از حرفش بغضم گرفت. نه به خاطر شوخیش بلکه به خاطر همسری که امروز ازش جدا شده بودم. دوباره اعصابم داشت متشنج میشد. عقدمو سرش خالی کردم: _ شما غصه ی اون نامردو نخور؛خودش امروز اینو عملی کرد.
اشکم دم مشکم بود و به پایین چکید، پاتند کردم و به سرعت از جلوی چشمان گرد و متعجبش دور شدم و از پله ها باال رفتم. صدای گریه ی سایتهای صیغه یابی رو از پشت در شنیدم. بسرعت وارد شدم و از بغل سایت ازدواج موقت رایگان گرفتمش و بی هیچ حرفی با صورت اشکی وارد اتاق شدم و درو بستم. سایت ازدواج موقت رایگان هم چون حالمو میدونست حرفی بهم نزد. صورت سایتهای صیغه یابی رو بوسیدم و اشک ریختم. لعنت به من که سر قولم نمی ایستم همین چند ساعت پیش گفته بودم دیگه واسه نبودنش غصه نمیخورم و اشک نمیریزم .
پیمان من بد شناختمت یا تو زیادی تغییر کردی اون تصادف نه تنها حافظه تو بلکه روحیات و اخالقتو هم از یادت برده
حتی فکرشم نمیکردم عاقبت ما دو نفر روزی به اینجا برسه.
مادر و دختر تو بغل هم گریه میکردیم حتما دخترمم فهمیده چه اتفاقی واسمون افتاده که اینطور زار میزنه...دلم به حال خودم و این طفل معصومام میسوخت تقصیر اینا چیه که بی گناه اومدن تو این دنیای کثیف .
زیر گوش سايت صيغه يابي شيدايي زمزمه کردم
زیر گوش سايت صيغه يابي شيدايي زمزمه کردم: _ هیچوقت عاشق نشو هرچی عاشق تر باشی معشوقت ازت دورتر میشه دنیا جای خوبی نیست بهش دل نبند به آدماش هم دل نبند بذار دلت از مهر و عطوفت خالی باشه این بهتر از اینه که روزی قلب و دلت به بازی گرفته بشه روی تخت نشستم و به دخترم شیر دادم که آروم شدحساس کردم صورتش داغه دست روی پیشانی و گونه هاش گذاشتم و متوجه داغ بودنش شدم با اضطراب صدا زدم: _ سایت بیوه یابی؟ سایت بیوه یابی؟... در اتاق بعد چند ثانیه باز شد که گفتم: _ سايت صيغه يابي شيدايي تب کرده سایت بیوه یابی. زن برای صیغه موقت با تعجب جلو اومد و گفت: _ چی؟؟ حتما اشتباه میکنی حالش که خوب بود. و دست روی پیشانی سايت صيغه يابي شيدايي گذاشت و گفت: _ آره یکم داغه پاشو پاشو ببرش پیش یه دکتر گذاشتم تا خوب شیرشو بخوره، بعد حاضرش کردم و دور پتوش پیچوندمش، زن برای صیغه موقت هم حاضر شد. میدونستم امیرسام بیرونه پس بی توجه از پله ها سرازیر شدم که باز رخ به رخش در اومدم. با تعجب به من و بچه ای که تو بغل داشتم زول زد. چشاش گرد بود و دهانش باز مونده بود. کانال ازدواج موقت با عکس که بخاطر پادردش آهسته از پله ها پایین می آمد، تازه کنار ما رسید و از دیدن امیرسام هول شد و گفت: _ پسرم.مگه نباید االن سرکارت باشی؟؟ دوست داشتم یکی بزنم زیر گوشش که هر دقیقه خونه ست. دندونامو روی هم فشردم و خواستم از کنارش رد بشم اما ایستادم و از همون نزدیکی بهش خیره شدم و گفتم: _ چرا ماتتون برده؟؟ دیدن یه بچه اینطور تعجب داره؟؟لب باز کرد و به اجبار گفت:
_ نه نه اصال.منکه حرفی نزدم.
_ حرفی نزدید ولی نگاهتون پر از سواله.بهتره تو کارای ما کنجکاوی کنید. از کنارش گذشتم و از در خارج شدم بعد از معاینه ی سايت صيغه يابي شيدايي توسط دکتر، از مطب خارج شدیم. کانال ازدواج موقت با عکس تو این روز های پاییزی سرما خورده بود و غر میزد. دلم براش کباب بود و خیلی ترسیده بودم. دوست نداشتم مشکلی واسش پیش بیاد بایه آژانس به خونه برگشتیم. از وقتی امیرسام، کانال ازدواج موقت با عکس رو تو بغلم دیده یه استرس خاصی تو دلم افتاده نکنه به گوش پیمان و افسون برسونه اون گهگاهی به عمارت رفت و آمد داره نکنه حرفی راجع به این بچه بزنه باید یه جوری قانعش کنم.
سایتهای صیغه یابی پیش کسی نزنه
باید باهاش حرف بزنم تا یوقت حرفی از سایتهای صیغه یابی پیش کسی نزنه. شب بعد از خوابوندن سایتهای صیغه یابی. کمی از کتلت هایی که سایت ازدواج موقت رایگان درست کرده بود داخل بشقاب چیدم . با همون بلوز، دامنی که به تن داشتم از خونه بیرون اومدم و از پله ها پایین رفتم با این که از این مرد دل خوشی نداشتم و از باج دادن بیزار بودم ولی حاال، تو این وضعیت مجبور بودم باید کاری میکردم جلوی در خونه اش ایستادم و زنگو فشردم. صدای موزیک از داخل خونه می اومد صد در صد صدای زنگو نمیشنوه چند بار پی در پی زنگو فشردم اما بی فایده بود.
تو حرص و لج سپری میکردم که صدای موزیک قطع شد و داشت میرفت ترک بعدی که بسرعت زنگ در رو فشردم.
اینبار گوشای ناقصش شنید و جلوی در اومد. از دیدنم چشاش گرد و پر تعجب شد: _ سالم سلما خانم.شبتون بخیر.مشکلی پیش اومده؟؟