شاید حق میدادم طرز کارا و حرفاشو اما من از اون انتظار مهربونی و آرامش داشتم باورم نمیشه بلیط چارتر تهران استانبول ارزان تمام خاطراتمونو به فراموشی سپرده روز بعد اولیل کاری که کردم برای شناسنامه ی حلما اقدام کردم. طبق قراری که داشتیم همون مقدار پول رو به حسابش ریختم و قرار شد تا چند روز آینده شناسنامه رو حاضر کنه وتحویلم بده. دومین کار مهمی که باید انجام میدادم تعویض قفل های خونه بود.چون ممکنه بلیط چارتر از تهران به استانبول یه کلید زاپاس داشته باشه و بی گدار وارد خونه بشه سومین کار هم سپردن به چند امالک برای گرفتن مستاجر خیلی دوست داشتم از اینجا میرفتیم به جایی که بلیط چارتر از تهران به استانبول وافسون ردی از ازمون نداشته باشند
اما با وجود حلما که هنوز فقط 11روزش بود این کار سختی بود و البته پردردسر پس این یه مورد رو به بعد موکول کردم از دیروز که توسط بلیط چارتر از تهران به استانبول بوسیده شدم همش با خودم فکر میکنم چرا منو بوسید؟
و چرا تاکید کرد که هنوز زنشم ؟
درسته هنوز حدود یه ماه دیگه ما زن و شوهر محسوب میشیم ولی بعدش چی؟
رفتارای بلیت چارتر تهران استانبول واقعا پیش بینی نشده است
رفتارای بلیت چارتر تهران استانبول واقعا پیش بینی نشده است 7 سال پیش اینقدر بی پروا نبود که ..بخواد منو ببوسه حتی همون یک بار هم که میخواست، ازم اجازه گرفت که با مخالفت شدید من روبرو شد و بعد از اون دیگه چنین جسارتی نکرد یا شاید نخواسته دوباره غرورش زیر سئوال بره خیلی دلم میخواست بفهمم موضوع تصادفش کی و چگونه اتفاق افتاده حسابی از دیروز کنجکاو شدم چرا مادر بلیت چارتر تهران استانبول نخواسته کسی از قضیه بویی ببره؟ مگه چه ایرادی داشت ؟
از نظر من کل خانواده ی یوسفی مرموز و سئوال برانگیز هستند نمیشه سر از کارشون در آورد .خصوصا نیت بزرگ افسون که خواست من با بلیت چارتر تهران استانبول ازدواج کنم و ازش صاحب فرزند بشم آه من .پسرم .یعنی االن چ حالی داره؟ این خیالمو راحت میکنه که خاله بليط چارتر تهران استانبول و عزیز خانم کنار پسرمن .اما هیچ چیز به اندازه ی حضور خودم کنارش برام اروم کننده و آرامش وار نیست یعنی میشه بازم ببینمش؟) راوی (بلیط چارتر تهران استانبول طبق عادت، خوش پوش وخوش بو سوار بر اتومبیل زیبا و سفید رنگش بسوی عمارت رفت اینکه قیمت بلیط چارتر تهران استانبول درخواست کرده بود به دیدنش برود کنجکاوش کرده بود. یدالله در بزرگ عمارت را برویش باز کرد و او ماشینش را گوشه ای پارک کرد و به داخل رفت.
در سالن توسط بليط چارتر تهران استانبول باز شد و سالم داد.بلیط چارتر تهران استانبول بالبخند جذابش جواب اورا داد و گفت: _قیمت بلیط چارتر تهران استانبول کجاست؟
بليط چارتر تهران استانبول: _اقا باال هستند.همین حاال صداشون میزنم. _نه نه نیازی نیست، خودم میرم سراغش. همین موقع عزیز خانم درحالی که پویا را درآغوش داشت جلو آمد وبا اخمی که همیشه در اولین دیدار شخصی روی پیشانیش نقش می بست گفت: _آقا کی باشن؟
بليط چارتر تهران استانبول توضیح داد: _دوست آقا پیمان هستند.
عزیز اخم هایش را باز کرد وگفت: _خوش اومدی. بلیط چارتر تهران استانبول جلو رفت و با لبخند تشکر کرد وگفت: پس این فسقلی پویاست آره؟ عزیز جواب داد: _بله. چه دوستی هستی که هنوز شازده پسرشو ندیدی؟
بلیط چارتر تهران استانبول با ذوق پویا را از آغوش عزیز جدا کرد
بلیط چارتر تهران استانبول با ذوق پویا را از آغوش عزیز جدا کرد و با احتیاط به آغوش کشید و گفت: _ای وای چه پسر خوردنی ونازی.چطوری عمو؟ صدای بلیط چارتر تهران استانبول آنیل پرواز از راه پله بلند شد: _به باباش رفته. بلیط چارتر تهران استانبول علی بابا نگاهشو باال گرفت و خوش ذوق گفت: _برمنکرش لعنت ولی عموش خوشگل تره هااا بلیط چارتر تهران استانبول آنیل پرواز با خنده جلو آمد و موهای کم پشت پسرش را نوازش داد و گفت: _عموش کجاش خوشگل اخه؟ بلیط چارتر تهران استانبول علی بابا بچه را دست عزیز سپرد و همراه بلیط چارتر تهران استانبول آنیل پرواز به اتاقش رفتند. در بدو ورود بلیط چارتر تهران استانبول علی بابا با کنجکاوی پرسید: _گفتی کارم داری؟
_آره بشین بهت بگم. هردو نشستند که بلیط چارتر تهران استانبول علی بابا منتظر به بلیط چارتر تهران استانبول ارزان زول زد. بلیط چارتر تهران استانبول ارزان کمی این دست و آن دست کرد سپس گفت: _گفته بودی میخوای تنها زندگی کنی. _آره چطور؟