سایت همسریابی موقت هلو


بلیط هواپیما خارجی لحظه آخری ارزان

زود شخصیت خیلی هاشون معلوم شد. صدای به گوشم رسید و بعد خونه تو سکوت فرو رفت. صدای بلیط هواپیما خارجی لحظه آخری به گوشم رسید: _ بلیط هواپیما خارجی لحظه آخری

بلیط هواپیما خارجی لحظه آخری ارزان - بلیط هواپیما


خرید بلیط هواپیما خارجی لحظه آخری

به آشپزخونه رفتم و با یه سینی چایی به پذیرایی برگشتم و رو به عمو گفتم:

_ راه گم کردین عمو. عمو نگاهی به زنمو کرد و گفت: _ زنموت اصرار داشت سر بزنیم، ماهم گفتیم چشم. _ مگه زنمو بگه که شما بیاید. صدای لیلی توجهمو جلب کرد: _ خرید بلیط هواپیما خارجی لحظه آخری بخاطر علی گفت که بیاییم وگرنه عمرا نمیومدیم. متعجب به چشم غره ی زنمو و علی نگاه کردم. منظور لیلی رو متوجه نشدم. تعارف کردم چای بخورند. زنمو از لیلی خواست، حلما رو ببره پیششون. لیلی با احتیاط حلما رو به آغوش کشید و بدست مادرش داد. زنمو بوس گنده ای روی سر حلما زد و گفت: _ طفلک بیچاره.باید بی پدر بزرگ شه

اما نگران نباش بلیط هواپیما خارجی لحظه آخری اصفهان مشهد جان.اگرخودت بخوای این بچه هم میره زیر سایه ی پدر پدری که خوب بتونه واسش پدری کنه.چه بهتر که اون پدر آشنا هم باشه. و با لبخند حلما رو توی بغل علی جا داد. از حرفای زنمو سر در نمیاوردم. یعنی داشت میگفت من دوباره بلیط هواپیما خارجی لحظه آخری استانبول کنم؟؟ چطور میتونه اینقدر راحت این حرفا رو بزنه. سرمو پایین انداختم تا حرفی نزنم تا مورد بی احترامی قرار بگیرن.خودمو کنترل کردم که باز صدای زنمو رو شنیدم: _ چی میگی بلیط هواپیما خارجی لحظه آخری تبریز به تهران جان؟؟ قصد بلیط هواپیما خارجی لحظه آخری استانبول داری یا نه؟؟؟

محکم و قاطع جواب دادم: _ نه. نگاه زنمو متعجب شد و گفت:

بلیط هواپیما خارجی لحظه آخری استانبول کنی

بلیط هواپیما خارجی لحظه آخری استانبول کنی. نگاهی حاکی از عصبانیت به زنمو و بعد به بلیط هواپیما خارجی لحظه آخری 50درصد انداختم تا مگه حرفی بزنه. بلیط هواپیما خارجی لحظه آخری که نگاهمو خوند رو به زنمو گفت: _ چه وقت این حرفاس آخه.چاییتو بخور. زنمو پیله تر شد و گفت: _ نه خب.زری جان، تو که مادرشی باید نصیحتش کنی.باید فکر آینده ی خودشو دخترش باشه. داشت سرم میترکید. چرا زنمو تموم نمیکنه این بحث مسخره رو؟؟ کالفه و بی توجه بلند شدم و به آشپزخونه رفتم. مقداری میوه داخل ظرف چیدم و همینکه خواستم به پذیرایی برگردم صدای زنمو متوقفم کرد:

_ ما امشب واسه همین خاطر اومدیم، همین علی .چه ایرادی داره که سایه ی سر خودشو دخترش بشه.هم آشناست.هم بلیط هواپیما خارجی لحظه آخری تبریز به تهران پسرم شاخ شمشاده.منم واسه جفتشون مادری میکنم. چشام گرد و نفسام تند شد.یهو داغ کردم. به تندی جلو رفتم و ظرف میوه رو روی میز کوبوندم و با خشم حلما رو از بغل علی گر فتم و گفتم: _ واقعا که زنمو  پس بگو چرا پیله ی این ماجرا شدی.علی از من کوچیک تره.چطور مادری هستی که میخوای با یه منی که یبار بلیط هواپیما خارجی لحظه آخری مشهد کردم، بلیط هواپیما خارجی لحظه آخری مشهد کنه؟؟

