همسریابی بزرگترین سایت است. چرا که اگر او نبود،
البرز و بزرگترین سایت همسریابی بین المللی نبودند
البرز و بزرگترین سایت همسریابی بین المللی نبودند تا هوای انتقام به سرشان بزند و گند باال بیاورند. امشب، همسریابی بزرگترین سایت از خاطرات دو نفره شان گفته بود، از رستوران ها و کافه هایی که در آن ها خاطره ساخته بودند، از اسم انتخاب کردن برای بچه هایشان و بزرگترین سایت همسریابی بین المللی در سکوت اشک ریخته بود. عکس بزرگترین سایت همسریابی بین المللی را نشانش داد. بزرگترین سایت همسریابی ایران مات مانده بود.
صورت نسبتا کشیده با چشم های عسلی آهو مانند و دماغی متناسب با صورتش.
مو های وزی طالیی رنگی که همسریابی بزرگترین سایت از آنها حرف می زد در این عکس، صاف بودند و صورت اش را قاب گرفته بودند. لبخند زیبایی روی صورتش شکل گرفته بود. خال کوچک مشکی رنگ زیر لبش، به زیبایی دل فریب او افزوده بود. با تکان دادن سرش از فکر بیرون آمد. دفترچه اش را از کتابخانه اتاقش بیرون کشید. پشت میز مطالعه اش نشست. تمام چیز هایی که در مورد البرز، همسریابی بهترین همسر بزرگترین سایت و امیر یل می دانست روی برگه نوشت.درست حدس زده بود. یک جای کار می لنگید. یک تیکه پازل درست نبود. دو سال پیش با همسریابی بهترین سایت آشنا شده بود. در ان زمان که او هیچ ارتباطی با هامون نداشت پس چرا البرز باز به سراغ او آمده بود؟ اگر هم ربطی به هامون نداشت پس چرا قضیه ا نتقام از هامون وسط امده بود؟
نقش امیریل این وسط چه بود؟
یعنی امیر یل دو سال برای ضربه زدن به همسریابی بهترین سایت نقشه کشیده بود؟
ان هم این طور تمیز و دقیق؟ اصال چرا همسریابی بهترین سایت؟ مداد را روی میز پرت کرد. نمی توانست ماجر اها را بهم ربط دهد
اگر ماجرای همسریابی بهترین همسر بزرگترین سایت نبود
قطعا با همسریابی بهترین سایت می رفت اما حاال
که همسریابی سایت بهترین همسر پتانسیل کشتن
بزرگترین سایت همسریابی ایران نگران دیدارش
البرز را هم داشت نمی توانست چنین ریسکی بکند. می ماند پدرش... و هامون. فریبرز هم تازگی ها به بیماری فشار خون مبتال شده بود و بزرگترین سایت همسریابی ایران نگران دیدارش با امیریل بود. زخمی که او به بزرگترین سایت همسریابی آنلاین زده بود همچنان برای فریبرز تازه بود و پایش که وسط می آمد می توانست او را با دست های خودش خفه کند. این را می شد از لرزیدن و باال رفتن ناخوداگاه تن صدایش وقتی بحث آن روز ها و امیریل وسط می آمد؛ فهمید. ناباورانه سرش را به دو طرف تکان داد.
نگاهش به ساعت روی میزی اش افتاد. دو ساعت از آمدنشان می گذشت. بی سرو وصدا بیرون رفت و پشت در اتاق همسریابی سایت بهترین همسر ایستاد. تقه آرامی به در زد و وقتی جوابی نگرفت داخل رفت. اتاق تاریک بود و جزء چراغ خواب کم نوری که روی پاتختی قرار داشت، منبع نور دیگری نبود. امادگی مواجه شدن با هر صحنه ای را داشت. اما در کمال تعجب اتاق کامال تمیز و دست نخورده بود. بوی سیگاری نمی آمد و دودی در فضا پخش نشده بود. همسریابی سایت بهترین همسر روی سجاده کوچکیکه گوشه اتاق پهن شده بود نشسته بود و به رو به رویش زل زده بود. در تمام عمرش تعداد دفعاتی که همسریابی دو همدم بزرگترین سایت را سر دیده بود به تعداد انگشتان دست هم نمی رسید. هر وقت از دنیا می برید و به ته خط می رسید به این سجاده پناه می برید. این چیزی بود که نه تنها او بلکه پدر و مادرش هم می دانستند. جلو رفت و کنار سجاده نشست. دست اش را جلو برد و روی دست همسریابی دو همدم بزرگترین سایت گذاشت.
-بهتری؟ اما او همچنان در سکوت به دیوار جلویش زل زده بود. بعد از چند دقیقه، بزرگترین سایت همسریابی آنلاین که از گرفتن جواب ناامید شده بود ایستاد تا از اتاق بیرون برود که صدای گرفته و دو رگه همسریابی دو همدم بزرگترین سایت را شنید: -برم فرانسه؟ مستأصل بود و این از صدایش هویدا.
همسریابی بزرگترین سایت روز این تو بمون اما وقتی میای بیرون یه تصمیم درست بگیر واالن هیچی نگو همسریابی بهترین همسر بزرگترین سایت فقط فکر کن. تصمیم عجوالنه نگیر.