بود. -پس ما رفتیم، کارت تموم شد در رو ببند. و بی توجه به حیرت پیمان که گیج نگاه او می کرد؛ همراه با دریا بیرون آمدند. پایش را روی محوطه گذاشتند؛ دریا پقی زیر خنده زد. میان خنده گفت: خدایی هامون با نگاهش پیمان رو شست و انداخت روی بند. قیمت پراید۱۳۲مدل ۹۸ لب گزید و بی توجه به خنده دریا گفت: آره طفلک تعجب کرده بود؛ نمی دونم چرا اصال محلش نداد. قیمت پراید۱۳۲مدل ۹۸۴ تند گفت: بابا بیخیال. حقش بود. خودت تصور کن پیمان با این مو های فرفری و بلند، با لباس های کارتونی و گل و گشاد در کنار هامون با اون خط اتو شلوارش که هندونه قاچ می کنه
برای قیمت پراید۱۳۲مدل ۹۸ توجیه کننده نبود
و دوباره خندید. اما این دالیل برای قیمت پراید۱۳۲مدل ۹۸ توجیه کننده نبود، اما برای خالی نبودن عریضه سری برای قیمت پراید۱۳۲مدل ۹۸۴ تکان داد. به در خروجی رسیده بودند؛ قیمت پراید۱۳۲مدل ۹۸ ایستادخواست چیزی بگوید که قیمت پراید۱۳۲مدل ۹۸۴ سریع تر گفت: راستی راجع به حرف هات داخل دفتر، قبال هم بهت گفتم قیمت پراید۱۳۲مدل ۹۸ این آموزشگاه آرزو هر دوتامون بود اما تو عملیش کردی پس منم همیشه کنارت هستم. و با لبخند مهربانی اضافه کرد: -می دونم از این به بعد هم ممکنه وقتت کمتر باشه برای رسیدگی به اینجا پس تا شرایطت اوکی نشده، فکر اینجا رو نکن این چند وقته فهمیدم می تونم از پسش بر بیام. قیمت پراید۱۳۲مدل ۹۸۵ از خوشحالی، بغضی در گلویش نشست و اشک در چشم هایش حلقه زد.
- -ممنون دریا. توی این روزای شلوغ، خوشحالم
- مثل خواهر کنارمی. و محکم در آغوشش گرفت
- با یادآوری هامون، از دریا جدا شد؛ امیرعلی
- نیز آن طرف خیابان ایستاده بود و انتظار دریا
را می کشید. خداحافظی سریعی با او کرد؛ برای امیرعلی دستی تکان داد و به سمت ماشین هامون پا تند کرد. روی صندلی نشست و هم زمان گفت: ببخشید طول کشید.هامون سری تکان داد و حرکت کرد. از کنار ماشین امیرعلی که رد شد؛ تک بوقی زد. قیمت پراید۱۳۲مدل ۹۸۵ با کنایه گفت: خوبه آداب معاشرت بلدی. هامون کالفه سر تکان داد. -قیمت پراید۱۳۲مدل ۹۸۵ نگو که می خوای سر اون پس ر پیمان ازم من شاکی باشی
اگر قرار باشه کسی مدعی باشه اون منم. قیمت پراید۱۳۲مدل ۹۸۵ با آرامش جواب داد: -اتفاقا می خوام ازت شاکی باشم. این چه عقیده ای که تو داری، هر کس مثل تو نیست پس آدم نیست؟ و نباید باهاش مثل انسان برخورد کنی؟ هامون دنده ر ا عوض کرد و سرعت را باالتر برد. نگاهش را به جلو دوخته بود و اَخمی کم رنگ بر چهره داشت. نگاهش جاش اصال توی آموزشگاه تو نیست. نمی دونم کی اضافه اشقیمت پراید۱۳۲مدل ۹۸۹ اون آدم با اون مو های فر بلند و لباسای میکی موسیش و اون کردی و اصال از کجا پیداش کردی ولی من اصال حس خوبی بهش ندارم قیمت پراید۱۳۲مدل ۹۸۹ کالفه شد؛ به طرف هامون چرخید و سعی کرد متعادش کند. سواده و اون خیلی سواد خوبی داره، روحیه خوبی داره و توی همینپیمان از دوستای دوران دانشگاه منه و خیلی پسر خوبیه. من مالکم مدت کم تونسته ارتباط خوبی با بچه ها بگیره. و با آرامش اضافه کرد: -همه چی آدم ها به ظاهرشون نیست عزیزم. سر هامون به سمتش برگشت. انگار که موضوع اصلی را فراموش کرده باشد؛ ابرو باال پراند. -یه بار دیگه بگو، چی گفتی؟ قیمت پراید۱۳۲مدل ۹۸۹ منظورش را فهمید ا ما به رو خودش نیاورد. چشم غره ای به قیمت پراید۱۳۲مدل ۹۸۰ رفت. اهل اصرار نبود پس گفت: من که باالخره در مورد پیمان گفتم دیگه، می خواستی گوش کنی.
تو رو به حرف میارم فسقل. فعال بریم رستوران یک شام ویژه رستوران زمانی بهت بدم. دیگر تا رستوران حرفی میانشان رد و بدل نشد. سر میز شام بودند که قیمت پراید۱۳۲مدل ۹۸۰ خالصه ای از حرف های دیشب پدر شبه هامون گفت و او نیز حرف های دیروز عصر فریبرز را به او. همه حرف ها یک پیام داشت و آن هم کافی نبودن شناخت آنها از یکدیگر بود که هر دو نیز قبولش داشتند و هامون نیز اطمینان داد که به زودی فریبرز را راضی می کند.
قیمت پراید۱۳۲مدل ۹۸۰ پرسید
بعد از شام، هامون کش و قوسی به خودش داد و دستی روی چشم های دردناکش کشید. قیمت پراید۱۳۲مدل ۹۸۰ پرسید: -خیلی خسته ای نه؟ چشم هات هم قرمزه. سرش را به دو طرف تکان داد. -نه. یعنی نباید باشم. هنوز کلی کار دارم.