ادرش با شرمندگی گفت: _ پسرم نمیدونسته وگرنه چنین پیشنهادی نمیداد.
لبخند کمرنگی تحویلش دادم و گفتم: _ من دوست نداشتم کسی از وجود دخترم بویی ببره .به خاطر مشکلی که با خونواده ی همسرم دارم میترسم اونو از من بگیرند.پس به پسرتونم بگید وجود دخترمو مثل یه راز تو. سینشون حبس کنه لطفا هردو لبخند اطمینان بخشی تحویلم دادند وبا کلی عذرخواهی، کردند و رفتند. معلوم بود خیلی از وجود بچه تعجب کردند. بليط ارزان هواپيما چارتر 724 انقدر بهت زده شد که بی هیچ حرف و صحبتی گذاشت و رفت. کاش اینقدر پیله نمیشدی تا مجبور نمیشدم این رازو برمال کنم. کاش لجوجانه سر پیشنهادت نمیموندی. حاال هم من نگرانیم بیشتر شده و هم تو مورد ناراحتی قرار میگیری. فقط امیدوارم راز دار خوبی باشید.به در بلیط هواپیما چارتر ارزان ضربه ای خورد. کالفه با چشم هایی به خون نشسته از جایش برخواست و در بلیط هواپیما چارتر ارزان را باز کرد. پدر و مادرش با ناراحتی وارد شدند. مادرش دستی به شانه های پهن پسرش کشید و گفت:
_ پافشاری زیادش هم خوب نیست
بابت دیدن چارتر علی بابا
حاال فهمیدی به خاطر اصرار های بیجای تو اون دختر بیچاره محبور شد زندگیشو برای ما بریزه رو دایره؟ بیچاره ازم قول گرفت حرفی به کسی نزنیم بابت دیدن چارتر علی بابا .انگار خانواده ی همسرش قصد دارن اونو ازش بگیرند.
طفلی ترسیده بود.تو هم مراقب باش حرفی در این باره نزنی. بليط ارزان هواپيما چارتر 724 سری تکان داد و اشاره کرد بنشینند که پدرش گفت: _ بهتره تنهات بذاریم تا با خودت کنار بیای خودتو نباز پسر مگه فقط همین دختر تو این شهره؟؟
همسرش از بلیط هواپیما چارتر ارزان خارج شدند
کلی دختر خوب هست.فقط اینبار مراقب باش به کاهدون نزنی. و لبخندی تحویل پسرش داد و با اشاره به همسرش از بلیط هواپیما چارتر ارزان خارج شدند. بليط ارزان هواپيما چارتر 724 که از همیشه آشفته تر بود برخواست و به حمام پناه برد.تا مگر یک دوش آب گرم کمی آرامش به وجودش تزریغ کند. حوله اش را برداشت و راهی حمام شد ) راوی (حوله پوش از حمام خارج شد و مقابل آینه ایستاد. موهایش را شانه کشید. لحظه ای چهره ی سلما که دخترش را در آغوش داشت از ذهنش دور نمیشد. کالفه سری تکان داد و فکر کرد چطور ممکن است آن دختر، دختری که انتخابش کرده بود ..دختری که مورد عالقه و توجهش قرار گرفته بود، ازدواج کرده و چارتر علی بابا هم داشته باشد.حوله را از تنش خارج کرد و همینطور که بسمت کمد لباسش می رفت زمزمه کرد: _ یعنی تو مال یکی دیگه بودی و من تو فکرت بودم؟؟ آخه چرا؟؟ چرا حاال که من از یکی خوشم اومده باید تو این موقعیت قرار بگیره؟؟ چرا همون روز اول نگفتی اون چارتر ۱۱۸، چارتر ۱۱۸ خودته تا من بیشتر از این فکرمو درگیرت نکنم؟؟ بلیط ارزان هواپیما چارتر 724 چرا یهو شدی تمام فکر و ذکرم؟؟ چی داشتی؟؟ چیکار کردی؟؟
تو که بجز بد اخمی و لجاجت کاری نکردی.
پس چرا دلمو بهت باختم؟؟ لعنت به من ..لعنت به من که گند زدم تو انتخابم.حاال چطور تو چشاش نگاه کنم؟؟ چطور خودمو ببخشم که عاشق بلیط لحظه آخری چارتر یکی دیگه شدم؟؟ چطور ببخشم؟؟ منکه بلیط لحظه آخری چارتر بقیه مثل بلیط لحظه آخری چارتر خودم بود،
حاال چرا؟؟
چرا عاشق این یکی شدم؟؟
ندونسته عشقشو تو دلم اسیر کردم. بلیط ارزان هواپیما چارتر 724 چرا پیمان، باید حواسش به یک به یک لباس پوشید و روی تختش خزید و فکر کرد که یک زن شوهردار باشد؟؟ زنی که بچه ای هم از شوهرش دارد. به گوشه ای خیره شد و گفت: _ بلیط ارزان هواپیما چارتر 724 شوهرش زنده ست؟؟
یا بلیط ارزان هواپیما چارتر 724 هنوزم باهمن؟؟ پس چرا تو این مدت من ندیدمش؟؟ نکنه شوهرش ازش جدا شده؟؟اون حرفی که اون روز گفته بود...چه معنی داشت و یاد آن روز در ذهنش پررنگ شد: ) _