شده بود. یک میز چوبی وسط آالچیق بود. باربیکیو سنگی کنار ورودی آالچیق بود. وسایل کباب را کامل آوردند توی آالچیق. سایت همسریابی مجاز در گرگان تنقالت را هم آورده بود که هی به ویال رفت و آمد نداشته باشند. سایت همسریابی مجاز تبیان ظرف چیپس و پفک و ماست موسیر را روی میز چید. سینی که حاوی جوجه ها و گوجه بود را گوشه میز گذاشت. سیاوش ذغال ها را روشن کرد. چند چوب را درون سطل فلزی انداخت
سایت همسریابی مجاز تبیان که روی مبل ها
و روشنشان کرد. و برای گرم نگه داشتن اش کنار سایت همسریابی مجاز تبیان که روی مبل ها نشسته بود گذاشت. سایت همسریابی مجاز تبیان خندید و گفت: -صاحبخونه راضی به زحمت نیستیم بیا بشین، من انجاممیدم. سیاوش دست به سینه گفت: -باشه پس کبابا با تو. سايت همسريابي طوبي لبش را گاز گرفت و گفت: -یکم جنبه داشت باش، تعارفی چیزی. سیاوش خندید و گفت: اطاعت نترس من عمرا بذارم تو کار کنی، فقط بشین و دستور بده منم میکنم. سايت همسريابي طوبي خندید و جوابی نداد.
ذغال ها که آماده شدند
سیاوش مشغول آماده کردن کباب ها شد. سايت همسريابي طوبي نیز خیرهاش بود. نمیدانست چگونه در این مدت زمان حسش نسبت به سیاوش تغییر کرده بود. میدانست حسش اشتباه است اما قبلش زبان نفهم بود
شام را با خنده و شوخی خوردند. بعداز شام سايت همسريابي طوبي 24 به آشپزخانه رفت و با دو فنجان چای برگشت. چای را به سمت سیاوش گرفت. سیاوش فنجان را برداشت و تشکری کرد. سايت همسريابي طوبي 24 با فاصله از سیاوش نشست و نگاهاش را به پشت سربرگرداند و به دریا خیره شد و جرعه ای از چایش را نوشید. باد موهای سايت همسريابي طوبي 24 را به رقص در آورده بود.
این حس خوب را دوست داشت. -آدم دلش میخواد زمان همینجا
متوقف بشه. سیاوش: نمیشه متوقفش کرد ولی میشه دوباره چنین شب هایی رو تجربه کرد. سایت های همسریابی مجاز سرش را به نشانه تایید تکان داد. سیاوش فنجانش را روی میز قرار داد و گفت: سپس به سمت ویال رفت.
سایت های همسریابی مجاز دوباره به دریا خیره شد. چشمانش االن میام. را بست و بوی دریا را نفس کشید. به آسمان نگاه کرد. هوا هنوز ابری بود. دعا کرد باران ببارد. صدای قدم های سیاوش را شنید. سرش را برگرداند و سیاوش را گیتار به دست دید.
خم شد و فنجان خالی اش رروی میز گذاشت و با دهانی باز خیره سیاوش شد. سیاوش با فاصله کنارش نشست و تنها سایت همسریابی مجاز پرسید: -مگه بلدی؟! سیاوش سرش را تکان داد و گفت: -آره، اما هیچکس نمیدونه وقتی تنهام میزنم. با لبخند به پ شتی مبل تکیه زد و گفت: -پس من چقدر خوش شانسم. -چه آهنگی رو دوست داری بزنم؟
-هرچی که خودت دوست داری رو بزن من نمیدونم! سیاوش سرش را تکان داد. صدای آهنگ در فضای باز آالچیق پیچید.
باران نم نم شروع به باریدن کرد. تنها سایت همسریابی مجاز چشمانش را بست و بعد صدای سیاوش به گوشش رسید. "یه شب آروم، کوچه ها کم دارن انگار تورو تو بارون میزنه بارون من و تو زیر یه چتر قفل دستامونچشمات فرق داره انگاری، تو میگی که دوستم داری نمیری از دلم تو نابی و تماشایی نه دیگه بی تو هیچ جایی نمیتونم برم". سایت همسریابی مجاز چشمانش را باز کرد و خیره شد در چشمان سیاوش، سیاوش خیره در چشمان سایت همسریابی مجاز ادامه داد: "تو چشمات فرق داره انگاری، تو میگی که دوستم داری نمیری از دلم تو نابی و تماشایی نه دیگه بی تو هیچ جایی نمیتونم برم". سایت همسریابی مجاز نگاهاش را دزدید و دستش را دراز کرد و از آالچیق بیرون برد.
قطرات باران بر کف دستش فرو میآمدند. "تو همونی که دل منو با یه نگاه میکنی از جاش با من فقط بگو و بخند ولی با همه دور و بری هات بد باش"... (آهنگ چشمات از امین پرور) آهنگ که تمام شد. سایت همسریابی مجاز اصال به روی خود نیاورد که سیاوش با منظور آهنگ را خوانده است برایش دست زد و گفت: -صدات خیلی خوبه.سیاوش که فهمید سایت همسریابی مجاز در ایران نمیخواهد در مورد آهنگ چیزی بگوید لبخند غمگینی زد و گفت: -ممنون. سپس از جا برخاست و گفت: -بریم بخوابیم؟ -تازه بارون شروع شده، کاشکی م یشد برم زیر بارون.
-شرمنده نمیشه هوا سرده، سرما میخوری. سایت همسریابی مجاز در ایران لب هایش آویزان شد و از جایش بلند شد و گفت: -الکی چیپس ها رو آوردیما! -غصه نخور فردا میخوریشون. سایت همسریابی مجاز در ایران آرام خندید و با سیاوش به سمت ویال رفتند. چون آالچیق چسبیده بود به ویال و بدون اینکه خیس شوند وارد ویال شدند. هر دو "شب بخیر" گفتند و وارد اتاق هایشان شدند. سایت همسریابی مجاز در ایران لباس راحتی پوشید و خودش را روی تخت انداخت. گوشی اش ربرداشت. ساعت 11 شب بود. زمان چقدر زود گذشته بود. وارد اینستاگرام شد و کمی در آن چرخید. پیامی روی گوش یاش آمد. از سمت سیاوش بود.
به سایت همسریابی مجاز در گرگان ها نگاه میکنم
"به سایت همسریابی مجاز در گرگان ها نگاه میکنم و به سایت همسریابی مجاز در گرگان درخشانی که توی زندگیم دارم فکر م یکنم. شبت آروم" نتش را خاموش کرد و