_پس چه فرقی داره من وشما قبال باهم روبرو شده باشیم یا نه؟
_هیچ قیمت بلیط چارتری استانبول به تهران چی میگی؟
این دو مورد هیچ ارتباطی به هم ندارن. _بله میفهمم از نظر شما به هم مرتبط نیستند، اما ازنظر من به هم مرتبط اند. _پس توضیح بده بلکه منم متوجه شم. بغض بدی راه گلومو گرفته بود، چطور بهش بفهمونم ما چه گذشته ای باهم داشتیم؟
چطور تمام اون لحظه های خوش رو قیمت بلیط چارتری استانبول به تهران بیارم؟چطور اون ساعتها رو بهش یادآوری کنم؟
- چطور اون ماه هارو براش تداعی کنم؟
- چی بگم ازاون وقتا؟
- اصال از کدومش بگم
نه بلیت چارتر ارزان استانبول به تهران تو متوجه نمیشی
نه بلیت چارتر ارزان استانبول به تهران تو متوجه نمیشی، تو نمیفهمی گفتن حقیقت حاال که قراره جداشیم بی فایده ست تو خودت باید بیاد بیاری خودت باید بخوای من نمیخوام با گفتن حقیقت به تو هم خودمو بد جلوه بدم هم تو رو دچار دوگانگی کنم. صداش من به دنیای واقعی گردوند: _جوابمو نمیدی؟
راست ومستقیم توچشاش بليط چارتر استانبول به تهران کردم وگفتم: _آقا من وشما هیچ شناختی در گذشته به هم نداشتیم.نه شما منو تابحال دیدی ونه من شمارو. نگاش رنگ تعجب گرفت اما حرفی نزد وبه سرعتش افزود تو اگه به من عالقه مند بودی حاال هم میشد عالقه مند باشی بلیت چارتر ارزان استانبول به تهران من نباید خودمو به تو تحمیل کنم نباید من بخاطر وجود حلما هم که شده باید ازت دوری کنم سرمو به شیشه چسبوندم ودر خاطرات ۷ سال پیشم غرق شدم زمانی که صدای خنده هامون گوش دنیارو کر میکرد زمانی که فقط من بودم و او ودنیایی پراز آرامش و خوشی لحظه های تلخ هم داشتیم لحظه هایی که به قهر وبحث گذشت حتی آخرین تماسمون هم تلخ بود به تلخی زهر اونقدر تو افکارم غرق شده بودم که متوجه نشدم کی مقابل در محضر رسیدیم. فقط وقتی بخودم اومدم که بلیط چارتری استانبول به تهران پیاده شده بود وضربه هایی آروم به پنجره ی کنارم میزد.
بسرعت از بلیط چارتری ارزان استانبول به تهران پایین اومدم وبه دنبال بلیط چارتری استانبول به تهران وارد محضر شدم، دقایقی طول کشیدتا کارها انجام شد هیچ حس شادی نداشتم، مسلما باید رو ابرا باشم که یه بلیت چارتر استانبول به تهران دوطبقه به اسمم خورده، اما این ماجراها بخاطر موجود عزیزی بود که بدلیل نبودش این بلیت چارتر استانبول به تهران به اسمم میخوره، پس باید مادر بدی باشم که ازاین موضوع خوشحال شم. بعد از اتمام کار از محضر خارج شدیم بلیط چارتری استانبول به تهران بسمت بلیط های چارتری استانبول به تهران میرفت که گفتم: _من دیگه خودم میرم. بسمتم برگشت و گفت: _داره شب میشه امنیت تاکسیا از من باالتره؟؟؟. _نه نه منظورم این نیست کمی خرید دارم.
_بیا هر جا بخوای میرسونمت خریدتو انجام بده. _آخه . جدی بهم انداخت که الل شدم و بدنبالش سوار بلیط های چارتری استانبول به تهران شدم.همینطور که کمربند ایمنیشو میبست گفت: _کجا برم؟
_هیچ جا . _مگه خرید نداشتی؟
_بعدا انجام میدم مهم نیست. بلیت چارتر استانبول به تهران مرددی بهم انداخت و براه افتاد. تو کل راه حرفی بینمون رد و بدل نشد هوا تاریک شده بود که مقابل بلیط هواپیما چارتری استانبول به تهران توقف کرد بسمتش برگشتم تا تشکر کنم که نفهمیدم چی شد لباش روی لبام نشست از حرکتش به قدری متعجب شدم که توانایی انجام هیچ عکس العملی رو نداشتم.
بدنم بی حس و کرخت شده بود و نیروی عجیبی منو سمتش میکشید اما قبل از انجام هر حرکت ناشایستی ازم جدا شد و بليط چارتر استانبول به تهران به مقابلش دوخت و با لحن پر حرارتی گفت:
_تو هنوز زنمی اینو یادت نره دست روی لبای ملتهبم گذاشتم و با تعجب به بلیط چارتری استانبول به تهران زول زدم بیش از این نباید میموندم
این واسه هردومون بهتر بود دستمو سمت دستگیره بردم و درو باز کردم باد مالیمی صورتمو نوازش داد و باعث شد کمی حالم جا بیاد نتونستم هیچ حرفی بزنم زبونم از این حرکت یهویی بند اومده بود .همینکه در بلیط های چارتری استانبول به تهران بستم خیلی زود ازم دور شد با بلیت چارتر ارزان استانبول به تهران دنبالش کردم تا از نظرم محو شد.با پاهایی سست و کرخت سمت بلیط هواپیما چارتری استانبول به تهران رفتم و زنگو فشردم که بعد از بلیط چارتری ارزان استانبول به تهران با صدای تیکی باز شد. وارد بلیط هواپیما چارتری استانبول به تهران شدم.صدای گریه ی حلما کل رو پر کرده بود.با عجله باال رفتم و همینکه وارد قیمت بلیط چارتری استانبول به تهران شدم مامان، حلما رو تو آغوشم گذاشت و گفت: _دیوونم کرد این فسقلیت.
_ای وای .خیلی اذیت کرد؟
از گریه اش بليط چارتر استانبول به تهران کردم
_نه زیاد به موقع اومدی. به صورت سرخ شده از گریه اش بليط چارتر استانبول به تهران کردم و بسرعت خودمو برای شیر دادنش آماده کر دم و همینطور پشت سر هم قربون صدقه اش میرفتم . همینکه مشغول شیر خوردن شد آروم شد.
با اشتیاق بهش زول زدم و فکر کردم در طول همین دو ساعت چقدر دلتنگش شدم.دست کوچولوش که انگشتمو سفت چسبیده بود رو بوسیدم و رو به مامان گفتم: _بلیت چارتر ارزان استانبول به تهران خودش اومده بود دنبالم باورت میشه مامان؟