکس پدر و مادرش به همراه زن و مردی د یگر و درکنار آن ها سی اوش ق رار داشت البته سیاوش نسبت به االن جوانت بود.
همه لبخند به لب داشتند!
عکس بعدی سیاوش و پدرش در کنار هم!
خرید خانه کلنگی در تهرانپارس غربی از شما به نگفته
ماواقعا شما پسر دوست پس چرا هیچ وقت خرید خانه کلنگی در تهرانپارس غربی از شما به نگفته بود ؟!
سیاوش لبخندی زد و گفت: من نمیدونم ولی از تو و خواهر و برادرت زیاد تعریف کرده بود البته خواهر و برادرت رو دیده بودم ولی تو روند یده بودم! فقط میدونستم عمو فیروز دختری به اسم خرید خانه در تهرانپارس غربی تهران داره! خرید خانه در تهرانپارس غربی تهران به یاد خواهرش ستایش افتاد که با ذوق از پسر دوست خرید خانه کلنگی در تهرانپارس غربی صحبت میکرد و از خوش ت یپی و خوش اخالقی او میگفت! آرام گفت: -شما آقا خرید آپارتمان در غربیهای تهرانپارس هستید؟! خرید آپارتمان در غربیهای تهرانپارس سرش را تکان داد و گف خودم هستم!
بعد از تصادف عمو و فوت خانوادهات من برای اومدم اما تورو اونجا ندیدم شنیدم حالت بد شده بود و توی بیمارستان بستری شده بودی!
برای صحت بیشتر حرفم یه کاغذ تو ی پوشه هست پول کل مراسم خانوادهات رو من پرداخت کردم چون شنیده بودم عمو ورشکست شده بود و نمیخواستم دی نش به گردن کسی باشه عمو خیلی حق به گردن من داره! خرید خانه در تهرانپارس غربی تهران کاغذ را بیرون کشید و با بهت به برگه خی ره شد. کپی فاکتور های کل هزینه کفن و دفن، مراسم سوم و هفتم، مراسم چهلم و سالگرد توسط خريد اپارتمان در تهرانپارس غربي پرداخت شده بود. یاد عمویش افتاد که سرش منت میگذاشت تمام هز ینه مراسم را داده است و خرید خانه در تهرانپارس غربی تهران باید مدیونش باشد!