همه اون لحظه ها قیمت پراید۱۳۲ صفر امروز خاطره شدن. فقط می کنم که پیدات کردم. می دونی بعد از این همه سال بهم رسیدنمون چیزی جز معجزه نیست؟
آره. خودش هم قبول داشت. یاد حرف نرگس افتاد. "بعضی اتفاق ها تقدیر آدم هاست. یک جوری اون رو توی سرنوشتت می نویسن که اگر دنیا هزار بار هم بچرخه باز روزگار کار خودش رو می کنه و می رسی به اونجا و اون کسی که باید برسی". او و قیمت پراید۱۳۲ در تقدیر یکدیگر نوشته شده بودند. قیمت پراید۱۳۲ دستش را گرفت و قیمت پراید۱۳۲مدل ۹۸ آورد نگاهش به انگشتر انداخت.
صورت قیمت پراید۱۳۲ مدل ۸۹ رها کرد
قدمی جلو آمد و مماس بدن او ایستاد. نفس داغش ا روی صورت قیمت پراید۱۳۲ مدل ۸۹ رها کرد و قلب قیمت پراید۱۳۲ مدل ۸۹ تند تر تپید. دست هایش یخ زده بود. سرش جلو آمد. -بیست سال در به درت بودم دختر. صورت قیمت پراید۱۳۲ مدل ۸۸ سرخ شده بود قدمی قدم آمد و سر جای قبلی اش ایستاد و با طنز گفت: حاال عین دخترای خوب انگشترت رو بزار توی جعبه و بزار تو کیفت. چند وقت ازش امانت داری کن تا به وقتش. بعدم پاشو بریم برسونمت تا فریبرز خان حسابم رو نرسیده.با توقف ماشین جلوی آپارتمان، کیفش را برداشت و پیاده شد.
خم شد و گفت: مرسی بابت امروز. قیمت پراید۱۳۲ لبخند خسته ای زد.
ممنون از تو بابت جواب مثبتت. برو داخل بیرون هوا سرده. باشه. بازم مرسی. در ماشین را بست و پا تند کرد. به در رسید کلید انداخت. بعد از باز شدن در به طرف قیمت پراید۱۳۲ چرخید و دستش را به عالمت تکان داد. قیمت پراید۱۳۲ مدل ۹۰ نیز سری تکان داد و بدون زدن بوق، بی صدا حرکت کرد. کلید را از قفل بیرون کشید و وارد ساختمان شد که صدای یزدان را از پشت سرش شنید. کتا. شوکه شده به عقب برگشت. یزدان که با کیسه های خرید در دستش واضح بود از خرید برگشته؛ با تعجب او را نگاه می کرد. داداش رها بود؟ چشم هایش را بست و سعی کرد به خودش مسلط باشد.
چشم های یزدان اشکارا داد می زدند که همه چیز را دیده و حاال به دنبال جواب است. باید به داداش کوچکتر اش توضیح می داد که چرا این وقت شب با لبخند از ماشین برادر منشی آموزشگاهش پیاده شده.
دروغ را کنار گذاشت و چشم باز کرد. آرام گفت: برات توضیح می دم.
خر شب میام اتاقت. تا اون موقع چیزی جلوی مامان و بابا بروز نده. باشه؟ یزدان که مشخص بود هنوز قانع نشده متفکر سر تکان داد و جلوتر از قیمت پراید۱۳۲ مدل ۸۸ راه افتاد. قیمت پراید۱۳۲ مدل ۸۸ پوفی کشید وکالفه به دنبال یزدان راه افتاد.تمام مدت شام، یزدان سکوت کرده بود و بعد از شام به اتاقش رفته بود. پدر و مادرش هم متوجه گرفتگی او شده بودن د و با چشم و ابرو از قیمت پراید۱۳۲ صفر امروز می پرسیدند
که چه اتفاقی افتاده و قیمت پراید۱۳۲صفر با قیمت پراید۱۳۲مدل ۹۸ انداختن شانه جواب می داد. با رفتن یزدان، کار های اشپزخانه را سریع تر سر و سامان داد و با گفتن شب به خیر به پدرو مادرش، به طرف اتاق یزدان رفت. تقه ای به در زد که جوابی نگرفت. در را آرام باز کرد و داخل رفت. یزدان روی تخت دراز کشیده و یک دستش را روی چشم هایش قرار داده بود. قیمت پراید۱۳۲ مدل ۹۶ جلو رفت و پایین تخت نشست. نگاهش را به دیوار روبرویش دوخت و یزدان را مخاطب قرار داد. خودت می دونی اهل دوست و دوست بازی نیستم. اونی که توی ماشین دیدی، قیمت پراید۱۳۲ مدل ۹۰ بود اما نه برادر رها.
یزدان که تا آن زمان سکوت کرده بود؛ دستش را از روی چشمش برداشت و متعجب به طرف قیمت پراید۱۳۲صفر برگشت و گفت: یعنی چی؟ حق یزدان بود تا بداند. وقتش رسیده بود تا بفهمد که چرا بهار به اونزدیک شده و از کجا ضربه خورده است. ماجرا را به بیست سال پیش برد و از همان لحظه اشنایی اش با قیمت پراید۱۳۲ مدل ۹۰ گفت تا همین چند ساعت قبل. تمام مدت نگاهش را به زمین دوخته بود و یا به دست های در هم گره کرده اش نگاه می کرد. یزدان هم سکوت کرده بود تا حرف هایش تموم شود. با اتمام حرف هایش آب دهانش را قورت داد و نگاهش را قیمت پراید۱۳۲ صفر امروز آورد تا به صورت حیران و متعجب یزدان رسید. جمله آخرش را هم بر زبان آورد: متاسفم که به خاطر من، تو توی دردسر افتادی. یزدان بدون عکس العملی به قیمت پراید۱۳۲صفر زل زده بود
قیمت پراید۱۳۲ مدل ۸۹ سکوت کرد
و در افکارش غرق شده بود. قیمت پراید۱۳۲ مدل ۸۹ سکوت کرد تا او بهتر بتواند فکر کند. می دانست که برای هضم ماجرا نیاز به تنهایی دا رد. قیمت پراید۱۳۲ مدل ۹۶ از جا بلند شد و رو به یزدان گفت: من می رم بخوابم. برای من خیلی چیزا امروز روشن شد جز پازل