چپ چپ نگاش کردم و گفتم: _ کامال مشخصه شدت عالقت. نیشخندی زد و گفت: _ جای اینکه من قهر کنم تو قهر کردی؟؟ بازکن اون اخمارو.زشت میشی. با این حرفش باز یاد جستجوی سایت همسریابی دوهمدم اومد تو ذهنم. زمانی که بهم میگفت: _ زشت من چطوره.؟؟
لبخند کمرنگی زدم و زمزمه وار گفتم: _ بعضی حرفات منو یاد اون میندازه. _ چی؟؟ با ترس به امیر زول زدم، یعنی شنید چی گفتم؟؟ منو لعنت کنه که زبونم تو اختیارم نیست. با ترس بهش زول زدم. مات نگام میکرد: _ چیزی گفتی؟؟ خب نشنیده. بسرعت سر تکان دادم و گفتم: _ نه نه مهم نبود. نگاه عجیبی بهم انداخت و استارت زد و براه افتاد. به کارتی که روی گلها زده شده بود نگاه کردم:
_ پویا جان تولدت مبارک. لبخندی زدم و به جاده ی مقابلم چشم دوختم. بعد از کلی ترافیک باالخره مقابل عمارت رسیدیم. قلبم به شدت تو سینه م میتپید و قصد داشت از جاش کنده بشه. با استرس به در باغ زول زدم سلما چرا نمیای پایین؟؟
به خودم اومدم و از ماشین پیاده شدم. سبد گلو به دست جستجوی همسریابی سپردم. دستمو به دست گرفت و با هم بسمت عمارت رفتیم. در باغ نیمه باز بود. وارد شدیم. عمارت با همیشه فرق داشت. انگار یه جشن عروسی برپا شده نه تولد .کل عمارت چراغونی بود. با حیرت به اطراف باغ و ریسه های چراغونی از این سر تا اون سر نگاهی کردم، تعدادی از مهمانها روی صندلی های باغ نشسته بودند. صدای جستجوی همسریابی آغاز نو منو متوجه خودش کرد: _ تو اینجا بمون.اول با جستجوی کاربران همسریابی آغاز نو صحبت کنم بعد بیا جلو.
نگام بسمت جستجوی کاربران همسریابی آغاز نو جلب شد
نگام بسمت جستجوی کاربران همسریابی آغاز نو جلب شد که جلوتر از ما با عده ای مرد مشغول صحبت بود. دست جستجوی همسریابی آغاز نو ازم جدا شد و چند قدم به جلو برداشت، صداشون به گوشم رسید؛جستجوی همسریابی آغاز نو: _ سالم. جستجوی کاربران همسریابی آغاز نو نگاهشو از مهمانها گرفت و به جستجوی همسریابی آغاز نو چشم دوخت، تو تاریکی درختها پنهون شدم تا منو نبینه: _سالم خوش اومدی پسر.خوشحالم کردی. تو آغوش هم فرو رفتند. جستجوی سایت همسریابی دوهمدم جدید سبد گل رو به دستان جستجو همسریابی سپرد و گفت:
_ تنها نیستم جستجو همسریابی نگاهشو به پشت جستجوی سایت همسریابی دوهمدم جدید دوخت و کنجکاو پرسید: _ با کی اومدی؟؟ _ با خانمم. _ چی؟؟؟ و زد زیر خنده. قلبم توی سینه فشرده شد. بی توجه به خنده های جستجو همسریابی هلو گفت: _ کجاش خنده داشت؟؟ _ آخه .تو زنت کجا بود پسر؟؟ خیاالتی شدی نه؟؟ نگران نباش خودم واست آستین باال میزنم. _ خودم آستین باال زدم.تو خبر نداری. خنده از لبای جستجو همسریابی هلو پر کشید و با تعجب گفت: _ چند وقته؟؟ _ چند ماهی میشه. _ چرا بی خبر؟؟ جستجوی سایت همسریابی دوهمدم جدید شانه ای باال انداخت و گفت: _ یهویی شد. _ داری سر به سرم میذاری سامی؟؟؟ _ نه چرا سر به سرت بذارم؟؟ جدی میگم.
_ پس کو این عروس خانمت؟؟
لبخندی روی لباش نشست و همینطور که دستانش داخل جیب شلوارش بود به اطراف چشم دوخت و گفت: _ کو این زن داداش ما؟؟لبامو محکم به هم فشردم تا بغضم نشکنه. دلم برای جستجوی سایت همسریابی دوهمدل کباب بود .با قدم هایی سست جلو رفتم و از تاریکی بیرون اومدم. تو یه لحظه سرشو چرخوند و نگاهش روی من ثابت موند . قلبم با عجله میتپید و نفسام نامنظم شده بود. بعد از طالق دیگه با هم روبرو نشده بودیم و حاال این قلب من بود که داشت از جا کنده میشد. نمیتونستم ازش چشم بردارم.چقدر به نظرم آقا تر و جذاب تر شده بود. مات زول زده بود به من. انگار خیال میکرد داره خواب میبینه. صدای جستجوی همسریابی مثل پوتک به سر هردومون فرود اومد:
_ اینم خانم بنده. چشای جستجوی سایت همسریابی دوهمدل ناخود آگاه گرد شد و چقدر دلم به حالش سوخت. ظلم بزرگی داشتیم بهش میکردیم اما باید کنم که حافظه اش سرجاش نیست وگرنه بیشتر عذاب میکشید. عالقه ی گذشته اش بیشتر بود پس همون بهتر که حافظه اشو از دست داده. حس کردم نم اشک گوشه ی چشاش نشسته. برق خاصی تو نگاهش بود.
دست جستجوی همسریابی دور کمرم قرار گرفت
دست جستجوی همسریابی دور کمرم قرار گرفت و صداش منو مقابل جستجوی سایت همسریابی دوهمدل شرمنده کرد: _ بهتره بریم داخل عزیزم. انگار اصال تو این دنیا و این موقعیت نبودم، انگار فقط من بودم و جستجوی سایت همسریابی دوهمدم،
چرا هیچکسو غیر از اون نمی دیدم؟؟ چرا برآمدگی زیر گلوش عذابم میداد؟؟ چرا دندونهای بهم فشرده اش قلبمو می فشرد؟؟ چرا نگاهش آتیشم میزد؟؟ فشار خفیفش به کمرم وارد شد و با پاهایی میخ شده به زمین، به سختی قدم برداشتم و از کنار جستجوی سایت همسریابی دوهمدم گذشتم و صدای محکم جستجوی همسریابی بود که بغضمو بیشتر میکرد: _ تمومش کن این نگاه خیره رو سلما .داری کفری میکنی منو