اونم دستمو ول کرد و پشت سرم به راه افتاد. یاصر هم جلوم بود و منو همراهی می کرد. سمت راست سالن که نرده داشت رفتیم. از پله های طالیی شیک پایین رفتیم تا به یک سالن بزرگ و خوش ساخت رسیدیم. سقفش انقدر بلند بود که از این چراغای شیشه ای بزرگ هر قسمتش قرار داشت. دور تا دور سالن پر از کاشی های سفید طالیی بود.
- مبلای سلطنتی قسمت دیگه ی سالن که وسطش یک میز بزرگ عسلی بود. یک تی وی بزرگ هم به دیوار نصب بود و خاموش بود. رفتیم جلوتر که سمت چپم یک در بزرگ شیشه ای دیدم. از این داخل حیاط پر از درخت رو می شد دید. پس راه بیرون رفتن اینجاست. راستش از وقتی که به این خونه اومدم، فقط تو اتاقم حبس بودم و از اونجا تکون نخوردم.
- همین که برگشتم چشمم به مردی پوست برنزه افتاد. در حالی که پیپ دستش بود به دیوار زل زده بود و پای چپش رو تکون می داد. یک پیراهن لیمویی پوشیده بود و موهاشم که سفید مشکی بود و وسط سرش بدون مو بود.
- نمیدونم چرا در نگاه اول انقدر ازش بدم اومد؛ شاید بخاطر این بود که واقعا آدم خوبی به نظر نمی رسید. یا شایدم به خاطر این بوده که از اینکه شخصیتش رو می دونستم حالت تهوع بهم دست داده بود. چشمش که به من خورد خنده ای نیش دار زد. ریز ریز اعضای بدنم از این حرکت و نگاهش به لرز افتاد.
سایت معتبر همسریابی دائمی از پشت هلم داد به جلو گفت
سایت معتبر همسریابی دائمی از پشت هلم داد به جلو گفت: آقا این همون دخترست.نگاه کوتاهی به سایت معتبر همسریابی دائمی انداختم و دوباره به اون مرد نگاه کردم. از سر تا پامو دید زد و گفت: این که خیلی کوچولوئه. هوف، آره به دردتون نمی خورم ولم کنید برم. اومدم نزدیکم و به چشمام نگاه کرد. سایت معتبر همسریابی دائم- اما چشمای گیرایی داری. سرمو پایین انداختم که با دستش چونمو باال داد. از این کارش بدم اومد و غیض برداشتم و عقب کشیدم. با چشمای برزخی نگاهش کردم و گفتم: حدت رو بدون. به من دست نزن. انگار که براش جک تعریف کرده باشم، هر هر خندید. و بعد دوباره بهم نگاه کرد و گفت: چه جالب، حدمو بدونم؟ میتونم بهت بگم این حدی که ازش حرف میزنی چیه؟ خودشو احمق فرض کرده، یا واقعا احمقه؟ جوابی بهش ندادم و فقط بهش نگاه کردم. شاید از چشمام بفهمه که واقعا خر و نفهمه. خواست دهن باز کنه که همین موقع در پشت سریم باز و بسته شد. سایت معتبر همسریابی دائم به طرف که نگاه کرد، نیشش باز شد و با صدای بلند گفت:
سایت معتبر همسریابی دائمی جان
به به سایت معتبر همسریابی دائمی جان، خوش اومدی. با اسم سایت معتبر همسریابی دائم هلو برگشتم و بهش نگاه کردم. کمی به خودش رسیده بود. موهاشو کوتاه کرده بود و چند الخ از موهاشو جلوش انداخته بود. ته ریششم که نگم دلمو حسابی از جا کند. اون چشماش! چشماش بازم مثل هر دفعه منو از هستی محوم کرد. اونم بهم نگاه کرد؛ ولی سرد برخورد کرد و به سایت معتبر همسریابی دائم کاملا رایگان نگاه کرد. با اونم همین طوری بود و سنگین برخورد می کرد. سایت معتبر همسریابی دائمی رایگان- رسیدن بخیر. کی اومدی؟
سایت معتبر همسریابی دائمی رایگان بدش اومد
سایت معتبر همسریابی دائم کاملا رایگان ضربه ای به شونش زد که کامال مشخص بود سایت معتبر همسریابی دائمی رایگان بدش اومده و به زور تحملش می کنه. سایت معتبر همسریابی دائم کاملا رایگان- دو ساعت پیش رسیدم. دستت درد نکنه ها، چرا نیومدی پیشوازم؟ سایت معتبر همسریابی دائم هلو ازش فاصله گرفت و سمت مبل سلطنتی که کنارم بود اومد و بعد نگاه کوتاهی روش نشست. پا رو پا انداخت و در حالی که موهاش رو دست کاری می کرد گفت: مثل اینکه یادت رفته پلیسا دنبالمن. منم مثل بز فقط به اینا نگاه می کردم و هیچی نمی گفتم. سایت معتبر همسریابی دائم و ناصر هم که مثل گاو این دو نفر و نگاه می کردند. سایت معتبر همسریابی دائم با خنده به سمت سایت معتبر همسریابی دائمی رایگان اومد و روی مبل روبروش نشست. پیپ رو به نزدیک لبش برد و بعد از کشیدن کوتاهی گفت: بیخیال، این دختری که اینجا آوردی اسمش چیه؟ چند سالشه؟ نگاهی بهم انداخت و دوباره گفت: خیلی ریزه، به نظرت به کار ما میاد؟