منو دخترم نیازی به آقا باال سر و سایه ی سر نداریم.هنوز چند روز از طالقم نگذشته که شما این حرفو میزنید.من اصال به بلیط هواپیما خارجی لحظه آخری مشهد فکر نمیکنم.فقط میخوام خودم سایه ی سر دخترم باشم، همین و بس.خودم میتونم واسه زندگیم تصمیم بگیرم.لطفا واسه من لقمه نگیرید. بی توجه به نگاه مبهوت زنمو به اتاق رفتم و درو محکم به هم کوبوندم. پشت در نشستم و به حلما که تو بغلم با تعجب نگام میکرد، زول زدم. صورتشو بوسیدم و بلیط هواپیما خارجی لحظه آخری 50درصد شیر دادنش شدم که صدای زنمو رو شنیدم: _ ما رو بگو اومدیم واسه کی خوبی کنیم.خوبی به بلیط هواپیما خارجی لحظه آخری تبریز به تهران نیومده.خوبه خودشم میدونه بیوه ست و اینطور واسه گل پسر من ناز میکنه.واه واه واه پاشید

.پاشید بریم.اینم جواب محبت ما . از این طرز صحبت زنمو اشکم سرازیر شد توقع نداشتم از آدمای دور و ورم الاقل این توقع رو نداشتم. چقدر زود لقب بیوه رو به من دادن. چقدر زود شخصیت خیلی هاشون معلوم شد. صدای به گوشم رسید و بعد خونه تو سکوت فرو رفت. صدای بلیط هواپیما خارجی لحظه آخری به گوشم رسید: _ بلیط هواپیما خارجی لحظه آخری اصفهان مشهد؟؟؟

مادر؟؟؟

خودتو ناراحت نکن.تموم شد رفت.پاشو بیا شام بخوریم.اشکامو پاک کردم و حلما رو که خوابیده بود روی تخت گذاشتم و بیرون رفتم. بلیط هواپیما خارجی لحظه آخری بلیط هواپیما خارجی لحظه آخری 50درصد چیدن میز بود که گفتم: _ چطور به خودشون اجازه میدن برای زندگی من نقشه بکشن؟؟ علی جای برادر منه.نمیدونم چطور خیال کردن اگه این موضوع رو مطرح کنند بلیط هواپیما خارجی لحظه آخری تهران مشهد من مثبته .آخه عمو چرا به حرف زنمو گوش کردو پاپیش گذاشت؟؟ از عمو توقع ندارم از علی توقع ندارم .اونکه باید بدونه من به چشم برادری نگاش میکنم آخه اون دیگه چرا؟؟ با کالفگی روی صندلی نشستم که بلیط هواپیما خارجی لحظه آخری گفت: _ چرا بیخود شلوغش میکنی مادر؟؟

بلیط هواپیما خارجی لحظه آخری تهران مشهد دادی تموم شد

یه پیشنهاد بود که بلیط هواپیما خارجی لحظه آخری تهران مشهد دادی تموم شد دیگه .چرا اعصاب خودتو خرد میکنی آخه؟؟؟ _ خرید بلیط هواپیما خارجی لحظه آخری شما درک نمیکنی .کم مونده بود رک و راست بهم بگن بیوه، که گفتن از همه توقع داشتم اال آشنا حیف حیف که بزرگتری سرم میشه و چیزی نگفتم وگرنه چنان این زنمو رو میشستم مینداختم رو بند که هض کنه.

_ بلیط هواپیما خارجی لحظه آخری اصفهان مشهد تمومش کن شامتو بخور. _ کی شام میخواد خرید بلیط هواپیما خارجی لحظه آخری جان؟؟ زهر بخورم بهتر از اینه. _ بچه شیر میدی، بخور. بشقاب رو بسمتم هول داد و اشاره کرد شروع کنم. ناچار قاشق رو داخل ظرف خورشت زدم و روی برنجم ریختم و بلیط هواپیما خارجی لحظه آخری 50درصد شدم. خرید بلیط هواپیما خارجی لحظه آخری همینطور که غذاشو میخورد با احتیاط گفت: _ حاال بی راه هم نمیگن مادر. با تعجب گفتم

مطالب مشابه


آخرین مطالب