_ خواستگاری کی؟
_ خواستگاری سلما دیگه.
_ چی میگی ننه؟
بلیط خارجی هواپیما که شوهر داره
حالت خوش نیست انگار نه؟ بلیط خارجی هواپیما که شوهر داره، بچه داره. _ شوهر داشت چند روز پیش طالقش دادو رفت _ حاال چون طالق گرفته میاد زن من بشه؟ _ آره چرا نشه؟ پسر به این گلی دارم فقط تنها چیزی که نداره کاره، که اونم پیدا میشه. خرید بلیط هواپیما خارجی فلای تودی با تعجب به مادرش زول زده بود. باورش نمیشد چنین لقمه ای را برایش گرفته باشد. زمانی به بلیط خارجی هواپیما عالقه داشت اما همینکه فهمید ازدواج کرده فکرش را از سرش بیرون کرد. با اینکه می دانست یک سال از پرواز خارجی فلایتیو کوچکتر است اما باز حس خاصی روی او داشت. اما خیلی وقت بود که دیگر فکرش درگیر او نبود مادرش که اورا در فکر دید پرسید: _ هان چی شده؟مخالفی؟
خرید بلیط هواپیما خارجی فلای تودی از فکر خارج شد و جواب داد:
_ نه نه اگه جوابش مثبت باشه منم راضیم. مادرش لبخند زد و گفت: _ الهی درد و بالت بخوره تو سرم. برو بده لباس سفیدت رو لیلی اتو بزنه. بعد با صدای بلند گفت: _ لیلی؟ بردار لباس داداشتو اتو بزن. لیلی دختر ۰۱ ساله ای که کالس نهم را می گذراند، کنار پنجره ایستاد و گفت: _ من امتحان دارم خودش بیاد اتو بزنه خرید بلیط هواپیما خارجی فلای تودی با اخم به مادرش گفت:
_ صد بار گفتم لی لی به الالی این دختر نذارین. مادرش درحالی که دست به کمرش گرفته بود، از جایش برخواست و گفت: _ بابات لوسش کرده. بعد رو به لیلی گفت: _ ذلیل مرده لباس داداشتو اتو بزن شب میخوایم بریم خواستگاری واسش. لیلی: _ خواستگاری کی؟ خرید بلیط هواپیما خارجی فلای تودی جای مادرش جواب داد: _ این فضولیا به تو نیومده فسقلی. برو. لیلی پشت چشمی نازک کرد و به داخل خانه رفت. شب هنگام بود که بلیط هواپیما فلای تودی مقابل آینه پیراهن سفیدو اتو شده اش را به تن کرد و رو به لیلی گفت: _ چطور شدم جوجه؟؟ لیلی لب و لوچه ش را کج کرد و گفت: _ هرکاری هم کنی باز زشتی. بلیط هواپیما فلای تودی لگد آرومی به پای لیلی زد و گفت: _ زبونتو کوتاه کن لیلی .خیلی پررو شدی. لیلی با اخم و بغض از اتاق خارج شد و رو به مادرش گفت: _ واسه این تحفه میخواید زن بگیرید؟؟ حیف اون زن که بخواد با این زندگی کنه. مادرش با اخم و ترش رویی گفت:
_ لیلی سرت تو کار خودت باشه.ذلیل مرده داداش بزرگته حیا کن. لیلی سر و گردنی تکان داد و کنار پدرش نشست و گفت: _ بابا تو بگو قراره خواستگاری کی برین؟؟ من میشناسمش؟؟ پدرش دستی در موهای دخترش کشید و گفت: _ خواستگاری دختر عموت لیلی با بهت گفت: _ پرواز خارجی فلایتیو؟؟ پدرش سری تکان داد که گفت: _ حیف سلما که قراره زن این بلیط هواپیما فلای تودی بشه. مادرش نیشگونی از بازویش گرفت و با حرص گفت: _ زبون درازی نکن.پاشو حاضرشو. لیلی با ناراحتی به اتاق رفت
دقایقی بعد همه حاضر و آماده سوار بر پیکان سفید رنگشان شدند و بسمت خانه ی سلما براه افتادند. در بین راه یک پاکت شیرینی به همراه یک دسته گل گرفتند و دوباره به راهشان ادامه دادند. مقابل در ایستادند و زنگ در را فشردند. بلیط هواپیما خارجی فلای تودی و مادرش به نمای ساختمان خیره بودند که لیلی گفت: _ عجب جاییه.مادرش کنار گوش بلیط هواپیما خارجی فلای تودی زمزمه کرد: _ تو این خونه میری پادشاهی میکنی.فقط باید براشون زبون بریزی تا خامشون کنی. بلیط هواپیما خارجی فلای تودی متعجب گفت: _ پس به خاطر این دم و تشکیالتشونه که گفتی بریم خواستگاریش.آره؟؟
البد لحظه شماری میکردی تا اون یارو طالقش بده و ما چار چنگولی مال و منالی که به سلما رسیده رو بچسبیم.نه؟؟
همین موقع در باز شد که مادرش با حرص گفت:
_ تو چی از زندگی میفهمی آخه؟؟ برو تو.
بلیط هواپیما خارجی فلای تودی هم آخر
بلیط هواپیما خارجی فلای تودی هم آخر از همه با یه دسته گل و پیراهن سفیدی که به تن داشت، مقابلم ظاهر شد. لبخند زنان به دسته گلش اشاره کردم و گفتم: _ چه تیپی هم زده، این گل چیه آخه؟؟ انگار اومده خواستگاری. بعد هم خندیدم که مردد به روم لبخند زد و گفت: _ خب مگه بده؟؟؟
دسته گلو ازش گرفتم و گفتم: _ آخه این چه کاریه شما ها خودتون گلید. از کنارم گذشت و در حالی که به مادرش چشم و ابرو می اومد به مامان سالم داد. لیلی و عمو باالی سر حلما نشسته بودند و با او بازی میکردند. مامان کنار زنمو نشست شروع به احوال پرسی کرد