اگه هرکسی جای اون بود خسته میشد و ازم دست میکشید، بلیط پرواز چارتر چیست گناهی نداره .اونم عاشق شده این عشق چه کارایی که با آدم نمیکنه دکتر معاینه ام کرد و بعد از مطمئن شدن از حالم مرخصم کرد همراه بیتا از اتاق خارج شدم بیتا برام لباس تمیز آورده بود . قبل از خروج از بلیط اکونومی چیست با دودلی گفتم: _ میشه میشه بریم دیدن پیمان؟؟ با تردید نگام کرد:
بلیط هواپیما چارتری چیست قبل از اینکه مخالفت کنه
_ بلیط هواپیما چارتری چیست قبل از اینکه مخالفت کنه گفتم: _ نگرانم بیتا .خواهش میکنم. لباشو تا به تا کرد و با بی میلی همراهم شد بلیط هواپیما چارتر چیست روی صندلی نشسته بود و چرت میزد به آرومی از کنارش رد شدیم قبل از ورودمون به اتاق، مردی با روپوش سفید بیرون اومد و گفتکجا خانوما؟؟ _ میخواستم اگه بشه ببینمش .موضوع مهمیه صدای بلیط هواپیما چارتر چیست از پشت سرم بلند شد: _ آی تو اینجا چیکار میکنی؟؟ شوهرمو به این روزانداختین کافی نیست؟؟ بروگمشو از اینجا با بهت نگاش کردم که دکتر اعتراض کرد:
_ سکوتو رعایت کن خانوم ..اینجا جای جدل نیست ..بفرمایید از بلیط اکونومی چیست بیرون .بفرمایید. بغض کردم و با قدم های تند به سمت خروجی بلیط اکونومی چیست حرکت کردم روی بلیط هواپیما چارتر چیست نیمکتی که به چشمم خورد نشستم و هق زدم دلیلشو نمیدونستم فقط نیاز داشتم خودمو تخلیه کنم بیتا کنارم ایستاد و با دلسوزی گفت: _ گریه برای چیه؟؟ بلند شو نیمکت سرده .دوباره حالت بد میشه هاااا .پاشو . اشکامو پس زدم و گفتم: _ بلیط پرواز چارتر چیست و کدوم پاسگاه بردن؟؟ بریم پیشش. بیتا آه عمیقی کشید و گفت: _ باشه حاال بلند شو ایستادم و دستی به صورتم کشیدم . با هم از تفاوت پرواز چارتر و معمولی خارج شدیم . بیتا با ماشین حمید اومده بود سوار شدیم و بسمت پاسگاهی که تفاوت پرواز چارتر و معمولی و برده بودن رفتیم خواهش کردم اجازه ی مالقات بدن .چون جرم خاصی نداشت و مطمئن نبودن امیر مقصر باشه اجازه ی مالقات دادن داخل اتاق نشستم و منتظر موندم چند دقیقه گذشت ولی خبری نشد تا اینکه یه مامور داخل شد و گفت: _ همسرتون نمیخواد کسی رو ببینه با چشایی گرد شده گفتم:
_ ینی چی؟؟ آخه چرا؟؟ _ من نمیدونم خانوم .خودش نخواسته که بیاد.شما هم بهتره دیگه منتظر نمونید. نا امید از جام بلند شدم و با حالی داغون از اتاق خارج شدم بیتا کنارم اومد و پرسید: _ چیشد؟؟ _ نخواسته منو ببینه _ وا .علتش چیه آخه؟؟
با بغض سری تکان دادم و گفتم: _ نمیدونم .نمیدونم .. و بسمت در خروجی رفتم تو راه برگشت هر دو تو حال خودمون بودیم حالم افتضاح بود .یعنی چرا نخواسته منو ببینه؟؟ چه اتفاقی افتاده؟؟ با هزار فکر و خیال به خونه رفتیم بلیط سیستمی چیست و پویا هنوز بیدار بودن، حمید براشون کارتون گذاشته بود تا سرشون گرم شه .بچه ها با دیدنم به سمتم دویدند اشکم سرازیر شد و بغلشون گرفتم صدای پویا بلند شد: _ مامان و بابام کجان خاله؟؟ محکم تر به خودم فشردمش که بلیط چارتر علی بابا پرسید: _ چرا اینجوری شد مامی؟؟چرا حالت بد شد؟؟
من خیلی ترسیدم. روی موهاش بوسه زدم و رو به پویا گفتم: _ خیلی زود پدر و مادرت میان عزیزم و لپشو بوسیدم رو به بلیط چارتر علی بابا گفتم: _ نترس عزیز دلم ببین مامان پیشته. هر دو با حالت بغض به من تکیه دادند و روی پام نشستند .آروم نوازششون کردم و به گوشه ای خیره شدم امروز بدترین روز عمرم بود بدترین . نگاه حمید و بیتا عجیب شده بود یه طور خاصی نگام میکردن .
دیگه مثل قبل قصد نداشتند سر صحبتو باز کنند .توی حال خودشون بودند و گاهی نگاه خیرشون به هم، کنجکاوم میکرد. همراه بلیط سیستمی چیست و پویا به اتاق رفتیم لباس هردوشونو تعویض کردم . روی تخت دراز کشیدند . پتو رو تا زیر گردنشون باال کشیدم و گفتم: _ بخوابین بچه ها .من یه دوش بگیرم میام پیشتون. هردو قبول کردند . لباس برداشتم و به حمام رفتم . یه دوش آب گرم گرفتم و لباسایی که ظهر تنم بود ..و روی گِل و برف کثیف شده بود رو شستم و از گوشه ای آویز کردم حوله رو دورم پیچیدم و بعد از خشک کردن تنم، لباس پوشیدم و آروم بیرون اومدم صدای پچ پچ حمید و بیتا به گوشم خورد بی توجه خواستم به اتاق برم که اسمی از خودم شنیدم . آروم جلو رفتم .. داخل آشپزخونه بودن و نمیتونستن منو ببینن صدای آهسته ی بیتا رو شنیدم: َسنَد امشبو بیاد _ تفاوت پرواز چارتر و معمولی نخواست بلیط هواپیما چارتری چیست رو ببینه .حتی گفته حاضر نیست با خونه .ترجیح داده همونجا بمونه .اون حتما خیلی از دست بلیط هواپیما چارتری چیست ناراحته .حق داره حمید کدوم مردی وجود رقیبو به این نزدیکی میتونه تحمل کنه؟؟
اصلا خیال نمیکردم بلیط هواپیما چارتری چیست
حمید شونه ای باال انداخت و گفت: _ من نمیفهمم تا از کل موضوع خبر دار نشم، نمیتونم هیچ نظری بدم اصال خیال نمیکردم بلیط هواپیما چارتری چیست اینقدر بی معرفت باشه اون انگار اصال براش مهم نیست بلیط پرواز چارتر چیست بازداشته . بیش از این طاقت نیاوردم و به اتاق رفتم درو بستم و پشت در نشستم